جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
غير طبيعي، كثير البذور، متوعك، متبزر، بائس، رث، ردئ السمعة
مرتبط
از کار افتاده، تخم دار، بتخم افتاده، جنینی، نطفهای، جرثومهای، بدوی، اصلی، وابسته به تخمک، بذری، بیضهای، تخم
تشریح نگارشی
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
واژه "تخمی" در زبان فارسی به معنای "دارای تخم" یا "مربوط به تخم" است و بیشتر در قالبهای توصیفی به کار میرود. برای استفاده صحیح از این کلمه و همچنین نگارش آن، به چند نکته توجه کنید:
نحوهی استفاده در جملات:
این کلمه معمولاً بهعنوان صفت استفاده میشود؛ بهعنوان مثال: "این مرغ تخمی است."
میتوان آن را در کنار دیگر کلمات نیز به کار برد؛ مثل: "تخممرغ تخمی."
نکات نگارشی:
هنگام نوشتن جملات، به رعایت علائم نگارشی توجه کنید. برای مثال، استفاده از ویرگول برای جدا کردن عبارات لازم است.
اگر این کلمه در متن طولانیتری استفاده میشود، توجه به تناسب و هماهنگی با سایر واژهها الزامی است.
گفتار و نوشتار:
در زبان محاوره، ممکن است این کلمه بهصورت غیررسمی و با لحن متفاوتی بیان شود. اما در نوشتار رسمی، بهتر است از نگارش صحیح و رسمی استفاده شود.
سعی در عدم استفاده از کلمات نادرست:
از بهکار بردن این کلمه در نقاطی که معنای منفی یا توهینآمیز دارد، خودداری کنید.
پیشوندها و پسوندها:
میتوانید این کلمه را با پیشوندها و پسوندهای دیگر ترکیب کنید تا معانی جدیدی ایجاد کنید؛ مثلاً: "تخمیزن" برای اشاره به کسی که میخواهد تخمگذاری کند.
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "تخمی" بهطور صحیح و مؤثر استفاده کنید.
مثال برای واژه
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
دیروز در حیاط، یک تخممرغ تخمی پیدا کردم که خیلی کثیف بود.
او همیشه تخممرغهای تخمی را برای صبحانه انتخاب میکند.
در هنگام جستجوی تخمی در باغ، چندین گل زیبا نیز دیدم.
تخمی . [ ت ُ ] (ص نسبی ) که تخم گذارد: مرغ تخمی . || که برای کاشتن تخمهایش گذارند تا سخت درشت و رسیده شود: خیار تخمی . بادنجان تخمی . کدوی تخمی . || که برای فحل دادن به ماده نگاه دارند. که از او ماده آبستن کنند. مقابل اخته : اسب تخمی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). seedy, germinal, ovular, spermatic, egg غير طبيعي، كثير البذور، متوعك، متبزر، بائس، رث، ردئ السمعة از کار افتاده، تخم دار، بتخم افتاده، جنینی، نطفهای، جرثومهای، بدوی، اصلی، وابسته به تخمک، بذری، بیضهای، تخم
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
واژه "تخمی" در زبان فارسی به معنای "دارای تخم" یا "مربوط به تخم" است و بیشتر در قالبهای توصیفی به کار میرود. برای استفاده صحیح از این کلمه و همچنین نگارش آن، به چند نکته توجه کنید:
نحوهی استفاده در جملات:
این کلمه معمولاً بهعنوان صفت استفاده میشود؛ بهعنوان مثال: "این مرغ تخمی است."
میتوان آن را در کنار دیگر کلمات نیز به کار برد؛ مثل: "تخممرغ تخمی."
نکات نگارشی:
هنگام نوشتن جملات، به رعایت علائم نگارشی توجه کنید. برای مثال، استفاده از ویرگول برای جدا کردن عبارات لازم است.
اگر این کلمه در متن طولانیتری استفاده میشود، توجه به تناسب و هماهنگی با سایر واژهها الزامی است.
گفتار و نوشتار:
در زبان محاوره، ممکن است این کلمه بهصورت غیررسمی و با لحن متفاوتی بیان شود. اما در نوشتار رسمی، بهتر است از نگارش صحیح و رسمی استفاده شود.
سعی در عدم استفاده از کلمات نادرست:
از بهکار بردن این کلمه در نقاطی که معنای منفی یا توهینآمیز دارد، خودداری کنید.
پیشوندها و پسوندها:
میتوانید این کلمه را با پیشوندها و پسوندهای دیگر ترکیب کنید تا معانی جدیدی ایجاد کنید؛ مثلاً: "تخمیزن" برای اشاره به کسی که میخواهد تخمگذاری کند.
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "تخمی" بهطور صحیح و مؤثر استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
دیروز در حیاط، یک تخممرغ تخمی پیدا کردم که خیلی کثیف بود.
او همیشه تخممرغهای تخمی را برای صبحانه انتخاب میکند.
در هنگام جستجوی تخمی در باغ، چندین گل زیبا نیز دیدم.