جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: تراز. [ ت َ / ت ِ ] (اِ) رشته ٔ ریسمان خام . (برهان ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ). رشته ٔ ریسمان خام و تار ابریشم . (انجمن آرا)(آنندراج ). ابریشم خام . (ناظم الاطباء) : به جهد گر بجهانی ز سر کوه بکوه به دود گر بدوانی ز برّ تار تراز. منوچهری . بچپ و راست مدو، راست برو بر ره دین ره دین راستر است ای پسر از تار تراز. ناصرخسرو. ورجوع به تار تراز شود. || جمال و زیبائی .(ناظم الاطباء). علم جامه . (فرهنگ رشیدی ) (غیاث اللغات ). بمعنی علم و جامه خصوصاً. (انجمن آرا) (آنندراج ). نقوش جامه . (غیاث اللغات ) : تراز زرین بر جامه ٔ ملوک بود که ماند او را زرین تراز بر دیوار. عنصری (از انجمن آرا). || بمناسبت عَلَم جامه ، مطلق زینت و آرایش را نیز گویند. (فرهنگ رشیدی ). زینت و آرایش عموماً. (انجمن آرا) (آنندراج ). مجازاً، زینت و آرایش . (غیاث اللغات ). زینت و آرایش . (ناظم الاطباء) : غزلی خوان چو حله ای که بود نام خسرو برو بجای تراز. فرخی . || سجاف جامه و طراز آستین و گریبان و زینتی است که قبل از این می کردند. رجوع به طراز شود. || درخت صنوبر. (جهانگیری ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (ناظم الاطباء). || مرحوم دهخدا در این بیت ، برابری و تعادل معنی کرده اند : کرد از گل تراز را پاسنگ تا شکر بدْهدش برابر سنگ . سنائی . - هم تراز ؛ برابر. همشأن . دو کس که در مقام و منزلت یا قدرت و قوت برابر باشند، همپایه و هم قوت . رجوع به ترازو (هم ترازو)، و بهمه ٔ معانی رجوع به طراز شود. 1-اسم
2- همسطح، هموار
3- آلت سنجش همواري سطح، سطحنما
4- آرايش، زينت،
5- زردوزي، نقشونگار
6- بالانس، تساوي، تعادل، مفاصاحساب، ميزان، موازنه
7- صنوبر ناهموار balance, level, flush, surface, slight, surface plate توازن، ميزان، رصيد حساب، التعادل، قسطاس، ميزان الساعة، وازن أو قوة، تعادل، رصد، زين يزخرف، زين يكيل، تذبذب، ترجح، اهتز، تردد، توصل إلى تسوية عادلة، وازن seviye niveau ebene nivel livello توازن، ترازو، میزان، سطح، سویه، هم تراز، سطح برابر، رویه، بیرون، نما، بی اعتنایی، تحقیر، شخص بی اهمیت، تراز فلزی یا اهنی
توازن|ميزان , رصيد حساب , التعادل , قسطاس , ميزان الساعة , وازن أو قوة , تعادل , رصد , زين يزخرف , زين يكيل , تذبذب , ترجح , اهتز , تردد , توصل إلى تسوية عادلة , وازن
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "تراز" در زبان فارسی به معنی توازن یا تعادل استفاده میشود و در زمینههای مختلفی به کار میرود. برای استفاده صحیح از این کلمه و رعایت قواعد نگارشی، نکات زیر را در نظر داشته باشید:
نحوه نوشتن: کلمه "تراز" باید به صورت صحیح و بدون خطا نوشته شود. از استفاده نادرست یا اشتباهات املایی پرهیز کنید.
جنس و عدد: "تراز" یک اسم مذکر و غیر قابل شمارش است. به عنوان مثال: "تراز در این پروژه حفظ شده است."
ترکیب با دیگر کلمات: هنگام ترکیب "تراز" با دیگر کلمات، باید ساختار جمله را صحیح نگه دارید. به عنوان مثال: "تراز مالی"، "تراز آموزشي" و غیره.
استفاده در متن: در متون رسمی و علمی، از "تراز" در زمینههای مربوط به مالی، حسابداری، و ارزیابیهای عملکردی استفاده میشود. استفاده از این کلمه در متون غیررسمی یا روزمره معمولاً به معنای تعادل است.
نکات نگارشی:
در جملات رسمی، سعی کنید از لحاظ نگارشی و دستوری جملات را به درستی تنظیم کنید.
از علائم نگارشی مناسب در کنار کلمه "تراز" استفاده کنید، به ویژه اگر در جملات پیچیدهتر و متصل به یکدیگر قرار دارد.
مثالهای کاربردی:
"در جلسه حسابرسی، تراز مالی شرکت بررسی شد."
"تراز نمرات دانشآموزان در این درس به خوبی متوازن بود."
رعایت این قواعد به شما کمک خواهد کرد تا معانی و کاربردهای کلمه "تراز" را به درستی در متون خود به کار ببرید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "تراز" در جملات آوردهام:
به کمک تراز، میتوانیم تا حد زیادی مطمئن شویم که سطح کار ما کاملاً صاف است.
برای اندازهگیری دقیق ارتفاع، باید از تراز برای تنظیم ابزار استفاده کنیم.
در این پروژه، تراز مالی به ما کمک میکند تا درآمدها و هزینههایمان را بهتر مدیریت کنیم.
هنگام نصب کابینتها، استفاده از تراز بسیار مهم است تا همهچیز به درستی تنظیم شود.
تراز در حسابداری به ما این امکان را میدهد که وضعیت مالی سازمان را بهطور دقیق بررسی کنیم.
اگر مثالهای دیگری نیاز دارید، لطفاً بفرمایید!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: توازن، ترازو، میزان، سطح، سویه، هم تراز، سطح برابر، رویه، بیرون، نما، بی اعتنایی، تحقیر، شخص بی اهمیت، تراز فلزی یا اهنی