جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

'ezterāb
anxiety  |

اضطراب

معنی: اضطراب . [ اِ طِ ] (ع مص ) اضطراب چیزی ؛ تحرک و موج زدن و برخی از آن برخوردن یا زدن به برخی است . (از اقرب الموارد). تحرک و موج زدن . (از لسان العرب ). جنبیدن و حرکت نمودن . (منتهی الارب ). جنبیدن و حرکت کردن . (ناظم الاطباء). جنبیدن و لرزیدن و طپیدن . (آنندراج ). سخت جنبان شدن . (تاج المصادر بیهقی ) (مؤید الفضلا) (زوزنی ). جنبیدن . (لطائف اللغه ، نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). طپیدن . (غیاث ). تپیدن . طپش . اهتزاز. حرکت . (لسان العرب ). هیش . هوشة. هیط. (منتهی الارب ). || اضطراب بحر و نحو آن ؛ موج زدن دریا و مانند آن . (ناظم الاطباء). || اضطراب موج ؛ به هم خوردن موجها. (از ناظم الاطباء) (از لسان العرب ). مأج . (منتهی الارب ). || اضطراب برق در ابر؛ تحرک آن . (از لسان العرب ). || اضطراب مرد؛ دراز شدن با نرمی و فروخفتگی . (از منتهی الارب ). دراز شدن مرد با سستی و فروهشتگی . (از ناظم الاطباء). اضطراب رجل ؛ طول مع رخاوة. (اقرب الموارد).و در لسان : اضطراب ؛ طول مع رخاوة. || اضطراب امر کسی ؛ اختلال آن . (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). مختل شدن کار کسی .(ناظم الاطباء). خلل یافتن کار. (آنندراج ). خلل یافته شدن . (لطائف اللغة). || اضطراب مرد؛ اکتساب وی ، گویند: ضرب مناقب جمة و اضطربها؛ اذا حازها. ورزیدن . (منتهی الارب ). اضطراب فلان ؛ کسب کردن فلان . (ناظم الاطباء) :
رحب الفناء اضطراب المجد رغبته
والمجد انفع مضروب لمضطرب .
کمیت (از لسان العرب ).
|| خواستن کسی که بخش نمایند جهت او. (از منتهی الارب ). اضطراب فلان ؛ پرسیدن که برای او بیان و وصف کنند. (از اقرب الموارد). || اضطراب حبل در میان قوم ؛ پدید آمدن اختلاف کلمه در میان آنان . (از لسان العرب ). اختلاف کلمه . (از اقرب الموارد). مختلف گردیدن کلمه ٔ قوم . (ناظم الاطباء). مختلف و پراکنده شدن سخن قوم . (منتهی الارب ). || جنبیدن کودک در شکم . (از لسان العرب ). || زدن شمشیرو جز آن با یکدیگر. (غیاث ) (آنندراج ). با همدیگر شمشیر زدن . (لطائف اللغة). با یکدیگر شمشیر زدن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (مؤید الفضلا). بشمشیر یکدیگر را زدن . (از اقرب الموارد). || بهم واکوفتن . (زوزنی ) (لطائف اللغة). هم واکوفتن . (تاج المصادر بیهقی ). با هم واگرفتن . (مؤید الفضلا). واگفتن به همدیگر. (آنندراج ) . اضطراب قوم ؛ زدن یکدیگر را. (از لسان العرب ) (از اقرب الموارد). جنگ و خصومت نمودن قوم با یکدیگر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). التدام . (تاج المصادر بیهقی ). نصو. (منتهی الارب ) : حاجبان و غلامان در وی آویختند، و خوارزمشاه آواز داد که یله کنید، در آن اضطراب از ایشان لگدی چند به خایه ٔ وی رسید و او را بخانه بازبردند و نماز پیشین فرمان یافت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 324). چون بی جنگ و اضطراب کار یکرویه شد...دانست که فرصتی یابد و شری بپا کند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 343). || اضطراب مرد در کار خود؛ تردد و شک وی و رفت و آمد او. (از اقرب الموارد). دودله و تَیّاه گردیدن . (منتهی الارب ). || اضطراب مرد خاتم طلا را؛ امر کردن وی که خاتمی از طلا درکالبد ریزند برای وی . (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || آشفتگی . (ناظم الاطباء). آشفتن . (تفلیسی ). پریشان حال شدن . (لطائف اللغة) (آنندراج ). نابسامانی :
خلق نبینی همه خفته ز علم
عدل نهان گشته و فاش اضطراب .
ناصرخسرو.
و آخر استقامت امور پادشاهی و دولت فرس روزگار اپرویز بود و بعد از آن در اضطراب و فترت افتاد و هیچ نظام نگرفت . (فارسنامه ٔ ابن البلخی ص 108).
از قدمش چون فلک رقص کنان شد زمین
همچو ستاره بصبح خانه گرفت اضطراب .
خاقانی .
|| اندوه و ملال و آزردگی . (ناظم الاطباء). دلتنگی . غم و غصه : دانست که اضطراب در محنت جز محنت نیفزاید. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی چاپی ص 215).
شاخ گل از اضطراب بلبل
با آنهمه خار در سر آورد.
سعدی .
|| پریشانی و تشویش و سرگردانی و بیقراری و بی آرامی و حیرانی . (ناظم الاطباء). دغدغه . نگرانی . پریشانی خاطر.قَلَق . بی تابی . تلواسه . غرنگ . تبعّص . تبعصص :
از خون دو چشم من چو دو چشم غراب و دل
آویخته غرابی گشته ز اضطراب .
مسعودسعد.
دشمنان ملک تو زین خیمه ٔ سیماب رنگ
همچو بر آیینه سیمابند اندر اضطراب .
سوزنی .
ای شده بدخواه تو مضطرب اضطراب
همچو بداندیش تو ممتحن امتحان .
خاقانی .
تا خاطرم خزینه ٔ گوگرد سرخ شد
چون زیبق است در تب سرد اضطرابشان .
خاقانی .
|| شوریدن . شوریدگی . طغیان و سرکشی . شورش : به خوارزم اضطراب بزرگ افتاد به کشتن هرون ممکن نبود آنجای رفتن . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 478). میشنود که چند اضطراب است و هرون عاصی مخذول پسر خوارزمشاه میساخته بود که به مرو آید با لشکر بسیار تا خراسان بگیرد و هر دو جوان با یکدیگر بساختند و کار راست کردند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 472). || شتابزدگی . (ناظم الاطباء). || و در مثنوی معنوی اضطراب بمعنی مضطرب نیز آمده . (آنندراج ) (غیاث از منتخب و بهار عجم و لطائف ). و در لطائف و شرح لغات مثنوی که نسخه ٔ خطی آن در کتابخانه ٔ مؤلف هست نیز چنین است ، و نیز در مثنوی معنوی بعضی جاها بمعنی مضطرب است که بمعنی فاعل (اسم فاعل ) واقع شده . و شعر آن را نیاورده است .
- اضطراب افکندن ؛ بیقراری ایجاد کردن . تشویش و غصه و بی آرامی و نگرانی و پریشانی تولید کردن :
خط برآوردی ّ و افکندی بجانم اضطراب
ملک معمور ا
ز برات بی محل گردد خراب .
قاضی ناصر بخاری (ازآنندراج ).
- اضطراب باریدن ؛ پدید آمدن هیجان و دغدغه و بی آرامی و تشویش و بیقراری :
چنان کز آن لب خامش عتاب می بارد
به آرمیدن ما اضطراب می بارد.
صائب (از آنندراج ).
- اضطراب دادن ؛ به موج درآوردن . به جنبش درآوردن . پریشان کردن :
شکیبم اضطرابی داد درپای شهادت را
که چون موج از سر شوریده ام فتراک میلرزد.
اسیری (از آنندراج ).
- اضطراب داشتن ؛ نگرانی داشتن . تشویش داشتن :
خواجه یک هفته اضطرابی داشت
دوشش افتاد چرخ ازرق را.
خاقانی .
اضطراب سختی از تمکین او داریم ما
موج سیلاب از رگ سنگ است در کهسار او.
تأثیر (از آنندراج ).
ورجوع به اضطراب شود.
- اضطراب ریختن ؛پریشانی و بی تابی و نگرانی پدید آمدن :
کنون کز مو بمویم اضطراب تازه می ریزد
نسیمی گر وزد اوراق هم شیرازه می ریزد.
طالب آملی (از آنندراج ).
- اضطراب کردن ؛ التباط. ملط. کصیص . تترتر. دلدلة. (منتهی الارب ): ارتکاض ؛ اضطراب کردن در کاری . (تاج المصادر بیهقی ).
- || نگرانی کردن . تشویش نمودن : مثال داده بود [محمود] تادر نامه حضرت خلافت اول نام برادر ما نبشته بودند، وما هیچ اضطراب نکردیم و گفتیم جز چنین نشاید تا بهانه نیارند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 215). چند سر از آنکه نخواسته بودند اضطراب می کرد آنگاه بدان آسانی فروگذاشت و برفت . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 316).
من آن غریبم و بیکس که تا بروز سپید
ستارگان زبرای من اضطراب کنند.
مسعودسعد.
ماده چون آن بدید اضطراب کرد. (کلیله و دمنه ).
در این محیط که طوفان نوح ابجد اوست
بهر نسیم چو موج اضطراب نتوان کرد.
صائب (از آنندراج ).
هنوز اول عشق است اضطراب مکن .
؟
قَمس ؛ اضطراب کردن بچه در شکم . موج ؛ اضطراب کردن مردم . (منتهی الارب ).
- اضطراب کشیدن ؛ پریشانی تحمل کردن . بی تابی کردن :
غالب شریک حاصل عمر آفت است از آن
بیهوده اضطراب تلف می کشیم ما.
؟ (از آنندراج ).
- اضطراب نمودن ؛ اضطراب کردن . رجوع به اضطراب کردن شود.
- || پریشانی نشان دادن .
- || بی تابی نشان دادن : سَهف ؛ در خون طپیدن کُشته و اضطراب نمودن آن در حالت نزع و جان دادن . (منتهی الارب ).
- به اضطراب آمدن ؛ به جنبش آمدن . به جوش آمدن . به حرکت درآمدن . رجوع به اضطراب شود.
- به اضطراب آوردن ؛ مضطرب کردن . اغتشاش کردن . رجوع به مضطرب و اضطراب شود.
... ادامه
610 | 0
مترادف: آشوب، التهاب، اندوه، بيتابي، بيقراري، بيم، پريشاني، تپشدل، ترس، تشويش، توهم، خوف، دغدغه، دلواپسي، دلهره، رنج، سراسيمگي، قلق، ناراحتي، واهمه، هيجان
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم مصدر) [عربی]
مختصات: (اِ طِ) [ ع . ]
الگوی تکیه: WWS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: 'ezterAb
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 1013
شمارگان هجا: 3
دیگر زبان ها
انگلیسی
anxiety | anguish , worry , ferment , unrest , commotion , disquietude , discomposure , feeze , fury , inquietude , worriment
ترکی
endişe
فرانسوی
anxiété
آلمانی
angst
اسپانیایی
ansiedad
ایتالیایی
ansia
عربی
قلق | الحصر النفسي , جزع , شجن , تلهف شديد
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "اضطراب" به معنی احساس نگرانی، استرس یا تنش است و در زبان فارسی قواعد و نکات نگارشی خاصی برای استفاده صحیح از آن وجود دارد. در زیر به برخی از این نکات اشاره می‌شود:

  1. نوشتار صحیح: کلمه را باید به صورت "اضطراب" و با حرف "ض" بنویسید.

  2. تلفظ: تلفظ صحیح این کلمه به صورت "aztarâb" است، با تأکید بر حرف "ط".

  3. استفاده در جمله: این کلمه می‌تواند به عنوان اسم و یا به عنوان بخشی از ترکیب‌های دیگر (مانند اضطراب اجتماعی، اضطراب امتحان و...) مورد استفاده قرار گیرد.

  4. مفاهیم مرتبط: می‌توانید از کلمات هم‌خانواده مانند "اضطراری" و "اضطرابی" نیز استفاده کنید که به شرایط یا وضعیت‌هایی اشاره دارند که با اضطراب مرتبط هستند.

  5. نکات نگارشی:
    • در نوشتن جملات، سعی کنید ساختار جملات را به گونه‌ای طراحی کنید که کلمه "اضطراب" به خوبی مفهوم را انتقال دهد.
    • از به‌کاربردن افعال و صفات متناسب با این واژه اطمینان حاصل کنید؛ به عنوان مثال: "او به دلیل امتحان دچار اضطراب است."

با رعایت این نکات، می‌توانید به درستی از کلمه "اضطراب" در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در ادامه چند مثال برای کلمه "اضطراب" در جمله آورده‌ام:

  1. من به دلیل امتحانات پایان ترم دچار اضطراب شده‌ام.
  2. او در موقعیت‌های اجتماعی همواره احساس اضطراب می‌کند.
  3. اضطراب او باعث شده که نتواند به خوبی تمرکز کند.
  4. پزشک توصیه کرد که برای کاهش اضطراب از تکنیک‌های تنفس عمیق استفاده کنم.
  5. اضطراب در شب‌های قبل از عروسی بسیاری از عروس‌ها را تحت تأثیر قرار می‌دهد.

امیدوارم این جملات به شما کمک کنند!


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری