جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

dāneš
knowledge  |

دانش

معنی: دانش . [ ن ِ ] (اِمص ) اسم مصدر از دانستن . دانست . (فرهنگ نظام ). عمل دانستن . دانندگی . دانائی . علم و فضل و دانستن چیزی باشد. (برهان ). درایت . فقاهة. فقه . فضل . ادب . (صراح ). علم . حکمت . (زمخشری ) (دهار) (ترجمان القرآن ). حصول علم ثابت ، و در مراتب ، پژوهش است یعنی رفتن بطرف علم آنگاه شناسایی است یعنی نزدیک شدن به آن و سپس دانش است یعنی علم ثابت .ادراک . درک . شعر. شعور. وقوف . آگاهی . اطلاع . معرفت . شناسایی . شطس . بصر. بجدة. (منتهی الارب ) :
دانش و خواسته است نرگس و گل
که بیکجای نشکفند بهم .
شهید بلخی .
دانش اندر دل چراغ روشن است
وز همه بد بر تن تو جوشن است .
رودکی .
دانش بخانه اندر و در بسته
نه رخنه یابم و نه کلیدستم .
ابوشکور.
بکار آور آن دانشی کت خدیو
بداده ست و منگر بفرمان دیو.
ابوشکور.
سپاه اندک و رای و دانش فزون
به از لشکر گشن بی رهنمون .
ابوشکور.
و از همه ٔ ملوک اطراف بزرگترست بپادشاهی ... و دوست داری دانش . (حدود العالم )...
شمارش ندانست کردن کسی
وگر چند بودیش دانش بسی .
فردوسی .
چو جاماسپ آن تخت را بنگرید
بدید از در دانش او را کلید.
فردوسی .
چو دیدار یابی بشاخ سخن
بدانی که دانش نیاید به بن .
فردوسی .
سخن هرچه گویم همه گفته اند
بر باغ دانش همه رفته اند.
فردوسی .
توانا بود هر که دانا بود
ز دانش دل پیر برنا بود.
فردوسی .
تو بر مایه ٔ دانش خود مایست
که بالای هر دانشی دانشیست .
فردوسی .
ازین برشده تیزچنگ اژدها
بمردی و دانش که یابد رها.
فردوسی .
وگر شاهی آسان تر از بندگیست
بدین دانش تو بباید گریست .
فردوسی .
اندر میزد با خرد و دانش
واندر نبرد با هنر بازو.
فرخی .
دلی که رامش جوید نیابد او دانش
سری که بالش جوید نیابد او افسر.
عنصری .
خرد بیخ او بود و دانش تنه
بدو اندرون راستی را بنه .
؟ (از حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ).
هر بنده که خدای او را خردی روشن عطا داد... و با آن خرد دانش یار شود بتواند دانست که نیکوکاری چیست . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 98). آنچه فراز آمد ترا بمقدار دانش خود بازنمودم . (تاریخ بیهقی ).
به از گنج دانش بگیتی کجاست
کرا گنج دانش بود پادشاست .
اسدی .
ز کردارگفتار برمگذران
مگوی آنچه دانش نداری بر آن .
اسدی .
ز دانش به اندر جهان هیچ نیست
تن مرده و جان نادان یکیست .
اسدی .
دانش به از ضیاع وبه از جاه و مال و ملک
این خاطر خطیر چنین گفت مر مرا.
ناصرخسرو.
ز بیدین مکن خیره دانش طمع
که دین شهریارست و دانش حشم .
ناصرخسرو.
قیمت دانش نشود کم بدانک
خلق کنون جاهل دون همت است .
ناصرخسرو.
درخت تو گر بار دانش بگیرد
بزیر آوری چرخ نیلوفری را.
ناصرخسرو.
واجبست بر کافه ٔ خدم و حشم ملک ... مقدار دانش و فهم خویش معلوم رای پادشاه گردانند. (کلیله و دمنه ). عاقل از منافع دانش هرگز نومید نشود. (کلیله و دمنه ). و زنده را از دانش و کردار نیک چاره نیست . (کلیله و دمنه ). و علم بکردار نیک جمال گیرد که میوه ٔ درخت دانش نیکوکاری و کم آزاریست . (کلیله و دمنه ).
گنج دانش تراست خاقانی
شو کلیدش بهر که هست مده .
خاقانی .
هزار شکر کنم فیض و فضل یزدان را
که داد دانش و دین گر نداد دینارم .
خاقانی .
پیاده نباشم ز اسبان دانش
گر اسبان دنیا فراهم ندارم .
خاقانی .
مرا ز دانش من نیست بهره ای چه عجب
ز رنگ خویش نباشد نصیب حنی را.
ظهیر فاریابی (از شرفنامه ٔ منیری ).
نیست آب حیات جز دانش
نیست باب نجات جز دانش .
اوحدی .
تو بدان آمدی که کار کنی
وز جهان دانش اختیار کنی .
اوحدی .
دانش اندر دل بود نی در زبان
مردم از گفتن نبیند جز زیان .
امیرحسین سادات .
فخر در دانش بود مر مرد را
فخر و دانش هر دو در خاموشی است .
؟ (از جامع التمثیل ).
چون دانش است خدمت درگاه فرخت
پیرایه ٔ توانگر و سرمایه ٔ فقیر.
سپاهانی (از شرفنامه ٔ منیری ).
|| عقل . (مجموعه ٔ مترادفات ص 249). خرد قلب . قعر. حجی . فقفوق .(منتهی الارب ) :
غمی شد دل گو چو پاسخ شنید
که طلحند را هیچ دانش ندید.
فردوسی .
استهجاج ؛ به رای و دانش خود کار کردن . (منتهی الارب ). || هنر و تربیت . (ناظم الاطباء). || دانش آشکار بینشی . علم غیب الهی . (ناظم الاطباء). علم حضوری حضرت عزت و اعیان ممکنه جمیعاً دفعة واحده که موقوف بیکی از ازمنه ٔ ثلاثه یعنی ماضی و مستقبل و حال نبوده باشد. (انجمن آرا).
- اهل دانش ؛ مردم دانا و فاضل .(ناظم الاطباء) :
پادشاه نظم و نثرم در خراسان و عراق
کاهل دانش را زهر لفظ امتحان آورده ام .
خاقانی .
گاه پیش از کلمه ٔ دانش کلمه ٔ دیگر از پیشاوند و قید و غیره درآید و کلمه ٔ مرکب سازد چون :
- بادانش ؛ دانشمند. حکیم . فاضل . مطلع. خردمند. بصیر عارف . واقف :
فرستادم اینک فرستاده ای
سخنگوی و با دانش آراده ای .
فردوسی .
شب و روز گرد طلایه بپای
سواران بادانش و رهنمای .
فردوسی .
هنرمند بادانش و بانژاد
تو شادی و این دیگران از تو شاد.
فردوسی .
هم آنگه ز لشکر یکی نامجوی
نگه کرد با دانش و آبروی .
فردوسی .
مردمانی مردم زاده ، با دانش و فضل و راستگوی . (فارسنامه ٔ ابن بلخی چ اروپا ص 72).
- بدانش ؛ بوسیله ٔ دانش . با د
انش .بسبب دانش . به علم . به خرد :
بدین خویشی اکنون که من کرده ام
بزرگی بدانش برآورده ام .
فردوسی .
بدانش بود مرد را آبروی
به بیدانشی تا توانی مپوی .
فردوسی .
- بسیاردانش ؛ علامّه . که از دانش و علم مایه ورست .
- بیدانش ؛ جاهل . مقابل بادانش :
که مرد ارچه دانا و صاحبدل است
بنزدیک بیدانشان جاهل است .
سعدی .
- بیدانشی ؛ جاهلی . مقابل دانشمندی و خردمندی :
بدانش بود مرد را آبروی
به بیدانشی تا توانی مپوی .
فردوسی .
ز دانش یکی جامه کن جانت را
که بیدانشی مایه ٔ کافریست .
ناصرخسرو.
در آیینه گر خویشتن دیدمی
به بیدانشی پرده ندریدمی .
سعدی .
چو از قومی یکی بیدانشی کرد
نه که را منزلت ماند نه مه را.
سعدی .
- پردانش ؛ بسیاردانش . علامّه . بسیارعلم .
- کم دانش ؛ که از علم اندک مایه دارد. کم مایه در علم .
و نیز کلمه یا اداتی به کلمه ٔ دانش پیوندد و کلمه ٔ مرکب سازد چون :
دانش آباد. دانش آرا. دانش آموز. دانش افزا. دانش الفنج . دانش اندوز. دانش بهر. دانش پذیر. دانش پرست . دانش پرور. دانش پژوه . دانش پناه . دانش جو. (دانشجوی ). دانش خور. دانش دوست . دانش سار. دانش سرشت . دانش سرا. دانش سگال . دانش سنج . دانش فروش . دانشکده . دانش کوتاه . دانش گستر. دانشگاه . دانشگر. دانش گزین . دانشمند. دانش مزی . دانشمندی . دانشنامه . دانشور. دانشوری . دانشومند. دانشیار.دانشیاری . دانشی . رجوع به هر یک از این کلمات در ردیف خود شود.
... ادامه
1096 | 0
مترادف: انديشه، بينش، حكمت، خرد، دانايي، شناخت، علم، فرهنگ، فضل، معرفت
متضاد: جهل
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم، اسم مصدر) [پهلوی: dānišn]
مختصات: (نِ) [ په . ] (اِمص .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: dAneS
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 355
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
knowledge | science , wisdom , learning , scholarship , lore , kenning , witting , letter
ترکی
bilgi
فرانسوی
connaissance
آلمانی
wissen
اسپانیایی
conocimiento
ایتالیایی
conoscenza
عربی
معرفة | علم , إدراك , مدى إضطلاع , مجموع المعارف الإنسانية
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "دانش" در زبان فارسی به معنای علم، آگاهی و شناخت است و از نظر نگارشی و قواعد فارسی به شرح زیر قابل بررسی است:

  1. نوشتار صحیح: کلمه "دانش" به همین شکل نوشته می‌شود و هیچ‌گونه اعرابی ندارد.

  2. جنس و نوع: "دانش" یک اسم است و به‌طور خاص به نوعی از دانایی اشاره دارد که شامل معلومات و آگاهی‌های مرتبط با یک موضوع خاص می‌شود.

  3. جمع: جمع کلمه "دانش"، "دانش‌ها" است. می‌توان در جملات مختلف از آن استفاده کرد. به عنوان مثال "دانش‌های جدید در حال ظهور هستند."

  4. ترکیب با دیگر کلمات: این کلمه می‌تواند با کلمات دیگر ترکیب شود و به عبارات جدیدی تبدیل گردد، مانند:

    • دانش‌آموز
    • دانشجو
    • دانشیار
    • دانشکده
  5. استفاده در جملات: "دانش" در جملات مختلف می‌تواند به شیوه‌های گوناگونی به‌کار رود. به عنوان مثال:

    • "دانش یک منبع قدرت است."
    • "او در زمینه‌های مختلفی دانش دارد."
  6. زبان محاوره: در زبان محاورهای نیز معمولاً این کلمه به همان شکل مورد استفاده قرار می‌گیرد و معنای خود را حفظ می‌کند.

با رعایت این نکات، می‌توان به‌خوبی از کلمه "دانش" در نوشتار و گفتار فارسی بهره برد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "دانش" در جملات آورده شده است:

  1. دانش انسان‌ها به مرور زمان افزایش یافته و به پیشرفت‌های علمی منجر شده است.
  2. او با مطالعه و تحقیق، دانش خود را در زمینه روانشناسی گسترش داد.
  3. دانش یک ابزار قوی برای حل مسائل پیچیده زندگی است.
  4. دانشگاه‌ها محل تجمع اندیشمندان و انتقال دانش به نسل‌های آینده هستند.
  5. برای موفقیت در هر زمینه‌ای، نیاز به دانش و مهارت‌های مربوطه داریم.

اگر به جملات بیشتری نیاز دارید یا موضوع خاصی مد نظر شماست، لطفاً بفرمایید!


واژگان مرتبط: علم، معرفت، اطلاع، دانایی، اگاهی، حکمت، خرد، عقل، یادگیری، فراگیری، فضیلت، فضل وکمال، تحقیق، کمک هزینه دانشجویی، مستمری، افسانه هاو روایات قومی، فرهنگ نژادی، فاصله بین چشم ومنقار، نوعی استعاره، نگاه، قدرت بینایی، هوش، قضاوت، معلومات، ذکاوت، اطلاعات، نامه، حرف، کاغذ، عریضه، ادبیات، دان

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری