جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: بدین . [ ب َ / ب ِ ] (حرف اضافه + ضمیر) به این . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). به این : بدین صفت . بدین شکل . (فرهنگ فارسی معین ) : شدم پیر بدین سان و تو هم خود نه جوانی مرا سینه پر انجوخ و تو چون چفته کمانی . رودکی . یارب چو آفریدی رویی بدین مثال خود رحم کن بر امت و از راهشان مکیب . شهید. شفیع باش بر شه مرا بدین زلت چو مصطفی بردادار بدروشنان را. دقیقی . بدین سالیان چهارصد بگذرد کزین تخمه گیتی کسی نسپرد. فردوسی . و دیگر زبانی بدین راستی بگفتار نیکو بیاراستی . فردوسی . مثل من بود بدین اندر مثل زوفرین و ازهر خر. عنصری . ببر آورد بخت پوده درخت من بدین شادم و توشادی سخت . عنصری . بدین شهر دروازه ها شد منقش از آسیب و ازکوس و چتر و عماری . زینبی . زمانی بدین داس گردم درو بکن پاک پالیزم از خار و خو. اسدی . و رجوع به «این » شود. see, view, sight, vision, look, behold, witness, perceive, twig, eye, catch sight, contemplate, descry, distinguish, observe, sense, notice, that شاهد، رأى، تصور، فهم، فحص، بحث، تخيل، أدرك، اعتبر، تيقن، تدبر، زار، بصر، رافق، لمح، عرف، أولى الأمر عناية، أصلح، تحمل، سمح، حقق، عنى، عمل، لاحظ، أبرشية، يرى vermek donner geben dar dare دیدن، نگاه کردن، فهمیدن، مشاهده کردن، ملاقات کردن، از نظر گذراندن، رویت کردن، دید زدن، بازرسی کردن، نگریستن، پاییدن، چشم را بکار بردن، وانمود کردن، شهادت دادن، گواه بودن بر، درک کردن، دریافتن، حس کردن، اندیشیدن، تفکر کردن، در نظر داشتن، تشخیص دادن، فاش کردن، تمیز دادن، مشخص کردن، وجه تمایز قائل شدن، تمبز دادن، دیفرانسیل گرفتن، رعایت کردن، نظاره کردن، گفتن، مراعات کردن، ملاحظه کردن، احساس کردن، پی بردن، ملتفت شدن، شناختن