جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

bičāre
hapless  |

بیچاره

معنی: بیچاره . [ رَ / رِ ] (ص مرکب ) مسکین . (مهذب الاسماء). عاجز و بی نوا. فرومانده و مأیوس و خوار. مستمند و بی درمان . (از ناظم الاطباء). عاجز. (فرهنگ فارسی معین ). ج ، بیچارگان . درمانده . ناتوان :
بدگشت چرخ با من بیچاره
و آهنگ جنگ دارد و پتیاره .
کسایی .
توانیم کردن مگر چاره ای
که بیچاره ای نیست پتیاره ای .
فردوسی .
چو آورد مرد جهودش بمشت
چو بی یار و بیچاره دیدش بکشت .
فردوسی .
بماندم اینجا بیچاره راه گم کرده
نه آب با من یک شربه نه خرامینا.
بهرامی .
آن روزگار شد که توانست آنکه بود
بیچاره ای بدست ستمکاره ای اسیر.
فرخی .
او و گروهی با این بیچاره کشته شدند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 382).
بیچاره زنده بودای خواجه
آنکو ز مردگان طلبد یاری .
ناصرخسرو.
ناید هگرز از این یله گوباره
جز درد و رنج عاقل بیچاره .
ناصرخسرو.
بیچارگان از سرما رنجور شدند. (کلیله و دمنه ).
تیزخشمی زودخشنودی قناعت پیشه ای
داروی هر دردمندی چار هر بیچاره ای .
سوزنی .
گنه بود مرد ستمکاره را
چه تاوان زن و طفل بیچاره را.
سعدی .
وگر دست قدرت نداری بکار
چو بیچارگان دست زاری بدار.
سعدی .
بیچاره بسویت آمدم باز
چون چاره نماند و احتمالم .
سعدی .
بیچاره آن که صاحب روی نکو بود
هرجا که بگذرد همه چشمی بدو بود.
حافظ.
- بیچاره دل :
ز کسهای رذل و ز بیچاره دل
مخواه آرزو تا نگردی خجل .
سعدی .
- بیچاره شدن ؛ درمانده و ناتوان شدن . فقیر شدن . مسکین شدن :
چو بیچاره شد پیشش آورد مهد
که ای سست مهر فراموش عهد.
سعدی .
حاتم طائی اگر در شهر بودی از جوش گدایان بیچاره شدی . (گلستان ).
ای گرگ بگفتمت که روزی
بیچاره شوی بدست یوزی .
سعدی .
- بیچاره گشتن ؛ مضطر و درمانده شدن :
چوبیچاره گشتند و فریاد جستند
بر ایشان ببخشود یزدان گرگر.
دقیقی .
همی زد بر او تیغ تا پاره گشت
چنان چاره گر مرغ بیچاره گشت .
فردوسی .
چنین زار و بیچاره گشتند و خوار
ز چنگال ناپاکدل یک سوار.
فردوسی .
بس آن کز بهر تو بیچاره گشتم
ز خان و مان خویش آواره گشتم .
نظامی .
آدمی را زین هنر بیچاره گشت
خلق دریاها و خلق کوه و دشت .
مولوی .
- بیچاره ماندن :
چه چاره کان بنی آدم نداند
بجز مردن کز آن بیچاره ماند.
نظامی .
- بیچاره وار ؛ چون بیچاره . مانند بیچاره :
چو چشمش برآمد بر آن شهریار
زمین را ببوسید بیچاره وار.
فردوسی .
چو مانده شد ازکار رخش و سوار
یکی چاره سازید بیچاره وار.
فردوسی .
به جنگ خصم کسی کز حیل فروماند
ضرورت است که بیچاره وار برگردد.
سعدی .
... ادامه
878 | 0
مترادف: بينوا، تهيدست، محتاج، مستمند، مسكين، نيازمند، درمانده، ذله، عاجز، فرومانده، لاعلاج، مستاصل، ناچار ، بدبخت، بيسامان، فلكزده، نامراد
متضاد: بينياز، دارا خوشبخت
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت)
مختصات: (رِ) (ص .)
الگوی تکیه: WWS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: biCAre
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 221
شمارگان هجا: 3
دیگر زبان ها
انگلیسی
hapless | poor , forlorn , helpless , incurable , desperate , destitute , shiftless , wretched
ترکی
fakir
فرانسوی
les pauvres
آلمانی
die armen
اسپانیایی
los pobres
ایتالیایی
il povero
عربی
قليل الحظ | بائس , شىء الطالع , التعاسة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "بیچاره" یکی از واژه‌های فارسی است که در زبان فارسی به‌طور معمول به‌عنوان صفت به کار می‌رود و به معنای شخصی غمگین، بی‌نوا یا در وضعیت سخت و دشواری قرار دارد.

قواعد نگارشی و زبانی برای "بیچاره":

  1. نحوه نوشتن:

    • کلمه "بیچاره" به‌طور صحیح و بدون فضاها و اضافات نوشته می‌شود.
    • توجه داشته باشید که نوشتن آن به شکل "بیدچاره" یا "بی چاره" اشتباه است.
  2. تکیه و تلفظ:

    • این کلمه معمولاً با تکیه بر هجا اول (بِی) تلفظ می‌شود: بِی‌چاره
    • در نوشتار و گفتار باید به حرکات و تلفظ صحیح آن توجه شود.
  3. استفاده در جمله:

    • این واژه معمولاً به‌عنوان صفت به کار می‌رود و می‌تواند درباره اشخاص یا موضوعات مختلف به‌کار برود:
      • مثال: "او بیچاره بود و کسی به او کمک نکرد."
      • مثال: "بیچاره بچه‌ای که هیچ‌کس او را نمی‌بیند."
  4. نکات معنایی:

    • کلمه "بیچاره" بار معنایی منفی دارد و معمولاً برای ابراز همدلی، دلسوزی یا تاسف به کار می‌رود.
  5. مولفه‌های صرفی:
    • در زبان فارسی می‌توان "بیچاره" را به‌صورت جمع یا در حالت‌های مختلف به کار برد:
      • بیچاره‌ها (جمع)
      • بیچاره‌ای (مفرد، برای اشاره به یک فرد خاص)

با رعایت این قواعد، می‌توانید در نوشتار و گفتار خود از کلمه "بیچاره" به‌درستی و به‌طور مؤثر استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در زیر چند مثال از کلمه "بیچاره" در جمله‌های مختلف آورده شده است:

  1. او بیچاره بود که تمام روزها در خانه‌اش تنها می‌نشست.
  2. بیچاره گربه‌ای که در باران گیر کرده بود و کسی به او کمک نکرد.
  3. وقتی داستان زندگی آن مرد بیچاره را شنیدم، خیلی ناراحت شدم.
  4. بیچاره دانش‌آموزانی که برای امتحانات نهایی به شدت تحت فشار هستند.
  5. او بیچاره تلاش می‌کرد تا در شرایط دشوار زندگی خود را حفظ کند.

اگر نیاز به جملات بیشتری دارید یا موضوع خاصی مد نظر دارید، لطفاً بفرمایید!


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری