جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

tāq
tag  |

تاغ

معنی: تاغ . (اِ) تاخ . (فرهنگ جهانگیری ). چوبی بود بقوت ، که آتش آن ده شبانه روز بماند و عرب غضاء گوید. (صحاح الفرس ). درختی است که چوب آن را هیزم سازند و آتش آن بسیار بماند و بعربی غضاء گویند. (برهان ). درختی است . (شرفنامه ٔ منیری ). توغ . (فرهنگ اوبهی ). تاغ و تاخ درختی است که آتش چوب آن دیر ماند، قوسی گوید که قریب به ده روز، و در سامانی نوشته که آن را آزاددرخت نیز گویند چنانکه در قانون است . (غیاث اللغات ). هیزم کوهی که اگر آتش آن را ضبط کنند مدتی ماند و آن را توغ نیز گویند. (فرهنگ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). درختی است که آتش هیزم آن بسیاردوام کند. (آنندراج ) (انجمن آرا). درخت تاخ و غضا. (ناظم الاطباء). درختی است خودرو که هیزم و زغالش پردوام است . (فرهنگ نظام ). چون از ابتدای اسلام تا چند سال قبل زبان علمی ایران مثل سایر مسلمانان عالم عربی بود لهذا ایرانیها، بسیاری از الفاظ فارسی را با حروف عربی نوشتند مثل طهران و اصفهان و طبرستان و غیر آنها، این لفظ را هم با حروف عربی «تاق » و «طاق » نوشتند و حتی شاعری هم آن را قافیه قرار داده که گوید:
در جوالت کنم چو هیزم طاق
به تبر کوبمت طراق طراق .
اگر تاغ و تراغ بنویسیم که هردو فارسی است ، شعر درست میشود. (فرهنگ نظام ). تاغ . تاخ . درختی است صحرائی که آتش چوب آن از هیزم دیگر بیشتر ماند و بعربی غضاگویند و گاهی «تاق » نیز گویند و این از تغییر لهجه است چه قاف در لفظ فرس نیامده ... اما در سامانی «تاخ » نام شجری است که آن را آزاددرخت نیز گویند و آن راباری است شبیه بکنار و آن را «تاخک » گویند بطریق تصغیر و معرب آن طاخک باشد و شیخ الرئیس در قانون گوید:آزاددرخت شجرة معروفة لها ثمرة شبیهة بالنبق و یسمونه بالری شجرة الاهلیلج و کنار و بطبرستان طاخک . و ظاهراً در بیت اسدی :
پر از کوه و بیشه جزیری فراخ
درختش همه عود و بادام و تاخ .
نیز بمعنی تاغ نباشد چه آن را در برابر عود و بادام آوردن در تعریف اشجار جزیره نیکو نباشد. (فرهنگ رشیدی ). زنزلخت . آزاددرخت . آق خزک . تغز. ترگز. سکساول . تاق . آقای کریم ساعی در جنگل شناسی آرد: هالوکزیلون درختچه ایست مخصوص کویر و شوره زار که سه گونه آن را نام برده اند: «هالوکزیلون آموداندرون » که در اطراف کویر خوار و دامغان بنام «تاغ » خوانده میشود. «هالوکزیلون آفی لوم » که در کویرهای خراسان بنام «قره خزک » و «هالوکزیلون پرسی کوم » بنام «آق خزک » نامیده میشود. (جنگل شناسی کریم ساعی ج 1 ص 379). رجوع به ج 2 همین کتاب ص 134 و 135شود :
آبست جود او و دل دوست چون خوید
خشمش چو آتش است و تن خصم خشک تاغ .
قطران (از فرهنگ رشیدی ).
و آتش تاغ از داغ فراق آسان تر است . (تفسیر ابوالفتوح رازی ).
دارم اسبی کش استخوان در پوست
هست چون در جوال هیزم تاغ .
کمال اسماعیل (از فرهنگ جهانگیری ).
رجوع به تاخ و توغ و تاق و آزاددرخت و طاق و لسان العجم ص 280 شود. || بداغ . گل پنبه . رجوع به بداغ شود. || تخم مرغ . (فرهنگ جهانگیری ) (برهان ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء).
... ادامه
496 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) ‹طاغ› (زیست‌شناسی)
مختصات: (اِ.)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 1401
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
انگلیسی
tag
ترکی
dağ
فرانسوی
montagne
آلمانی
berg
اسپانیایی
montaña
ایتالیایی
montagna
عربی
بطاقة | شعار , عروة , شريط الحذاء , شقة قرطاس , البيت الأخير , أثر , كلام معاد , نهاية , بقايا , مكان عام , إقتباس مختصر للتوكيد , لعبة يطارد فيها طفلا آخرا , وسم , ألحق , ضيق , اختار , لصق بطاقة , لاحق , بطاقة شعار
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "تاغ" (به معنای درخت یا گیاه بیابانی) در زبان فارسی به عنوان یک اسم خاص و واژه‌ای مستقل شناخته می‌شود. در استفاده از این کلمه، به برخی از قواعد و نکات زبانی و نگارشی توجه کنید:

  1. نوشتار: "تاغ" به صورت یک کلمه بدون فاصله و به شکل صحیح نوشته می‌شود.

  2. علامت‌گذاری: در صورتی که در جمله‌ای از "تاغ" استفاده می‌شود، اگر نیاز به تأکید یا توضیح وجود داشته باشد، می‌توانید از ویرگول یا علامت‌های نگارشی مناسب استفاده کنید.

  3. قید و صفت: این کلمه می‌تواند با صفت‌ها و قیدهای مختلف ترکیب شود. مثلاً: "تاغ بلند"، "تاغ سبز"، "تاغ درختی".

  4. چیدمان جملات: در جملاتی که "تاغ" به عنوان فاعل، مفعول یا دیگر اجزای جمله استفاده می‌شود، باید به جملات ساختاری دقت کنید.

  5. معانی و مضامین: "تاغ" ممکن است در متون ادبی و عامیانه معانی مختلفی داشته باشد. بنابراین استفاده درست در بافت معنایی مناسب آن اهمیت دارد.

به طور کلی، برای استفاده صحیح از کلمه "تاغ" در نگارش فارسی، رعایت قواعد نگارشی و معناشناسی ضروری است.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. در بیابان‌های ایران، درختان تاغ به عنوان نمادی از مقاومت در برابر شرایط سخت محیطی شناخته می‌شوند.
  2. تاغ‌ها با ریشه‌های عمیق خود، می‌توانند آب را از لایه‌های زیرزمینی استخراج کنند و در خشک‌ترین مناطق نیز زنده بمانند.
  3. زیبایی طبیعت درختان تاغ در فصل بهار، با گل‌های سفید و کوچکشان، چشم‌اندازهای منحصر به فردی را خلق می‌کند.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری