جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

beyg
big  |

بیگ

معنی: بیگ . [ ب َ / ب ِ ] (ترکی ، اِ) بگ . بیک (ترکی ، مخفف بیوک = بزرگ ) لقب گونه ای است که در آخر اسم مردان درآید. (یادداشت مؤلف ). || شخص بزرگ و امیر. (فرهنگ نظام ). امیر. (غیاث ). امیر وشاهزاده . || آقا. || پسران پاشا. || ناخدایان . || مأمورین خارجی : ایلچی بیگ . ترجمان بیگ . || حکمران تونس . بای . || نایب السلطنه ٔ الجزایر. || والی الجزایر. || رؤسای کرد، گاهی به این عنوان خوانده میشده اند. آنکه در مقام از خان خردتر است . (یادداشت مؤلف ). بَگ . در زبان ترکی بیگ لقب اشخاص بزرگ است و تاکنون در مملکت ترکی همان استعمال هست لیکن در ایران بیگ در آخر اسم نوکرهای کم درجه ٔ دولتی می آید و در آخر اسم نوکرهای خصوصی هم می آید. همچنین در زبان ترکی لفظ خان مخصوص سلاطین و شاهزادگان است اما در ایران به اشخاص متوسط هم خان گفته میشود. جهت تنزل معنی خان و بیگ در ایران رقابت میان ترکان عثمانی و ایرانیان بود که در آخر قرن دهم هجری بعد از تأسیس دولت صفویه در ایران شروع شد. بمجرد تأسیس دولت صفویه جنگ میان دو دولت مذکور در جریان آمد و تا قریب دویست سال ادامه داشت . در آن مدت قریب چهل سال جنگ میان ایشان واقع شد و به جنگهای نادرشاه خاتمه یافت . در دوران رقابت ، سلاطین ترک به امرای خود با لفظ پاشا (مخفف پادشاه ) که مخصوص سلاطین ایران بود لقب دادند و سلاطین ایران هم لفظ خان را که مخصوص سلاطین ترک بود به امرای خود لقب دادند و بیگ هم که در ترکی مخصوص امراء بود در ایران به اشخاص کم رتبه و عادی داده شد. بعد که رقابت تمام شد الفاظ در معانی ثانوی خود ماندند. (از فرهنگ نظام ). این لقب اکنون از ارزش خود افتاده است و این ایام به اشخاص کوچک داده میشود. (از ناظم الاطباء). رجوع به بیک و بک شود.
... ادامه
682 | 0
مترادف: امير، بزرگ
متضاد: نوكر، خادم
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [ترکی] ‹بگ› [قدیمی]
مختصات:
الگوی تکیه: S
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: beyg
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 32
شمارگان هجا: 1
دیگر زبان ها
انگلیسی
big
ترکی
büyük
فرانسوی
grand
آلمانی
groß
اسپانیایی
grande
ایتالیایی
grande
عربی
كبير | ضخم , هام , حبلي
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "بیگ" در زبان فارسی معمولاً به عنوان یک اصطلاح از زبان انگلیسی (big) به معنای "بزرگ" استفاده می‌شود و بیشتر در متون غیررسمی و محاوره‌ای به کار می‌رود. با این حال، استفاده از این کلمه در متون رسمی و ادبی فارسی جایز نیست و بهتر است از معادل فارسی آن یعنی "بزرگ" استفاده شود.

قواعد نگارشی برای استفاده از "بیگ" به صورت زیر است:

  1. استفاده در متن‌های غیررسمی: این کلمه معمولاً در محاوره‌های دوستانه یا شبکه‌های اجتماعی به کار می‌رود و در این حالت استفاده از آن پذیرفتنی است.

  2. عدم استفاده در متون رسمی: در مقالات علمی، ادبیات رسمی یا هر متنی که نیاز به رعایت قواعد زبان فارسی داشته باشد، باید از واژه‌های فارسی مناسب استفاده کرد.

  3. نحوه نوشتار: "بیگ" به صورت "بیگ" نوشته می‌شود و نیاز به هیچ گونه تغییرات خاصی ندارد.

  4. توجه به زمینه: اگر از این کلمه در یک متن استفاده می‌کنید، حتماً توجه کنید که فضایی که در آن هستید، مناسب برای این نوع واژه باشد.

در نهایت، به یاد داشته باشید که کلمات خارجی که به زبان فارسی راه پیدا می‌کنند، باید به دقت و با توجه به قواعد زبان فارسی و فرهنگ آن استفاده شوند.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "بیگ" (که به معنای "بزرگ" است) در جملات مختلف آورده شده است:

  1. این خانه بیگ‌تر از خانه‌ی قبلی ماست.
  2. او یک سگ بیگ و دوست‌داشتنی دارد.
  3. ما یک بیگ پارک برای بازی کودکانمان انتخاب کردیم.
  4. این کتاب بیگ‌ترین کتابی است که تا به حال خوانده‌ام.
  5. در این منطقه، درختان بیگ و سرسبز زیادی وجود دارد.

اگر جمله خاصی مد نظرتان هست یا به مثال‌های بیشتری نیاز دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری