تیزگردان
license
98
1667
100
معنی کلمه تیزگردان
معنی واژه تیزگردان
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | sharp | ||
عربی | حاد، ثاقب، ذكي، نشيط، قارس، دقيق، قاطع، قاسي، ضار، حامض، عنيف، حريف، قارص، صارم، رشيق، صارخ، أنيق، رقيق، وعر، مبرح، لاذع، واضح، تماما، طرف حاد، علامة الرفع، إبرة خياطة طويلة حادة الرأس، شحذ، سن | ||
واژه | تیزگردان | ||
معادل ابجد | 692 | ||
تعداد حروف | 8 | ||
منبع | لغتنامه دهخدا | ||
نمایش تصویر | معنی تیزگردان | ||
پخش صوت |
تیزگردان . [ گ َ] (نف مرکب ) تیزگرد. تندگرد. تندرونده :
بدانید کاین تیزگردان سپهر
نتازد به داد و نیازد به مهر.
فردوسی .
یکی تیزگردان و دیگر بجای
به جنبش ندادش نگارنده پای .
فردوسی .
رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود.
sharp
حاد، ثاقب، ذكي، نشيط، قارس، دقيق، قاطع، قاسي، ضار، حامض، عنيف، حريف، قارص، صارم، رشيق، صارخ، أنيق، رقيق، وعر، مبرح، لاذع، واضح، تماما، طرف حاد، علامة الرفع، إبرة خياطة طويلة حادة الرأس، شحذ، سن