جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: حیف . [ ح َ ] (ع اِ) دریغ. (آنندراج ). افسوس . (آنندراج ). در تداول فارسی کلمه ای است برای نشان دان تحسر و تأسف . دریغا : حاصل عمر تلف کرده و ایام بلهو گذرانیده بجز حیف و پشیمانی نیست . سعدی . عالم بیخبری طرفه بهشتی بوده ست حیف و صد حیف که ما دیر خبردار شدیم . صائب . خوش گلشنی است حیف که گلچین روزگار فرصت نمیدهد که تماشا کند کسی . ؟ حیف از توکه ارباب وفا را نشناسی ما یار تو باشیم و تو ما را نشناسی . ؟ و با لفظ خوردن و بردن بصله ٔ بر استعمال گردد. (آنندراج ) : تا چشم را به خنجر رو آب داده ام آبی نخورده ام که نخوردم هزار حیف . شاپور طهرانی (از آنندراج ). گر همه خلق جهان بر من و تو حیف برند بکشد از همه انصاف ستم داور ما. حافظ. - حیف آمدن ؛ دریغ آمدن : حیف می آید مرا کان دین پاک در میان جاهلان گردد هلاک . مولوی . - حیف بردن ؛ تأسف خوردن وندامت کشیدن : حیف بردن زکاردانی نیست با گرانان به از گرانی نیست . سعدی . - حیف بودن ؛ دریغ بودن : مکن که حیف بود دوست از خود آزردن علی الخصوص مر آن دوست را که ثانی نیست . سعدی . تا کی آخر چو بنفشه سر غفلت در پیش حیف باشد که تو در خوابی و نرگس بیدار. سعدی . چون تو درخت دلستان تازه بهار و گل فشان حیف بود که سایه ای بر سر ما نگستری . سعدی . غم دنیای دنی چند خوری باده بخور حیف باشد دل دانا که مشوش باشد. حافظ. حیف است بلبلی چون من اکنون در این قفس با این لسان عذب که خامش چو سوسنم . حافظ. - حیف خوردن ؛ پشیمان شدن . افسوس خوردن : هرکه نداند سپاس نعمت امروز حیف خورد بر نصیب و نعمت فردا. سعدی . بیا و سلطنت از ما بخر به مایه ٔ حسن وزین معامله غافل مشو که حیف خوری . حافظ. || انتقام . (آنندراج ). و با لفظ کشیدن و گرفتن بصله ٔاز مستعمل است . (آنندراج ) : میکشد از عشق حیف خود دل بیتاب ما میکند خون در دل آتش بگردیدن کباب . صائب (از آنندراج ). این چه عدل است و چه انصاف که این چرخ بلند حیف مستان همه از مردم هشیار گرفت . مسیح کاشی . شاپور حیف ها به من از روزگار رفت گر زندگی بود کشم از روزگار حیف . شاپور (از آنندراج ). || (اِمص ) بی انصافی . زبردستی . تعدی . (ناظم الاطباء). 1- آه، افسوس، دريغ
2- جور، ستم، ظلم داد
1- انتقام injustice, oppression, Alack!, sorry شفقة acımak pitié mitleid lástima pietà بی عدالتی، ظلم، ستم، بیداد، بی انصافی، فشار، تعدی
کلمه "حیف" در زبان فارسی به معنای افسوس و تأسف به کار میرود و معمولاً در جملات به عنوان یک واژهی interjection وارد میشود. در اینجا چند نکته دربارهی قواعد نگارشی و استفاده از این کلمه آورده شده است:
جایگاه کلمه: "حیف" معمولاً در ابتدای جمله یا در انتهای آن به عنوان یک اظهار تأسف بیان میشود. مانند:
حیف که این فرصت را از دست دادیم.
این کار حیف بود.
نقل قول و علامت نگارش: اگر بخواهید از "حیف" در یک دیالوگ استفاده کنید، میتوانید آن را درون گیومه ("" ") بیاورید. برای مثال:
او گفت: "حیف که این پروژه به پایان نرسید."
تایپ کلمه: در نوشتار رسمی، به املای صحیح کلمه توجه داشته باشید و از هرگونه تغییر املایی پرهیز کنید.
پیام و احساس: معمولاً "حیف" با احساسات منفی مانند افسوس، ناراحتی و یا ابراز تأسف همراه است، بنابراین باید در موقعیتهای مناسب به کار رود.
ساختارهای مرتبط: ممکن است در ترکیبهای مختلفی همچون "حیف است" یا "حیف شد" نیز به کار رود:
حیف است که این کار را انجام ندهیم.
حیف شد که نتوانستیم برنده شویم.
به طور کلی، "حیف" واژهای است که برای بیان احساسات منفی و تأسف در زبان فارسی به کار میرود و باید با دقت در جملات و متنها استفاده شود.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "حیف" در جمله آوردهام:
حیف است که این کتاب ارزشمند در قفسه خاک بخورد.
حیف از وقتی که میگذرد و ما همچنان پیشرفت نمیکنیم.
راستش، حیف است که این فرصت خوب را از دست بدهیم.
حیف که این فیلم با چنین بازیگران خوبی، داستان جذابی ندارد.
حیف است این زیبایی طبیعی برای همیشه ناپدید شود.
اگر نیاز به مثالهای بیشتری دارید، لطفاً بفرمایید!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: بی عدالتی، ظلم، ستم، بیداد، بی انصافی، فشار، تعدی