جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

tāse
dice  |

تاسه

معنی: تاسه . [ س َ / س ِ ] (اِ) اندوه و ملالت . (جهانگیری ) (برهان ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). اندوه . (مهذب الاسماء). تاسا. (فرهنگ جهانگیری ). مانند تالواسه بود. (لغت فرس اسدی چ اقبال ص 440). تلواسه . محمّد معین در حاشیه ٔ برهان آرد: گورانی «تاسه » انتظار آمیخته با بیقراری . گیلکی «تاسیان » اندوه در نتیجه ٔ سفر عزیزی :
وی ته تلواسه دیرم بوره بوین
هزاران تاسه دیرم بوره بوین .
باباطاهر (چ سوم کتابفروشی ادیب 1331 ص 137).
علامت وی آن است که تاسه و غمی اندر آن کس پدید آید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ).
یار همکاسه هست بسیاری
لیک همتاسه کم بود یاری .
سنایی .
مرد را از اجل بود تاسه
مرگ با بددل است همکاسه .
سنایی .
درین جهان که سرای غمست و تاسه و تاب
چو کاسه بر سر آبیم و تیره ازسر آب .
سوزنی (نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ص 183).
تو با من نسازی که از صحبت من
ملالت فزاید شما را و تاسه .
انوری .
|| اضطراب و بیقراری . (برهان ) (آنندراج ) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). بیطاقتی . (فرهنگ اوبهی ). تلواسه :
تاسه گیرد ترا ز حق شنوی
من بگویم رواست شو تو بتاس .
عنصری .
خواجه در کاسه ٔ خود صورتکی چند بدید
بیم آن بد که بگیرد بوجودش تاسه
چون یقین گشت از آنها که غذایی نخورند
گفت هرگز به از اینها نبود همکاسه .
اثیرالدین اومانی (از آنندراج ).
|| فشارش و فشردن گلو بسبب سیری یا ملال و اندوه دیگر. (برهان ) (ناظم الاطباء).افشردن گلو باشد از ملالت یا سیری . (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ٔ دهخدا بنقل از رساله ٔ حسین وفایی ). کرب . (مهذب الاسماء). فشرده شدن گلو از ملالت یا از پری .(صحاح الفرس ). تالواسه . تلواسه : و هرگاه که با صفرا آمیخته باشد [ شراب انگوری ناگواریده اندر معده ] منش گشتن و کرب آرد و بپارسی کرب را تاسه وتلواسه گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). و زبان درشت باشد و سرخ و تبها با تاسه و غثیان . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || تیره شدن روی را که از غم و الم به هم رسیده باشد. (برهان ). سیاهی روی که از اندوه پدید آید. (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ لغت نامه ٔ دهخدا). تفسه . کلفه . (شرفنامه ٔ منیری ). تیرگی روی از غم و الم . (ناظم الاطباء). || میل به خوردنی و خواهش به چیزی را گویند و این حالت بیشتر زنان آبستن و مردان تریاکی را دست دهد. (برهان ). در اصفهان اکنون ، هم خوردن دل و استفراغ و خواهش زیاد به چیزهای زن آبستن را که در شهرهای دیگر «بیار» و «ویار» گویند، تاسه میگویند. (فرهنگ نظام ). میل و خواهش به خوردن چیزی نامناسب چنانکه در زنان آبستن پیدا میشود. (ناظم الاطباء). || اشتیاق به شهر و کشور یا شخصی بهنگام غربت : طعن زدند و گفتند: «اشتیاق الرجل الی بلده و مولده ». محمد را تاسه ٔ مکه میباشد که شهر و مولداو است برای آن روی در نماز به او کرد. (تفسیر ابوالفتوح رازی ). رجوع به تاسه آوردن و تاسه کردن شود. || مرطوبی . (برهان ) (ناظم الاطباء). || صدای نفس کشیدن و برآوردن مردمان فربه . (برهان ). آواز نفس کشیدن و نفس برآوردن مردمان فربه . (ناظم الاطباء). || پی در پی نفس زدن مردم و اسب و حیوان دیگر از کثرت گرما یا تلاش کردن و دویدن . (برهان ) (ناظم الاطباء). حَشْی . رَبْوْ. (منتهی الارب ). رجوع به تاسه برافتادن شود : و دشخواری دم زدن و سرفه زیادت گردد و چون گشاده خواهد شد و ریم بیرون خواهد آمد تبی گیرد هرزه سخت و اندر بیمار تاسه و دم زدن متواتر پدید آید. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). بهمه ٔ معانی رجوع به تاس و تاسا و تاسیدن و تاسانیدن وسایر ترکیبات تاس و تاسه و تلواسه و تالواسه شود.
... ادامه
814 | 0
مترادف: 1- اضطراب، بيتابي، بيقراري، تشويش، تلواسه، نگراني 2- اندوه، حزن، غم، ملالت
متضاد: نشاط، شادي 1- غربتزدگي، غمغربت، نوستالژي 2- بغض، عقده 3- ويار 4- لهله زدن
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) ‹تاسا، تالواسه، تلواسه، تاس، تاسه‌واسه› [قدیمی]
مختصات: ( ~.) (اِمص .)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 466
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
dice
ترکی
zar
فرانسوی
آلمانی
würfel
اسپانیایی
dado
ایتالیایی
dado
عربی
حجر النرد
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "تاسه" (تاسه‌ه) در زبان فارسی به معنای سه ‌تایی یا به اصطلاح «سوم» به کار می‌رود. این کلمه در برخی از گویش‌ها و متون و فرهنگ‌های محلی وجود دارد و به عنوان نامی برای برخی از اشیاء یا مفاهیم نیز استفاده می‌شود.

در نوشتار فارسی، به‌خصوص در متن‌های رسمی و ادبی، رعایت نکات زیر مهم است:

  1. استفاده از نشانه‌های نگارشی: در جملاتی که "تاسه" به کار می‌رود، باید از ویرگول یا نقطه‌گذاری مناسب استفاده نمایید تا معنای جمله واضح باشد.

  2. هماهنگی با دیگر عناصر جمله: تغییر در شمار (مفرد یا جمع) و جنس (مذکر یا مؤنث) کلمات دیگر در جمله باید با "تاسه" هماهنگ باشد.

  3. تلفظ صحیح: اطمینان حاصل کنید که کلمه به درستی تلفظ شود، به‌خصوص در گفتارهای رسمی.

  4. استفاده در جملات: کلمه "تاسه" باید به گونه‌ای در جملات به کار رود که از نظر معنایی با دیگر اجزای جمله هماهنگ باشد.

به طور کلی، در نوشتار و گفتار فارسی، توجه به قواعد و نگارش صحیح به ویژه در به‌کارگیری کلمات خاص مانند "تاسه" از اهمیت بالایی برخوردار است.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. تاسه به معنای شانس و قمار است که در بازی‌های مختلف استفاده می‌شود.
  2. ما در شب‌نشینی خود تصمیم گرفتیم با تاسه بازی کنیم تا جو را شادتر کنیم.
  3. او با تاسه دارم و در هر پرتاب سعی می‌کند شانس خود را امتحان کند.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری