جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

dād
justice  |

داد

معنی: ۱. [مقابلِ بیداد] عدل؛ انصاف: ♦ در داد بر دادخواهان مبند / ز سوگند مگذر نگه‌دار پند (فردوسی۲: ۷۹۹)، ♦ جفاپیشگان را بده سر به باد / ستم بر ستم‌پیشه عدل است و داد (سعدی۱: ۹۸).
۲. [عامیانه] بانگ بلند؛ فریاد؛ فغان: ♦ برفت آن گلبن خرم به بادی / دریغی ماند و فریادی و دادی (؟: لغت‌نامه: داد).
۳. [قدیمی] قانون.
۴. (اسم مصدر) [قدیمی] دادخواهی.
۵. (صفت) [قدیمی] عادل: ♦ چنین گفت کای داور داد و پاک / توی آفرینندۀ هور و خاک (فردوسی: ۷/۲۳)، ♦ جهان‌آفرین داور داد و راست / همی روزگاری دگرگونه خواست (فردوسی: ۸/۳۳۹).
۶. (قید) [قدیمی] به‌حق.
〈 داد خواستن: (مصدر لازم) [قدیمی، مجاز] شکایت به دادگاه بردن و طلب عدل‌وداد کردن؛ دادخواهی کردن.
〈 داد چیزی را دادن: [مجاز] حق چیزی را چنان که باید ادا کردن: ♦ چنان گشت بهرام خسرونژاد / که اندر هنر داد مردی بداد (فردوسی: ۶/۳۷۰)، ♦ هرکه داد خِرد نداند داد / آدمی‌صورت است و دیونهاد (نظامی۴: ۵۵۴)، ♦ زاین‌سان که می‌دهد دل من داد هر غمی / انصاف، ملک عالم عشقش مسلم است (سعدی۲: ۳۴۶).
〈 داد دادن: (مصدر لازم) [قدیمی]
۱. به داد کسی رسیدن و حکم به عدل‌وداد کردن.
۲. [مجاز] چنان‌که سزاوار است رفتار کردن.
۳. [مجاز] چنان‌که شاید و باید کاری انجام دادن.
〈 داد زدن: (مصدر لازم، مصدر متعدی) داد کشیدن؛ فریاد کردن؛ آواز بلند برآوردن.
〈 داد کردن: (مصدر لازم)
۱. داد کشیدن؛ داد زدن؛ فریاد کردن؛ بانگ بلند برآوردن.
۲. از روی داد حکم کردن؛ اجرای عدالت کردن: ♦ دل از بند بیهوده آزاد کن / ستمگر نه‌ای داد کن داد کن (نظامی۵: ۸۵۴) ♦ شاه را به بود از طاعت صدساله و زهد / قدر یک ساعت عمری که دراو داد کند (حافظ: ۳۸۶ حاشیه).
〈 دادوبیداد: [عامیانه] جاروجنجال؛ هیاهو.
〈 دادوفریاد: [عامیانه] ♦ 〈 دادوبیداد
〈 دادوقال: [عامیانه] ♦ 〈 دادوبیداد
... ادامه
859 | 0
مترادف: 1- انصاف، دهش، عدالت، عدل، قسط، معدلت، نصفت 2- جار، جيغ، عربده، غريو، فرياد، فغان، هياهو 3- بخشيدن، دادن، عطا كردن
متضاد: 1- بيداد 2- ستاندن، ستدن
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (بن ماضیِ دادن)
مختصات: (اِ.)
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: dAd
منبع: فرهنگ فارسی عمید
معادل ابجد: 9
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
justice | shout , squeal , outcry , ruction , vociferation , he gave
ترکی
verilmiş
فرانسوی
a donné
آلمانی
gab
اسپانیایی
dio
ایتالیایی
ha dato
عربی
عدالة | عدل , إنصاف , قاض , استقامة , إعتراف بحق
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "داد" در زبان فارسی کاربردهای مختلفی دارد و می‌تواند به عنوان فعل، اسم و در ترکیبات مختلف مورد استفاده قرار گیرد. در ادامه به توضیح برخی از قواعد نگارشی و نحوه استفاده از این کلمه می‌پردازیم:

1. به عنوان فعل:

  • زمان حال: "داد" می‌تواند به عنوان ماضی ساده‌ی فعل "دادن" مورد استفاده قرار گیرد.
    • مثال: او کتاب را داد.

2. به عنوان اسم:

  • "داد" به معنای حق و عدالت نیز به کار می‌رود.
    • مثال: او همیشه به دنبال داد است.

3. ترکیبات و عبارات:

  • کلمه "داد" می‌تواند در ترکیبات مختلفی به کار رود:
    • دادخواست: به معنای درخواست رسمی در دادگاه.
    • دادگاه: محلی که در آن دعاوی و پرونده‌ها بررسی می‌شوند.

4. نگارش صحیح:

  • در نوشتار فارسی، رعایت قواعد نگارشی معمولاً شامل استفاده درست از نشانه‌های نگارشی (مانند ویرگول، نقطه و ...) و توجه به هجا و واژه‌ها می‌باشد.
  • به عنوان مثال، در نوشتار ادبی و رسمی، جایگاه "داد" باید با توجه به ساختار جمله و موضوع مورد نظر تنظیم شود.

5. معنای استعاری:

  • "داد" می‌تواند به معانی استعاری و کنایی نیز به کار رود.
    • مثال: در زندگی هر کسی، لحظاتی است که باید برای "داد" و ستد تلاش کند.

با توجه به این نکات، می‌توان گفت که کلمه "داد" در زبان فارسی دارای تنوع معنایی و کاربردی بالایی است و نیاز به دقت در استفاده و نگارش دارد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "داد" در جملات آمده است:

  1. او به دوستم کتابی که وعده داده بود را داد.
  2. معلم به دانش‌آموزان نمرات آزمون را داد.
  3. پدرم در روز تولدم یک کادو زیبا برایم داد.
  4. وقتی خبر خوب را شنید، احساس خوشحالی به او داد.
  5. قانون جدید حقوق بیشتری به کارگران داد.

اگر نیاز به جملات بیشتری دارید یا موضوع خاصی مد نظر شماست، لطفاً بفرمایید!


واژگان مرتبط: عدالت، دادگستری، عدل، انصاف، درستی، فریاد، جیغ، فغان، ضجه، جیغ ممتمد، دعوا، حراج، بیداد، غریو، همهمه، قیل و قال، نعره، داد و بیداد، دادن

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری