جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

pestān
breast  |

پستان

معنی: پستان . [ پ ِ ] (اِ) دو غده ٔ بزرگ بر سینه ٔ آدمی که نزد زنها بزرگتر است و از آن شیر برای بچه می تراود. غده های برآمده بر شکم حیوانات که از آن شیر بیرون می آید. عضوی از حیوان ماده که شیر دهد «پستانها دو عضو غددیند مخصوص بترشح شیر که در قدام و وسط صدر مابین ضلع سیم و هفتم در قدام عضله ٔ کبیر صدر واقع نسج حجروی رخوی که دارای صفات کیسه ٔمصلی است میان آنها و عضله ٔ مذکوره فاصله شده است (شاسیناک ) در دختران قبل از بلوغ و در مردان مادام العمر کوچک در هنگام حمل و مخصوصاً پس از وضع حمل بسیاربزرگ میشوند حجمشان نسبت به اشخاص و اسنان زیاده مختلف است به اعتقاد «ساپی » حد وسط آن قطر عرضی یازده تا دوازده عمودی ده قدام و خلفی پنج تا شش صد یک مطراست بعضی هم در زن و هم در مرد پستانهای اضافیه قائل شده اند. جلد ساتر پستانها از بابت شدت لطافت شایان ملاحظه و دقت است . در دور حلمه های ثدی قرصی است که در دختران کوچک گلی و در زنان زائیده اسمر است و آنراهاله یا دائر نامیده اند عرض آن چهار الی پنج صد یک مطر است پست و بلندی آن بواسطه غده های شحمیه ٔ عدیده و اغلب بسبب بعض جرابهای شعری است . (تشریح میرزاعلی ص 685) بر. دیس ، لغت عراقی است . ثَدی . ثِدی . ضرع .کُعب . ضَرّه . لابنة. عدانه (در زن ). خلف (در شتر). ثندوه ،گوشت پستان مرد و بن آن . (منتهی الارب ) :
یاد کن زیرت اندرون تن شوی
تو برو خوار خوابنیده ستان
جعد مویانت جعدکنده همی
ببریده برون تو پستان .
رودکی .
تذرو تا همی اندر خرند خایه نهد
گوزن تا همی از شیر پرکند پستان .
ابوشکور.
چگونه جدری (؟) جدری کجا ز پستانش
هنوز هیچ لبی به وی ناگرفته لبن .
منجیک .
ایدون فروکشی بخوشی آن می حرام
گوئی که شیر مام ز پستان همی مکی .
کسائی .
تهی دید پستان گاوش ز شیر
دل میزبان جوان گشت پیر.
فردوسی .
ببرّد ز پستان نخجیر شیر
شود آب در چشمه ٔ خویش قیر.
فردوسی .
به پستان چنین خشک شد شیر اوی
دگرگونه شد رنگ و آژیر اوی .
فردوسی .
پرورده اندر خانه ٔ مملکت
پستان دولت روز و شب دردهن .
فرخی .
چو مشک بویا لیکنش نافه بوده ز غژم
چو شیر صافی پستانش بوده از پاشنگ .
عسجدی .
چو بچه را کند از شیر خویش مادر باز
سیاه کردن پستان نباشد از پیکار.
ابوحنیفه ٔ اسکافی .
شیر عاشقت به پستان در جغرات شده ست
چشم دارد که فروریزد در کیفر تو.
طیان .
زمین است چون مادری مهرجوی
همه رستنیها چو پستان اوی .
اسدی (گرشاسب نامه ).
از آنکه در دهنش این زمان نهد پستان
دگر زمان بستاند بقهر پستان را.
ناصرخسرو.
خوردم ز مادران سخن هر یک
شیری دگر ز دیگر پستانی .
ناصرخسرو.
این سخن شیر است در پستان جان
بی کشنده خوش نمیگردد روان .
مولوی .
عقل دوراندیش بر ما راه روزی بسته ست
ورنه هر انگشت پستانی است طفل شیر را.
صائب تبریزی (از فرهنگ شعوری ).
اجماع ؛ جمله ٔ پستان اشتر ببستن . (زوزنی ).
ز شیر ابر شود غنچه سیر و خنده زند
به روی مادر بستان چو طفل پستان خوار.
طاهر دکنی .
طِبی ، طُبی ؛ سر پستان مادیان سباع و خر و اسب و ناقه و جز آن . ثَدی ُ مُکعب ، ثَدی ُ کاعب ُ؛ پستان برآمده . خنضرف ؛ زن سطبر پرگوشت کلان پستان . ذأر. ذئار. مالیدن پستان ناقه را. ذمیم ؛ شیری که از پستان گوسپند چکد. عزّ؛ پستان شتر. (تاج المصادر بیهقی ). مُقعد؛ پستان فرونشسته . ناقّةُ مجددُالأخلاف ؛ ناقه ای که پستانش از پستان بند ریش گردیده . لَهس ؛ پستان لیسیدن کودک بی مکیدن . مرد؛ پستان مالیدن کودک بدست . ثدی ُ مُتکعب ؛ پستان نو برآمده . اهتجام ؛ همه ٔ شیر پستان دوشیدن . طَرُطب و طُرُطب ؛ پستان بزرگ فروهشته . ضرع ٌ لحض ٌ؛ پستان بسیارگوشت که شیرش بدشواری برآید. تهکک ؛ کلان گردیدن پستان زن چون بزادن نزدیک گردد. اهتشام ؛ همه شیر پستان دوشیدن . لفاع ؛ پستان پیشین ستور. نهود ثدی ؛ برخاستن و بیرون آمدن پستان زن . (منتهی الارب ). || برآمدگی جای برگ در شاخ : و یک پستان ببرند از آنکه [ از پوستی که ] در کاسه ای آب انداخته باشند [ پیوند کردن درخت را ] .(فلاحت نامه ). چنانکه حوالی پوست آن پستان در زیر پوست آن شکافته بود. (فلاحت نامه ).
- پستان دادن ؛ شیر دادن .
- پستان سر دست گرفتن ؛ عملی است که زنان گاه دعا یا نفرین کردن کنند.
- پستان سفید کردن ؛ بازکردن طفل از شیر. فطام . بر روی پستان چیزی بدمزه مالیدن :
الفتی میدید با بخت سیاهم زان سبب
کرد در روز نخستین دایه ام پستان سفید.
قاسم مشهدی .
- پستان سیاه کردن ؛ سر پستان را رنگ سیاه زدن با اندک تلخی گاه بازگرفتن طفل از شیر (فطام ) تا طفل به شیر بی رغبت گردد.
- پستان مادرش راگاز گرفته یا پستان مادر را گزیده یا پستان مادر بریده ؛ کنایه از ناسپاس و حق ناشناس و کافرنعمت و حریص و بی حمیت و بی وفا. (برهان قاطع).
- سر پستان ؛ نوک پستان . قُراد. اَسحم . (منتهی الارب ).
- سگ پستان ؛ سپستان . رجوع به سپستان شود.
- سیه پستان ؛ فرزندکش :
از خون دل طفلان سرخاب رخ آمیزد
این زال سیه ابرو وین مام سیه پستان .
خاقانی .
- شش پستان ؛ زنی را گویند که پستانهای او نرم و بزرگ و افتاده باشد و کنایه از زن پیر هم هست و بفتح اول دشنامی باشد زنان را چه ایشان را به سگ نسبت کنند و سگ را نیزگویند که بتازی کلب خوانند. (برهان قاطع).
- نارپستان ؛ آنکه پستان برآمده و سخت و خوش هیئت دارد :
بتی نارپستان بدست آورد
که بر نار بستان شکست آورد.
فردوسی .
کاعب ؛ دختر نارپستان . (منتهی الارب ).
... ادامه
1086 | 0
مترادف: سينه، ضرع، ممه
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [پهلوی: pistān] (زیست‌شناسی)
مختصات: (پِ) (اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: pestAn
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 513
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
breast | mamma
ترکی
göğüs
فرانسوی
sein
آلمانی
brust
اسپانیایی
mama
ایتالیایی
seno
عربی
صدر | ثدي , نهد , مقدم الشىء , قلب , المشاعر
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "پستان" در زبان فارسی به معنای بخش برجسته‌ای از بدن مخلوقات زنده، به ویژه پستانداران، به کار می‌رود. این کلمه دارای برخی قواعد نگارشی و استفاده در جملات است. در اینجا به چند نکته مهم در مورد استفاده از این کلمه اشاره می‌کنیم:

  1. جنس کلمه: "پستان" در زبان فارسی یک اسم مذکر است، اما می‌تواند در جملات مختلف به صورت مفرد و جمع مورد استفاده قرار گیرد.

  2. جمع‌سازی: جمع "پستان" به صورت "پستان‌ها" خواهد بود. به عنوان مثال: "پستان‌ها در پستانداران اهمیت زیادی دارند."

  3. کاربرد در جملات: این کلمه می‌تواند در جملات علمی، پزشکی و ادبی مورد استفاده قرار گیرد. به عنوان مثال:

    • "پستانداران از پستان برای تغذیه بچه‌های خود استفاده می‌کنند."
    • "برخی از بیماری‌ها می‌توانند بر روی سلامت پستان تأثیر بگذارند."
  4. نکات نگارشی: در نوشتار رسمی و علمی می‌توان به کاربرد صحیح این کلمه توجه کرد و از بکار بردن نامناسب یا غیررسمی آن در متون علمی خودداری کرد.

با توجه به این نکات، می‌توان از کلمه "پستان" به‌طور مؤثر و صحیح در نوشته‌ها و گفتارهای مختلف استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "پستان" در جمله آورده شده است:

  1. شیر مادر به دلیل غنی بودن از مواد مغذی، برای نوزاد بسیار مفید است و به سلامت پستان او کمک می‌کند.
  2. برخی از افراد به دلایل پزشکی نیاز به جراحی بر روی پستان دارند.
  3. در فرهنگ‌های مختلف، نمادهای متنوعی برای نشان دادن زیبایی و اهمیت پستان وجود دارد.
  4. ورزش منظم می‌تواند به تقویت عضلات زیر پستان کمک کند و فرم بدن را بهبود بخشد.
  5. در دوران بارداری، پستان‌ها تغییراتی در اندازه و حساسیت خود تجربه می‌کنند.

اگر سوال بیشتری دارید یا به جملات بیشتری نیاز دارید، خوشحال می‌شوم که کمک کنم!


واژگان مرتبط: سینه، نوک پستان، وجدان، افکار، هر چیزی شبیه پستان، مادر، مامان، مام

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری