جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

ba(o)nāguš
parotid  |

بناگوش

معنی: بناگوش . [ ب ُ ] (اِ مرکب ) عذار.(مجمع الفرس ) (یادداشت مرحوم دهخدا). صدغ . (تفلیسی ). شقیقه . صبح ، خورشید، مهتاب ، ماه ، زهره ، کافور، سیم ، عاج ، آئینه ، پنبه زار، گلبرگ ، سمن ، یاسمن ، برگ یاسمین ، نسرین ، از تشبیهات اوست . (آنندراج ) :
آن بناگوش کز صفا گوئی
برکشیده است آبگونه به سیم .
شهید.
برآمد ابر پیریت از بناگوش
مکن پرواز گرد رود و بگماز.
کسائی .
آن قطره ٔ باران بر ارغوان بر
چون خوی به بناگوش نیکوان بر.
کسائی .
زحمت زلف تو خود بس که بدان دوش رسید
نکبت خط به بناگوش تو باری مرساد.
نجیب جرفاذقانی .
دهان بر بناگوش خواهر نهاد
دو چشمش پر از خون شد و جان بداد.
فردوسی .
تهمتن یکی مشت پیچیده سخت
بزد بر بناگوش آن تیره بخت .
فردوسی .
گرد بناگوش سمن فام او
خرد پدید آمد خار سمن .
فرخی .
نه تو آورده ای آئین بناگوش سپید
مردمان را همه بوده است بناگوش چنان .
فرخی .
چون بناگوش نیکوان شد باغ
از گل سیب و از گل بادام .
فرخی .
تا مشک سیاه من سمن پوشیده ست
خون جگرم بدیده بر جوشیده ست
شیری که بکودکی لبم نوشیده ست
اکنون ز بناگوشم برزوشیده ست .
عسجدی .
گر نیارامد زلف تو عجب نبود زانک
برجهاندش همه آن در بناگوش چو سیم .
ابوحنیفه ٔ اسکافی .
بمروارید و دیبا شاد باشد هر کسی جز من
که دیبای بناگوشم بمروارید شد معلم .
ناصرخسرو.
وین ستمگر جهان بشیر بشست
بر بناگوشهات پرّ غراب .
ناصرخسرو.
بربسته گل از شوشتری سبزنقابی
وآلوده به کافور و به شنگرف بناگوش .
ناصرخسرو.
چو آینه است بناگوش او بنامیزد
که تیره می نکند صدهزار آه منش .
عثمان مختاری (از آنندراج ).
رخسار تو گل است و بناگوش تو سمن
گل در میان دام و سمن زیر چنبر است .
امیر معزی (از آنندراج ).
بر بناگوش چو سیم او خط نورسته نیست
خط نورسته دگر باشد بنفشستان دگر.
امیر معزی (از آنندراج ).
مهتاب از بناگوش او [ کنیزک ] رنگ بردی . (کلیله و دمنه ).
بر گرد بناگوش چو عاجش خط مشکین
چون دایره کز شب بکشی گرد نهاری .
سنائی .
نوش کن باده ٔ تلخ از کف زیبا صنمی
از بناگوش چو گل از کله مرزنگوش .
سوزنی .
تشبیه صدر و نامه و توقیع کلک صدر
زلف مسلسل است و بناگوش حور عین .
سوزنی .
سمن کز خواجگی برگل زدی دوش
غلام آن بناگوش از بن گوش .
نظامی .
خورشیدبماننده بتی زهره جبینی
کافور بناگوش مهی مشک عذاری .
چو پنبه زار بناگوش بشکفید ترا
ز گوش پنبه برون کن بکار حق پرداز.
کمال اسماعیل (از آنندراج ).
که زنهار اگر مردی آهسته تر
که چشم و بناگوش و روی است و سر.
سعدی .
انگشت خوبروی و بناگوش دلفریب
بر گوشوار و خاتم فیروزه شاهد است .
سعدی (گلستان ).
سحر است کمان ابروانت
پیوسته کشیده تا بناگوش .
سعدی .
گر صبر کنی ور نکنی موی بناگوش
این دولت ایام جوانی بسر آید.
(گلستان ).
کسی که دیده بناگوش او شبی در خواب
نیایدش بنظربرگ یاسمین نازک .
طالب آملی (از آنندراج ).
مگر ز صبح بناگوش یار نور گرفت
که بوی یاسمن از ماهتاب می آید.
صائب (از آنندراج ).
|| پس گوش . (ناظم الاطباء) (بهار عجم از غیاث اللغات ). || نرمه ٔگوش . (رشیدی ) (بهار عجم ) (کشف )(سراج اللغات ) (از غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). نرمه ٔ گوش که بطرف رخساره باشد. و بدین معنی مجاز است و لفظ بن دلالت گونه دارد. (آنندراج ). قذال . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- بناگوش آگنده ؛ احمق . کندفهم . (یادداشت مرحوم دهخدا) : و خواجه گفت آن مردک شیرازی بناگوش آگنده چنان خواهد که سالاران بر فرمان او باشند. (تاریخ بیهقی ص 270).
|| نزد صوفیه ، دقیقه ٔ محبوب باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
... ادامه
732 | 0
مترادف: 1- شقيقه، صدغ، نرمهگوش 2- نيمرخ
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) (زیست‌شناسی)
مختصات: ( بُ ) ( اِ.)
الگوی تکیه: WWS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: banAguS
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 379
شمارگان هجا: 3
دیگر زبان ها
انگلیسی
parotid
ترکی
parotis
فرانسوی
parotide
آلمانی
ohrspeicheldrüse
اسپانیایی
parótida
ایتالیایی
parotide
عربی
نكفي خاص بالغدة النكفية | النكفية
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "بناگوش" در زبان فارسی به معنای "حاشیه‌ی گوش" یا "قسمت جانبی گوش" به کار می‌رود. حال به بررسی قواعد فارسی و نگارشی این کلمه می‌پردازیم:

  1. نوشتار صحیح: کلمه "بناگوش" باید به همین صورت نوشته شود و از نظر املایی صحیح است.

  2. جنس و شمار: "بناگوش" یک اسم است و به طور کلی به صورت مفرد استفاده می‌شود. در حالت جمع به "بناگوش‌ها" تبدیل می‌شود.

  3. تلفظ: تلفظ صحیح آن به شکل "بَناگوش" است. توجه به تلفظ درست کلمات فارسی از اهمیت بالایی برخوردار است.

  4. کاربرد در جملات:

    • "بناگوش او به خوبی قابل مشاهده است."
    • "بناگوش‌ها در بعضی موارد می‌توانند به دلایل پزشکی نیاز به توجه داشته باشند."
  5. نکات نگارشی:
    • در متون رسمی، باید به قواعد نگارشی کلی توجه کرد، مانند استفاده از نقطه‌گذاری صحیح و حفظ ساختار جملات.
    • همچنین، هنگام استفاده از کلمات علمی و تخصصی مانند "بناگوش"، بهتر است از توضیحات کافی برای خواننده استفاده شود تا مفهوم به خوبی منتقل شود.

در نهایت، توجه به ساختار کلی جملات و رعایت قواعد نگارشی، در نوشتن متن‌هایی که شامل واژه‌های خاص مانند "بناگوش" هستند، اهمیت زیادی دارد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

کلمه "بناگوش" به معنای "گوش بزرگ" یا "گوش پهن" در زبان فارسی استفاده می‌شود. در اینجا چند مثال برای استفاده از این کلمه در جمله آورده شده است:

  1. وقتی به باغ آمد، متوجه شد که یکی از خرگوش‌ها گوش‌هایی بناگوش دارد که توجه همه را جلب کرده است.
  2. او همیشه می‌گوید که اگر گوش‌هایش بناگوش بودند، می‌توانست بهتر بشنود.
  3. در کتاب داستانی که خواندم، شخصیت اصلی یک گربه با گوش‌های بناگوش و بزرگ بود که باعث خنده همه می‌شد.
  4. بناگوش او در کنار موهایش، به طرز جالبی نمایان بود و این ویژگی او را خاص می‌کرد.

امیدوارم این جملات به شما کمک کند!


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری