جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: پهلوی . [ پ َ ل َ ] (ص نسبی ) منسوب به پهله ، پارت ، پهلوانی . (جهانگیری ). فهلوی . (شرفنامه ) : بیامد هم اندر زمان بیدرفش گرفته بدست آن درفش بنفش نشسته بر آن باره ٔ خسروی بپوشیده آن جوشن پهلوی . دقیقی (از شاهنامه ٔ فردوسی ). همه کار ایران مر او را سپرد که او را بدی پهلوی دستبرد. دقیقی . بیاورد پس جامه ٔ پهلوی یکی اسب با آلت خسروی . فردوسی . همه جامه ٔ پهلوی کرد چاک خروشان بسر بر همیریخت خاک . فردوسی . بفرمود پس خلعت خسروی ز رومی و چینی و از پهلوی . فردوسی . چو نزدیکی شهر ایران رسید [ رستم ] همه جامه ٔ پهلوی بردرید. فردوسی . ز اسب اندرافتاد پیران بخاک همه جامه ٔ پهلوی کرد چاک . فردوسی . زره نیز کرده ببر پهلوی درفشان سر از مغفر خسروی . فردوسی . همه بارشان دیبه خسروی ز رومی و چینی و از پهلوی . فردوسی . وزآن پس بدو گفت رستم تویی که داری برو بازوی پهلوی . فردوسی . درآمد برو پیلتن همچو باد بکین بازوی پهلوی برگشاد. فردوسی . چو بشنید بابک فروریخت آب از آن چشم روشن کزو دید خواب بیاورد پس جامه ٔ پهلوی یکی اسب با آلت خسروی . فردوسی . پرستنده ای سوی در بنگرید بباغ اندرون چهره ٔ جم بدید جوانی همه پیکرش پهلوی فروزان ازو فره ایزدی . اسدی . شه ترک ناگه یکی بنگرید کشاورز مردی تناور بدید ستاده بدان دشت همچون هیون بتن همچو کوه و بچهره چو خون قوی گردن و سینه و بر فراخ بتن چون درخت و ببازو چو شاخ بدان پهلوی بازوان دراز همی شاخ بشکست آن سرفراز. عطائی (برزونامه ). هستند گاه بخشش و کوشش غلام او حاتم بزرفشانی و رستم به پهلوی . ابن یمین . و رجوع به پهلوانی شود. - بیت پهلوی ؛ فهلویه . شعر بلحن پهلوی . رجوع به فهلویه شود : لحن او را من و بیت پهلوی زخمه ٔ رود و سماع خسروی . بندار رازی . - ره پهلوی یا راه پهلوی ؛ آهنگی است در موسیقی : سرایندگان ره پهلوی ز بس نغمه داده نوا را نوی . نظامی . - سرود پهلوی ؛ لحنی است در موسیقی : سرود پهلوی در نامه ٔ چنگ فکنده سوز آتش در دل سنگ . نظامی . - سنجق پهلوی ؛ علم پهلوانی : هزار و چهل سنجق پهلوی روان در پی رایت خسروی . نظامی . - غزل پهلوی ؛ سرود و تصنیف بلحن پهلوی : مرغان باغ قافیه سنجند و بذله گوی تا خواجه می خوردبغزلهای پهلوی . حافظ.
- گلبانگ پهلوی ؛ لحن پهلوی . آهنگ پهلوی : بلبل ز شاخ سرو بگلبانگ پهلوی میخواند دوش درس مقامات معنوی . حافظ. || منسوب به پهله بمعنی شهر، شهری . (برهان ). by, at, pahlavi بواسطة، من قبل، من جانب، في، بجانب، بقرب، في إتجاه، عبر كذا، من طريق، في ساعة معينة pehlevi pahlavi pahlavi pahlavi pahlavi توسط، با، از، بوسیله، بواسطه، در، به، سر، بر، در نتیجه، پهلو
بواسطة|من قبل , من جانب , في , بجانب , بقرب , في إتجاه , عبر كذا , من طريق , في ساعة معينة
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "پهلوی" در زبان فارسی به چندین معنا و کاربرد مختلف اشاره دارد؛ از جمله:
پهلوی (زبان): به زبانهای باستانی ایرانی که در دوران ساسانیان رواج داشتهاند. در این context، به عنوان اسم به کار میرود و معمولاً با حرف بزرگ "پ" نوشته میشود: "پهلوی".
پهلوی (مفهوم): به معنای "سمت" یا "کنار" نیز به کار میرود. این کاربرد معمولاً با حرف کوچک نوشته میشود: "پهلوی".
نکات نگارشی:
نقطهگذاری: در جملههای فارسی، کلمات باید با قوانین نقطهگذاری درست همراه باشند. به عنوان مثال:
"کتابهای پهلوی بسیار ارزشمند هستند."
"در کنار وی، کتابهای پهلوی را نیز مطالعه کردم."
استفاده از حروف بزرگ: در صورت اشاره به زبان یا نوع خاصی از نوشتهها (مثل زبان پهلوی)، کلمه "پهلوی" به طور صحیح با حرف بزرگ آغاز میشود.
تطبیق با دیگر کلمات: در جملات ترکیبی، کلمه "پهلوی" باید با سایر کلمات از نظر جنس (مؤنث یا مذکر) و تعداد (مفرد یا جمع) همخوانی داشته باشد.
جمعسازی: برای جمع بستن این کلمه، به صورت "پهلویها" انجام میشود.
استفاده درست از این کلمه و رعایت قواعد نگارشی به فهم بهتر متن کمک میکند.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "پهلوی" در جمله آوردهام:
پدرم همیشه میگوید که در زمان پهلوی، زندگی مردم خیلی متفاوت بود.
کتابهای تاریخی درباره دوره پهلوی به من کمک کردند تا بهتر با تاریخ معاصر آشنا شوم.
موضوع نمایشگاه امسال، بررسی هنر و ادبیات در دوران پهلوی است.
یکی از نگرانیهای مردم در دوران پهلوی، مسائل اجتماعی و سیاسی بود.
دولت پهلوی تلاش زیادی برای مدرنسازی ایران انجام داد.
اگر به مثالهای بیشتری نیاز دارید یا موضوع خاصی مد نظر دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: توسط، با، از، بوسیله، بواسطه، در، به، سر، بر، در نتیجه، پهلو