جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: خرج . [ خ َ ] (ع اِ) بیرون شد از مال هرچه باشد. هزینه . دررفت . رفتیه . ضد درآمد. (ناظم الاطباء). هزینه . (صحاح الفرس ) (محمدبن عمر). خورد خور. (یادداشت بخط مؤلف ). مقابل دخل : مرا دخل و خرج ار برابر بدی زمانه مرا چون برادر بدی . فردوسی . چو خرج خویش فزونتر ز دخل خویش کند. فرخی . خرج آن مال بیوجه کند پشیمانی آرد. (کلیله و دمنه ). ای نداده خرج جودت تن در این سوی شمار وی نهاده دخل جاهت پای از آن سوی قیاس . انوری . بر آن کدخدا زار باید گریست که دخلش بود نوزده خرج بیست . نظامی . زآن بنه چندانکه بری دیگر است دخل وی از خرج تو افزون تر است . نظامی . دخل آب روان است و خرج آسیای گردان . (گلستان ). چو دخلت نیست خرج آهسته تر کن چنین خوانند ملاحان سرودی اگر باران بکوهستان نبارد بسالی دجله گردد خشک رودی . سعدی (گلستان ). ملک را آب وبندگان را نان خانه را خرج و خرج را مهمان . اوحدی . هرکه را خرج ز دخل است فزون عاقل نیست . صائب . || صرف . مصرف . نفقه . (ناظم الاطباء) : چنانکه خرج سرمه اگرچه اندک اندک اتفاق افتد آخر فنا پذیرد. (کلیله و دمنه ). کرده ام اجری امروزتو جان خرج فردای تو زر بایستی . خاقانی . پس آنگه از خز و دیبا و دینار وجوه خرج دادندش بخروار. نظامی . تا بچهل سال که بالغ شود خرج سفرهاش مبالغ شود. نظامی . قلب اندوده ٔ حافظ بر او خرج نشد کاین معامل بهمه عیب نهان بینا بود. حافظ. این آرد را خرج میساز... مدت بسیار نیز از آن آرد خرج کرده میشد. (انیس الطالبین ص 134). - بخرج دادن ؛ نمایش دادن . بکسی نشان دادن . بقلم دادن . نمودن . - بخرج کسی نرفتن ؛ در وی اثر نکردن . در او اثر نگذاشتن : هرچه گفتم بخرجش نرفت . - خرج عیال ؛ نفقه ٔ عیال . (ناظم الاطباء). - خرج قلیل ؛صرف کم . (ناظم الاطباء). - خرج هرروزه ؛ برخور. (ناظم الاطباء). - خرج یراق ؛ اسباب اسب . (ناظم الاطباء). - دایره ٔ خرج ؛ اداراتی در مؤسسات که کارهای مصرفی و هزینه به آنها مربوط است . - دخل و خرج ؛ درآمد و هزینه . عایدی و مخارج : بدخل و خرج دلم بین بدان درست که هست خراج هر دو جهان یکشبه هزینه ٔ من . خاقانی . - ولخرج ؛ مسرف . مبذر. آنکه خرج را در مورد نمیکند. - امثال : پول حلال یا خرج شراب شور میشود یا شاهد کور ؛ مقصوداز پول حلال پول حرام است بعلاقه ٔ تضاد. (از امثال و حکم دهخدا). پول کون دادن خرج بواسیر میشود ، نظیر: پول قمار خرج شتیل میشود؛ مقصود آن است که بعضی پولها پس انداز نمیشود. خرج از کیسه ٔ خلیفه است ؛ مقصود خرج از جیب خودت نیست تا دلت بسوزد. خرج دروغ نمیشود ؛ مقصود بی سرمایه و نقدی زندگی نتوان کرد. خرج کور است ؛ مقصود مالی بسیار، کم کم و در مصارف خرد از بین میرود. خرج که از کیسه ٔ مهمان بود حاتم طایی شدن آسان بود؛ مقصود آن است اگر خرج مهمانی از کیسه ٔ دیگری باشد (چون خود مهمان ) دیگر اسم درکردن و خود را خراج قلم دادن (چون حاتم طائی ) کار مشکلی نیست . (از امثال و حکم دهخدا). - خرج فزون از دخل ؛ هزینه ٔ بیش از درآمد. || ابر همین که برآید و بیرون شود. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ). || باج . خراج . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از ترجمان عادل ). ج ، اَخراج ، اَخاریج ، اخرِجة. || مهمانی مصیبت . وَضیمة. (یادداشت بخط مؤلف ). - خرج دادن ؛ بعده ٔ بسیار فقیر و درمانده خاصه در مرگ کسی طعام دادن . (یادداشت بخط مؤلف ). || اطعام فقرا در روضه خوانیها و عزاداریهای مذهبی . || حق العمل و حق کار و زحمت و حق نگاهداری . (ناظم الاطباء). پایمزد. (دهار). || مقابل جمع. (یادداشت بخط مؤلف ). - خرج خیاطی ؛ قیطان و نوارها که به اطراف لباس و عبا نهند. - خرج نجاری ؛ لولا و قفل و رزه و چفت و امثال آن . 1- امرار، صرف، مخارج، مصرف، نفقه، هزينه دخل، برج، درآمد
1- باج، خراج
2- باروت، مواد منفجره cost, expense, charge, expenditure, outlay, input, disbursement, outgo كلف، قدر، كلفة، ثمن، نفقة، يكلف masraf frais aufwand gastos spese هزینه، ارزش، بها، قدر، بر امد، اتهام، بار، عهده، مطالبه، پرداخت، مبلغ سرمایه گذاری شده، درون گذاشت، پول بمیان نهاده، نیروی مصرف شده، مخرج، خروج، عزیمت
... ادامه
718|0
مترادف:1- امرار، صرف، مخارج، مصرف، نفقه، هزينه
متضاد:دخل، برج، درآمد
1- باج، خراج
2- باروت، مواد منفجره
کلمه "خرج" در زبان فارسی به معنی هزینه و نفقه است و در چهارچوب نگارشی و قاعدههای زبان فارسی موارد زیر قابل توجه است:
نحوه استفاده: "خرج" میتواند به عنوان اسم، فعل و یا در ترکیبات مختلف استفاده شود. به عنوان مثال:
بهعنوان اسم: "خرج سفر زیاد بود."
بهعنوان فعل: "خرج کردن" (به معنی هزینه کردن یا صرف کردن).
ترکیبات: با حرف اضافهها، پسوندها و کلمات دیگر ترکیب میشود:
"خرج کردن" (هزینه کردن)
"خرج و مخارج" (هزینهها و مخارج)
نقطهگذاری: وقتی از "خرج" در جملات استفاده میکنید، توجه کنید که جملات شما از نظر نگارشی صحیح باشند و علامتهای نگارشی به طور درست به کار روند. به عنوان مثال:
اگر جمله بهطور مستقیم به هزینه اشاره دارد، سعی کنید از علائم نگارشی مانند ویرگول به درستی استفاده کنید: "هزینه، خرج، و درآمد سه مؤلفه مهم در اقتصاد خانواده هستند."
سخنورزی و نثر: "خرج" را در متنهای رسمی، غیررسمی و ادبی به صورت مناسب به کار ببرید. در نوشتارهای رسمی ممکن است بهتر باشد که از واژههای معادل دیگری نظیر "هزینه" استفاده کنید.
جمعبندی: در استفاده از "خرج"، توجه به سیاق جمله و همخوانی آن با زمینهای که در آن به کار میرود بسیار مهم است.
با رعایت این نکات میتوانید به شکل صحیح و بهینه از کلمه "خرج" در نوشتههای خود استفاده نمایید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال از کلمه "خرج" در جملات مختلف آورده شده است:
برای سفر به تعطیلات تابستانی باید خرجهای زیادی را در نظر بگیرم.
او همیشه تلاش میکند تا خرجهای غیرضروری را کاهش دهد.
خرج درمان بیماری او بسیار بالا بود و باید از پسانداز استفاده کرد.
والدین باید خرج تحصیل فرزندانشان را به دقت مدیریت کنند.
خرج جشن تولد سال گذشته خیلی زیاد شد و ما تصمیم گرفتیم سال آینده سادهتر برگزار کنیم.
اگر به جملات بیشتری نیاز دارید، لطفاً بفرمایید!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: هزینه، ارزش، بها، قدر، بر امد، اتهام، بار، عهده، مطالبه، پرداخت، مبلغ سرمایه گذاری شده، درون گذاشت، پول بمیان نهاده، نیروی مصرف شده، مخرج، خروج، عزیمت
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر