جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: باران . (اِ) ترجمه ٔ مطر وبا لفظ باریدن و دادن و زدن و گرفتن و خوردن و استادن و چکیدن و گذشتن مستعمل است . (آنندراج ). قطره های آبی که از ابر بر روی زمین میریزد و سبب حصول آن تحثر بخار آبی است که ابر از آن حاصل شده و بادهائی که از روی دریا میوزد چون مقدار زیادی بخار آب با خود دارند موجب باران میشوند. و آب باران جهت آشامیدن بسیار نیکوست و صابون بخوبی در آن کف میکند و برای آشامیدن این آب را نیز با صافی باید صاف کرد. (ناظم الاطباء). قطره های آب که از ابر فروچکد. بارش . کاخ . (برهان ). کاخه . اشک ابر. سرشک ابر. رُبْعة. رجوع به ربعه و لغت محلی شوشتر (نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ) ذیل همین کلمه شود. باران ریزه ریزه کم ، رِش رِش . (ایضاً همان کتاب : رش رش ). رجوع به شعوری ج 1 ورق 180 شود. مَطَر. (ترجمان القرآن ) (منتهی الارب ). غَیْث . (ترجمان القرآن ) (تاج المصادر بیهقی ). عَفاء. قَطْر. قَطْره . رَجْع. (منتهی الارب ) (ترجمان القرآن ). حَیا. طَفَل . مَصْدة. نَزَل . وَسیق . نضیضة. ماعون . هَفاة. هَلّه . رِزْق . رَشَم . عُرْهوم . قَسْم . خَدَر. صَوْب . صَیوب . صَیّب . کِفَی ّ. وَدْق . (منتهی الارب ) : عطات باد چو باران دل موافق خوید نهیبت آتش و جان مخالفان پده باد. شهید. سپیده سیم رده بود و در و مرجان بود ستاره ٔ سحری قطره های باران بود. رودکی . آن قطره ٔ باران بر ارغوان بر چون خوی به بناگوش نیکوان بر. کسائی . بابر رحمت ماند همیشه دست امیر چگونه ابر کجا توتکیش باران است . عماره . همانا که باران نبارد ز میغ فزون زآنکه بارید بر سرْش تیغ. فردوسی (از اسدی ). چه باران بدی ناودانی نبود بشهر [ ری ] اندرون پاسبانی نبود. فردوسی . ویحک ای ابر بر گنهکاران سنگگ و برف باری و باران . عنصری . سر و رویم چون نیل ، زبان گشته تمنده ز بالا در باران ، ز پس و پیش بیابان . عسجدی . صاعقه گردد همی وسیله ٔ باران . ابوحنیفه ٔ اسکافی . بنجشک چگونه لرزد از باران چون یاد کنم ترا چنان لرزم . ابوالعباس . همی گویند کاین کهسارهای عالی محکم نرستستند در عالم ز باد نرم و باران ها. ناصرخسرو. با سبکساران از آل مصطفی چیزی مگوی زآنکه این جهال خود بی ابر می باران کنند. ناصرخسرو. چرا گویم که بهتر بود در عالم کسی زآن کس که بر اعدا سراسر میغ و محنت بود بارانش . ناصرخسرو. گرچه آبست قطره ٔ باران چون بدریا رسد گهر گردد. عبدالواسع جبلی . چو از دامن ابر چین کم شود بیابان ز باران پر از نم شود. نظامی (از شعوری ). هرچند مؤثر است باران تا دانه نیفکنی نروید. سعدی . اگر باران بکوهستان نبارد بسالی دجله گردد خشک رودی . سعدی . - باران تیر : وز آن پس کی نامدار اردشیر ز کینه بکشتش بباران تیر. فردوسی . وز آن پس بکشتش بباران تیر تو گر باهشی راه مزدک مگیر. فردوسی . ز باران زوبین و باران تیر زمین شد ز خون چون یکی آبگیر. فردوسی . - امثال : باران آمد ترکها بهم رفت ؛ بصورت توبیخ و استهزاء بعلت غنای لاحق فقر سابق فراموش شد یا با آرایش و پیرایه زشتیها پوشیده گشت . (امثال و حکم دهخدا). باران از سنگ دریغ نیست و صحبت از ناپذیر دریغ است . (خواجه عبداﷲ انصاری ، از امثال وحکم دهخدا). باران بصبر پست کند گرچه نرم است روی ْ آن کُه ِ خارا را. ناصرخسرو (از امثال و حکم دهخدا). باران که در لطافت طبعش خلاف نیست در باغ لاله روید و در شوره زار خس . سعدی (از امثال و حکم دهخدا). || (نف ) بارنده . در حال باریدن . در حال بارانیدن : اشک باران . بمباران . تیرباران . تیغباران . چراغ باران (تداول عوام ). سنگ باران . گل باران . گلوله باران . مرواریدباران . نورباران . غالباً جزو مؤخر ترکیبات آید : نیست در خاک بشر تخم کرم مدد از دیده ٔ باران چه کنم ؟ خاقانی . سرشک غم از دیده باران چو میغ که عمرم بغفلت گذشت ای دریغ. سعدی (بوستان ). خاک سبزاورنگ و باد گلفشان و آب خوش ابر مرواریدباران و هوای مشکبوست . سعدی . نه رفیق مهربانست و حریف سست پیمان که بروز تیرباران سپر بلا نباشد. سعدی (طیبات ). چنان در حصارش گرفتند تنگ که عاجز شد از تیرباران و جنگ . سعدی (بوستان ). چشمی که بدوست برکند دوست بر هم ننهد به تیرباران . سعدی (طیبات ). رجوع به آنندراج شود. بارش، ذهاب، مطر rain, hydrometeor مطر، قطر، عاصفة مطرية، تمطر، انهمر، غدق، صب yağmur pluie regen lluvia piovere بارندگی، تگرگ، وجود بخاراب در هوا، برف
کلمه "باران" در زبان فارسی به عنوان یک اسم شناخته میشود و برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با آن عبارتند از:
معنی و مفهوم: "باران" به معنای نزول آب از ابرها است که یکی از پدیدههای طبیعی و مهم در زندگی بشر و طبیعت به شمار میرود.
جنس و تعداد: "باران" یک اسم مؤنث است و به صورت مفرد استفاده میشود. در زبان فارسی معمولاً برای اشاره به بارشها از اصطلاحاتی مانند "بارش باران" نیز استفاده میشود.
ترکیبها و عبارات:
میتوان از صفات و قیدها برای توصیف باران استفاده کرد. به عنوان مثال:
باران شدید
باران ملایم
باران بهاری
همچنین میتوان از کلمات مرکب مانند "بارانزا" یا "بارانگیر" استفاده کرد.
فعلها و ساختارها:
برای بیان وقوع باران معمولاً از فعلهای "باریدن" یا "میبارد" استفاده میشود. به مثالهای زیر توجه کنید:
باران میبارد.
امروز باران باریده است.
نگارش صحیح:
کلمه "باران" به دو صورت «باران» و «بارانها» ( جمع) نوشته میشود.
توجه به املای صحیح کلمه و عدم استفاده از جملات نامفهوم در کنار آن مهم است.
استفاده ادبی:
"باران" در ادبیات فارسی به عنوان نمادی از رحمت، حیات و طراوت به کار میرود و شاعران ایرانی به وفور از آن در اشعار خود استفاده کردهاند.
با رعایت این قواعد و نکات میتوان به بهبود نگارش و درک بهتر مفهوم "باران" در زبان فارسی کمک کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "باران" در جملات آمده است:
امروز صبح باران شدیدی بارید و خیابانها خیس شدند.
باران درختان را تشنهکام کرد و طبیعت را زنده کرد.
وقتی باران میبارد، همیشه شادابتر حس میکنم.
او چترش را فراموش کرد و در باران خیس شد.
باران موجب شد تا همه در خانه بمانند و فیلم تماشا کنند.
اگر به مثالهای بیشتری نیاز دارید، لطفاً بفرمایید!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: بارندگی، تگرگ، وجود بخاراب در هوا، برف
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر