جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

xojaste
auspicious  |

خجسته

معنی: خجسته . [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ] (ص ) مبارک . میمون . (از برهان قاطع) (صحاح الفرس ) (فیروزآبادی ) (زمخشری ) (غیاث اللغات ) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ). با میمنت . با سعادت . فرخ . بختیار. سعادتمند. مسعود. (از ناظم الاطباء). نیکبخت . کامروا. خرم . ضد گجسته .نیک خواسته . متبرک . سعد. سعید. همایون :
آمد نوروز و بردمید بنفشه
بر تو خجسته بخصم باد مرخشه .
منجیک .
خجسته مهرگان آمد سوی شاه جهان آمد
بباید داد داد او بکام دل بهر چت کر.
دقیقی .
خجسته شد آن اختر شهریار.
دقیقی .
آنکه گردون را بدیوان بر نهاد و کار بست .
و آنکجا بودش خجسته مهر اهرمن گواه .
دقیقی (دیوان چ شریعت ص 99).
بدو گفت کین کوس و زرینه کفش
خجسته همین کاویانی درفش .
فردوسی .
دی و فرودینت خجسته بواد
در هر بدی بر تو بسته بواد.
فردوسی .
سیامک خجسته یکی پور داشت
که نزد نیا جای دستور داشت .
فردوسی .
خجسته شهنشاه پیروزگر
جهاندار با دانش و با گهر.
فردوسی .
خجسته درگه محمود زاولی دریاست
چگونه دریا کانرا کرانه پیدا نیست .
فردوسی .
پشت سپه میریوسف آنکه برویش
روز بزرگان خجسته گشت و همایون .
فرخی .
بس کس که در زمین ملکاخانمان نداشت
کز خدمت خجسته ٔ تو شد بخانمان .
فرخی .
خجسته باشد روی کسی که دیده بود
خجسته روی بت خویش بامداد پگاه
اگر نبودی بر من خجسته دیدن تو
خدای شاد نکردی مرا بدیدن شاه .
فرخی .
و آن خجسته پنج شاعر کو کجا بودندشان .
منوچهری .
این قصر خجسته که بنا کرده ای امسال
با غرفه ٔ فردوس بفردوس قرین است .
منوچهری .
خجسته ذوفنونی رهنمونی
که در هر فن بود چون مرد یک فن .
منوچهری .
اورمزد است خجسته سر سال و سر ماه .
منوچهری .
شادو بدو شاد این خجسته وزیران .
منوچهری .
خجسته مشتری چون روی وی دید
سخاوت را مکان شد سعد را کان .
ناصرخسرو.
و عجم خروس را و بانگ او را بفال خجسته دانند. (قصص الانبیاء ص 34).
مباد زین ده خالی خجسته مجلس تو
همیشه تا بجهان در حقیقت است و مجاز.
مسعودسعد.
سلطان چون از حجره ٔ خاص بیرون آمدی نخست روی او دیدی و مقصود سلطان آزمایش خجستگی دیدار او بود سخت خجسته آمد. (نوروزنامه ٔ منسوب به خیام ) و مر دیدار نیکو را چار خاصیت است یکی آنکه روز خجسته کند بر بیننده . (نوروزنامه ٔ منسوب خیام ). گفت جودانه ای مبارک است و خویدش خویدی خجسته . (نوروزنامه ٔ منسوب به خیام )
آمد بخوشی خجسته سال نو
گفت از که زنم به نیک فال نو.
سوزنی .
خجسته مجلس او را ز فضل حق بادا
سعادت ابدی مونس و حریف و ندیم .
سوزنی .
خجسته نائب صدرالخلافه عون الدین
که از شمایلش آبستن است باد شمال .
خاقانی .
روز بوفا خجسته گردد
بختم ز بهانه رسته گردد.
نظامی .
خجسته کاغذی بگرفت در دست
بعینه صورت خسرو در او بست .
نظامی .
خجسته گلی خون من خورد او
بجز من نه کس در جهان مرد او.
نظامی .
از نوفلیان خجسته شد روز
گشتند بفال سعد فیروز.
نظامی .
برون آمد بر آن رخش خجسته
چو آبی بر سر آبش نشسته .
نظامی .
مطربی دور ازین خجسته سرای
کس ندیدش دو باره در یکجای .
سعدی (گلستان ).
- پی خجسته ؛ نیک قدم . میمون قدم . مبارک قدم :
خطا گفتم ای پی خجسته رقیب .
نظامی .
ای پیک پی خجسته که داری نشان دوست
با ما مگو بجز سخن دلستان دوست .
سعدی (بدایع).
- خجسته نشستی و شاد آمدی ؛ این مصرع جمله ای است مانند خوش آمدید و صفا کردید :
خجسته نشستی و شاد آمدی
همه داستانها بنیکی زدی .
فردوسی .
- درفش خجسته ؛ علم مبارک . رایت با فتح و ظفر. رایت مظفر :
سوی کرگساران سوی باختر
درفش خجسته بر افراخت سر.
فردوسی .
درفش خجسته بگستهم داد
بسی پند و اندرزها کرد یاد.
فردوسی .
بر کوه لشکر بیاراستند
درفش خجسته بپیراستند.
فردوسی .
- سرای خجسته ؛ منزل مبارک . منزل باشگون . منزل میمون .
- سروش خجسته ؛ هاتف مبارک . هاتف میمون . فرشته ٔ مبارک :
بیامد سروش خجسته دمان .
فردوسی .
- شوی خجسته ؛ شوهر مبارک . شوهر پاک نهاد. شوهر با قدر و منزلت :
دگر آنکه فرخ پسر زاید اوی
ز شوی خجسته بیفزاید اوی .
فردوسی .
- صبح خجسته ؛ صبح با طراوت . صبح مبارک . صبح خوش :
هوا رو بسیماب صبح خجسته
فروشسته زنگار ز اطراف خاور.
ناصرخسرو.
- گاه خجسته ؛بارگاه مبارک . درگاه میمون . بارگاه با فر و جاه :
ز گاه خجسته منوچهر باز
از امروز بودم تن اندر گداز.
فردوسی .
- ناخجسته ؛ نامبارک . نامیمون . بی شگون :
گر بر تو رنج خاطر من ناخجسته بود
از بود من مباد اثر کزتو باز ماند.
خاقانی .
|| (اِ) نام گلی هست زرد رنگ و میان آن سیاه میشود و آنرا همیشه بهار میگویند. (از برهان قاطع) (فرهنگ جهانگیری ) (انجمن آرای ناصری ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) :
آدم علیه السلام ... از شادی که خدای عزوجل توبه ٔ وی بپذیرفت گریستن بر وی افتاد... پس این آب که از چشم بیرون آمده بکوه فرو دوید و همه کوه و دشت اسپرغم بدمید چون نرگس و خجسته و گاو چشم و پوست (؟) و بوستان افروز برست و آنچه بدین ماند... (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
گل پروند دسته بسته بود
مست در دیده ٔ خجسته نگر.
عماره ٔ مروزی .
خجس
ته باز گشاده دهان مشکین دم
گشاده نرگس چشم دژم ز خواب خمار.
عنصری .
خجسته را بجز از خرد پا ندارد گوش
بنفشه را بجز از گرگ پا ندارد پاس .
منوچهری .
باز در زلف بنفشه حرکات افکندند
دهن زر خجسته بعبیر آکندند.
منوچهری .
شبگیر نبینی که خجسته بچه درد است
کرده دورخان زرد و برو پرچین کرده ست .
دل غالیه فام است و رخش چون گل زرد است
گویی که شب دوش می غالیه خورده ست .
بویش همه بوی سمن مشک ببرده است
رنگش همه رنگ دو رخ عاشق بیمار .
منوچهری .
از آن خجسته و شاهسپرغم هر دو شدند
یکی چو دیده چرغ و یکی چو پشت عقاب .
مسعودسعد.
خجسته را بجز از خورد ما ندارد گوش . || خیری . خیرو (نام گلی است ). (یادداشت بخط مؤلف ). || نام نوایی است از موسیقی . || نام خاصی است زنان را. (ناظم الاطباء). چون : خجسته باجی ، عمه خجسته ، خجسته خانم ، خجسته بانو، خجسته سلطان .
... ادامه
1289 | 0
مترادف: باشگون، شگوندار، سعد، فرخ، فرخنده، مبارك، متبرك، مسعود، ميمون، همايون ، خوش، نيك ، خوشايند، مطلوب ، بختيار، كامروا، نيكبخت
متضاد: بداختر، شوم، نامبارك، نحس، گجسته نامبارك، گجسته بد، نكوهيده، ناخوشايند، نامطلوب ب
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت)
مختصات: ( ~.) (اِ.)
الگوی تکیه: WWS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: xojaste
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 1068
شمارگان هجا: 3
دیگر زبان ها
انگلیسی
auspicious | happy , lucky , benedict , blessed
ترکی
kutsanmış
فرانسوی
béni
آلمانی
gesegnet
اسپانیایی
bendecido
ایتالیایی
benedetto
عربی
ميمون | سعيد , مبشر , الميمون
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "خجسته" در زبان فارسی به معنای شاد، خوش‌یمن و خوش‌نقش است. در استفاده از این کلمه و به طور کلی در نگارش فارسی، رعایت برخی قواعد و نکات نگارشی ضروری است. در ادامه به چند نکته دربارهٔ استفاده از این کلمه و برخی قواعد نگارشی مرتبط با آن اشاره می‌کنم:

  1. استفاده در جملات:

    • "روز خجسته‌ای است."
    • "وی در این روز خجسته، دعوت ما را قبول کرد."
  2. ترکیب‌ها:

    • "خجسته‌سال" یا "سال خجسته" به معنای سال خوش‌یمن.
    • "خجسته‌سازی" به معنای بهبود وضعیت یا جشن و شادی.
  3. قواعد نگارشی:

    • فاصله‌گذاری: بین علامت‌های نگارشی (مثل ویرگول، نقطه و غیره) و کلمات، یک فاصله باید رعایت شود.
    • حروف بزرگ: در ابتدای جملات، حرف اول باید بزرگ نوشته شود.
    • توجّه به هم‌خوانی: در انتخاب کلمات و جملات، به هم‌خوانی واژه‌ها و عبارات توجه کنید تا متن روان‌تر و زیباتر شود.
  4. جملات توصیفی:

    • "خجسته‌سال، سالی پر از برکت و شادی برای همه ما است."
    • "این جشن، یادآور لحظات خجسته زندگی است."
  5. معنی و مفهوم:
    • مفهوم کلمه "خجسته" را در متن به خوبی انتقال دهید و سعی کنید در مواقع مناسبی از آن استفاده کنید تا تاثیر مثبت بیشتری بر خواننده بگذارد.

با رعایت این نکات و قواعد، می‌توانید از کلمه "خجسته" به صورت مؤثر و زیبا در نوشته‌های خود بهره ببرید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند جمله که کلمه "خجسته" در آن‌ها استفاده شده است آورده شده است:

  1. امروز روز خجسته‌ای است که ما موفقیت‌های زیادی را جشن می‌گیریم.
  2. تولد او همیشه برای خانواده‌اش یک روز خجسته و فراموش‌نشدنی است.
  3. امیدوارم سال جدید برای همه شما خجسته و پر از خوشی باشد.
  4. انتخاب او به عنوان نماینده مردم، فرصتی خجسته برای خدمت به جامعه است.
  5. مراسم عروسی آنها که با شکوه و خجسته برگزار شد، همه را شگفت‌زده کرد.

اگر مثال‌های بیشتری نیاز دارید، خوشحال می‌شوم کمک کنم!


واژگان مرتبط: مبارک، مساعد، خوش ایند، خوشحال، شاد، راضی، خوش شانس، خوشبخت، خوش اقبال، خوش یمن

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری