جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: دایره . [ ی ِ رَ ] (ع ص ) دایرة. مؤنث دایر. دائرة. دورزننده . گردنده . || (اِ) دائرة. در اصطلاح هندسه شکلی باشد مسطح و مدور و خطی گرد وی درگرفته ، و در اندرون نقطه ای بمرکز، نقطه ای چنانکه خطهای مستقیم که از نقطه به محیط کشی همچند یکدیگر باشد و آن نقطه را مرکز دایره خوانند و آن خطرا محیط دایره نامند. مکان هندسی مجموعه ٔ نقاطی است که این نقاط از نقطه ٔ ثابتی بنام مرکز بیک فاصله است سطح مستوی که محاط بخط مستدیر باشد. و خط دور آن محیط دایره نامیده میشود. (از فرهنگ نظام ). صورتی بودگردبرگرد او یک خط باشد. بیرونی در التفهیم گوید: دایره چیست ؟ شکلی است بر سطحی که گردبرگرد او خطی بودکه نام او محیط است و دور نیز خوانند و بمیان او نقطه ای است که او را مرکز گویند. و همه خطهای راست که از مرکز بیرون آیند و بمحیط رسند همچند یکدیگر باشندراست . (التفهیم بیرونی ص 8). سطحی که خطی مدور گرد آنرا احاطه کرده باشد بطوریکه فاصله ٔ هر یک از نقاط محیط آن نسبت به نقطه ٔ مرکزی مساوی بود. ج ، دوایر. - دایره ٔ افق ؛ دایره ای است که فلک را نصف کند در میان مرئی و غیرمرئی . دایره ٔ موهومی است که آسمان را به دو حصه ٔ مرئی و غیرمرئی تقسیم میکند و طلوع و غروب کواکب از این دایره است . (فرهنگ نظام ). دایره ای است که آسمان فوق زمین را از آسمان زیر زمین جدا کند. - دائرةالارتفاع ؛ چون قوس ارتفاع کواکب ازین دایره مأخوذ است بدین نام نامیده شده است و این دایره ازسمت الرأس و القدم میگذرد و در روز و شب دو بار بر دایره ٔ نصف النهار منطبق میشود. - دایره ٔ اول السموات ؛ دایره ای است که مرور میکند به سمتین الرأس و القدم و بدو نقطه ٔ مشرق و مغرب و قطبین . - دایره ٔ بروج (منطقةالبروج ) ؛ دایره ای است از مشرق بمغرب که در میان دوازده برج واقعست و ضبط حرکات کواکب باین دایره است . - دایره ٔ جداریه ؛ آلتی است نجومی برای اندازه گرفتن فاصله ٔ سمت الرأس . معدل النهار. رجوع به دائرة جداریه شود. - دایره ٔدور ؛ کنایه است از فلک . چرخ . آسمان و سپهر. - دایره ٔ دوران ؛ کنایه است از فلک . دایرة دور. چرخ . سپهر. - دایره ٔ دیرپای ؛ کنایه است از فلک . دایره ٔ دوران . سپهر. چرخ : کیست درین دایره ٔ دیرپای کو لمن الملک زند جز خدای . نظامی . - دایره ٔ سمت ؛ دایره ٔ سمتیه . دایره ای عظیمه از فلک که بر دو قطب افق و دو قطب منطقه بگذرد. رجوع به دائره ٔ سمت شود. - دایره ٔ صغیره ؛ دایره ای است مفروض که کره را نصف نکند. دایره ایکه از محل تقاطع کره با صفحه ای که مار بر مرکز کره نیست بوجود آید. - دایره ٔ عرض ؛دایره ٔ عظیمه ای که به دو قطب منطقه (بروج ) و بجزئی از معدل بگذرد و بآن عرض کوکب شناخته شود. رجوع بدائرة عرض شود. - دایره ٔ عروضی ؛ خلیل بن احمد اوزان اصلی شعر را در پنج دایره قرارداده بوده است بدین شرح : دایره ٔ مختلفه . دایره مؤتلفه . دایره ٔ مجتلبه . دایره مشتبهه . دایره متفقه . رجوع به دایره ٔ عروضی و رجوع به المعجم شمس قیس و وزن شعر فارسی دکتر خانلری شود. - دایره ٔ عظمی . رجوع به دایره ٔ عظیمه شود. - دایره ٔ عظیمه ؛ دایره ٔ عظمی . در اصطلاح هیأت دایره ای است مفروض که کره را نصف کند. و دایره های عظیمه که اهل هیأت بر فلک فرض کرده اند نه است : معدل النهار، منطقةالبروج ، دایره ٔ ماره به اقطاب اربعه ، دایره ٔ افق ، دایره ٔ نصف النهار، دائرة الارتفاع ، دائره ٔ اول السموات ، دائرة المیل ، دائرة العرض . هر صفحه ای که از مرکز کره بگذرد شکل حاصل از محل تقاطع کره با آن صفحه دایره ای بنام دایره ٔ عظیمه ایجاد کند. رجوع به دائره ٔ عظیمه شود. - دایره ٔ گرد ؛ کنایه است از آفتاب . - دایره ٔ لاجورد ؛ کنایه است از آسمان که نیلگون و لاجوردی است و مدور : هست درین دایره ٔ لاجورد مرتبه ٔ مرد بمقدار مرد. نظامی . - دایره ٔ ماره به اقطاب اربعه ؛ دایره ای است که بر هر دو قطب منطقةالبروج و هر دو قطب معدل النهار و بر هر دو میل کلی گذشته باشد. رجوع به دائره ٔ ماره به اقطاب اربعه شود. - دایره ٔ معدل النهار ؛ در علم هیأت قدیم دایره ای است موهوم از مشرق بمغرب که عالم جسمانی را منقسم به حصه ٔ شمالی و جنوبی میکند و خط استوا درجوف آن واقع میشود. معدل النهار از این جهت نامیده شده است که چون آفتاب بآن دایره برسد شب و روز تمام بلاد زمین بجز قطبین مساوی گرد. - دایره ٔ میل ؛ دائرةالمیل . و این دایره ای است که مرور میکند به هر دو قطب معدل النهار. و بدان بعد کواکب سیاره از معدل النهار و میل منطقةالبروج از معدل النهار شناخته میشود. رجوع به دائره ٔ عظیمه شود. - دایره ٔ مینا ؛ آسمان . فلک . چرخ . دایره ٔ لاجورد. - دایره ٔ نصف النهار ؛ دایره ای است که بر قطب جنوب و قطب شمال و سمت الرأس و سمت القدم میگذرد و چون در روز آفتاب بآن برسد نصف النهار، (نیمروز) است و چون در شب به آن در تحت الارض برسد، نصف شب است . دایره ای است بر دو سمت الرأس و القدم که از جنوب بشمال میرود و قطب عالم و بنصف دایره ٔ معدل النهار و منطقه ٔ البروج گذر کند. رجوع به دایره ٔ نصف النهار شود. - دایره ٔ هندی ؛ صفحه ای که بروی آن تعیین ساعات نمایند و آنرا صفحه ٔ شاخص نیز گویند. || خطی گرد که دور چیزی را احاطه کرده باشد. چنبر. چنبره . حلقه . خط گرد. پرهون . (صحاح الفرس ). برهون . دوره . دور. هر خط گرد. هر چیز که محیط چیزی باشد. || مجازاً محیط دائره را نیز گویند. (فرهنگ نظام ).رجوع به دائره شود. || (اصطلاح خطاطی ) کشش . - دایره ٔ نون ؛ انحنائی که هنگام تحریر حرف نون (ن ) رسم شود. || اصطلاحی در تداول دستگاه دولت . بخشی از اداره و محکمه ٔ دولتی . ج ، داوئر. قسمتی کوچکتر از اداره : دایره ٔ تنظیف و تسطیح ؛ دایره ٔ رفت و روب (از دستگاه شهرداری ). دایره ٔ میاه ؛ میرابی (در شهرداری ). || سازیست معروف که به انگشتان نوازند. (آنندراج ). داریه . باتره . (برهان ). کم . کمان . کمانی که در طرب نوازند. دف . دورویه . تبوراک . از آلات طرب است که بدست نوازند پوستی بر چنبری چوبین کوتاه دیواره گسترده . اگرچه اصل آن دورویه است معهذا از دیرباز بصورت دایره نیز متداول شده است چنانکه درین بیت منسوب به حافظ ایهامی بدان هست : اندرین دایره میباش چو دف حلقه بگوش ور قفائی خوری از دایره ٔ خویش مرو. (یادداشت مؤلف ). ای خوشا دایره ٔ دامن صحرا که در او پرزنان همچو جلاجل بفغان آمده جل . شاه طاهر (از جهانگیری ذیل لغت جل ). صوفی هر کس که بوالفضول افتاده است از دایره ٔ دور بدور افتاده است از گردش چرخست که بد میرقصیم این دایره سخت بی اصول افتادست . صوفی شیرازی . - دایره زنگی ؛ هرگاه بر دیواره ٔ دایره بفاصله های معین حلقه کوبند و یا بر دیواره ٔ چنبر سوراخها کنند و دو سنج کوچک در هر یک تعبیه نمایند تا چون دایره را بنوازند از آن حلقه ها و سنجها آواز برآید این چنین دایره را دایره زنگی گویند یعنی دو رویه ٔ دارای زنگ . - روی دایره ریختن هر مطلبی یا سخنی یا رازی ؛ اظهار کردن آن . شرح دادن آن را. با کمال وضوح از سیر تا بپیاز آنرا گفتن . پرده برداشتن از تمام جزئیات مطلبی یا رازی . فاش کردن ِ سری . افشا کردن به جزء جزء مطلب . || (اصطلاح موسیقی ) گام . || در موسیقی قدیم کشورهای اسلامی بیک نوع درآمد مخصوص که از طرف خواننده میشد اطلاق میگردید. || گردنامه و آن اینست که بر صفحه ای دایره ای رسم کنند و اسامی عده ای را نزدیک یکدیگر بر دور آن نویسند و در بالای آن دایره استعانت جویند از کمک فقیری یا دستیاری در امر خیر دیگری . (و با کشیدن صرف شود). توزیع. اسامی گروهی از نامداران گرد بر کاغذی نوشته تا هر یک در زیر نام خوددرویش معلوم را مالی بعهده گیرند. || جمعیت و حلقه ٔ مجلس . || خانقاه و صومعه . (ناظم الاطباء). || موهای گرد بر جانب سر آدمی یا بر جای گیسو. دائره . (منتهی الارب ). || هزیمت . دائره : قوله تعالی : علیهم دائرةالسوء. (قرآن 98/9) (منتهی الارب ). || گو لب بالائین که زیر بینی است . دائره . (منتهی الارب ). || خار. (ناظم الاطباء). جای دیگر دیده نشد. || مهمیز پرندگان . (ناظم الاطباء). این معنی جای دیگر دیده نشد. || لشکری که بر جائی فرود آمده باشد. (ناظم الاطباء). اما این معنی جای دیگر دیده نشد. || حادثه . پیشامد. (ناظم الاطباء). اما جای دیگر دیده نشد. || بخت بد. روزگار نامساعد. (ناظم الاطباء). این معنی نیز جای دیگر دیده نشد. 1- حلقه، گرد، مدور
2- انجمن
3- محدوده
4- اداره، بنياد، سازمان
5- دف
6- چنبر، چنبره circle,sphere,department,section,bureau,disk,domain,disc,tambourine,field,compass,rondel,rhomb,roundel دائرة، حلقة، دورة، حلق، دور، لوج، مدار جرم سماوي، شرفة مسرح، جماعة متآلفة، طوق، دار، هالة، دار حول daire cercle kreis círculo cerchio
circle|sphere , department , section , bureau , disk , domain , disc , tambourine , field , compass , rondel , rhomb , roundel
ترکی
daire
فرانسوی
cercle
آلمانی
kreis
اسپانیایی
círculo
ایتالیایی
cerchio
عربی
دائرة|حلقة , دورة , حلق , دور , لوج , مدار جرم سماوي , شرفة مسرح , جماعة متآلفة , طوق , دار , هالة , دار حول
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "دایره" در زبان فارسی به معنای شکل هندسی بستهای است که تمام نقاط آن از یک نقطه مشخص (مرکز) با فاصلهای برابر (شعاع) قرار دارند. در نگارش و بهکارگیری کلمه "دایره" و جملات مرتبط با آن، چند نکته قواعدی و نگارشی وجود دارد:
استفاده صحیح از جنسیت: "دایره" یک اسم مؤنث است، بنابراین در جملات باید از ضمایر و صفات مؤنث استفاده شود. به عنوان مثال:
"این دایره زیباست."
"دایرهای که کشیدهاید، کامل است."
استفاده از صفتها: میتوان از صفات مختلف برای توصیف دایره استفاده کرد. مثلاً:
"دایره بزرگ"
"دایره کوچک"
"دایره رنگی"
ترکیب با دیگر واژهها: امکان ترکیب "دایره" با دیگر واژهها وجود دارد تا معانی جدیدی به وجود آید. مانند:
"دایره المعارف" (کتاب یا مجموعهای از دانستنیها)
"دایرهداری" (نقشه یا نمای هندسی دایرهای)
نگارش صحیح: در نگارش، کلمه "دایره" به صورت کامل و بدون اختصار نوشته میشود و باید دقت شود که در متون با دقت و هماهنگی به کار رود.
فعلهای مرتبط: اگر بخواهید از افعالی که با "دایره" مرتبط هستند استفاده کنید، میتوانید به افعالی مانند "کشیدن"، "محاسبه کردن"، "تولید کردن" و غیره اشاره کنید. به عنوان مثال:
"ما دایرهای را کشیدیم."
"شعاع دایره را محاسبه کردیم."
با رعایت این نکات، میتوانید به شکل صحیح و مؤثر از کلمه "دایره" در متون خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "دایره" در جمله آورده شده است:
دایرهای که در کلاس رسم کردیم، نمایانگر پرتوهای نور بود.
اگر دایره را از وسط نصف کنیم، دو نیمدایره برابر خواهیم داشت.
در برنامهریزی پروژه، باید از دایرههای زمانی استفاده کنیم تا پیشرفت کار را بهتر مدیریت کنیم.
او با مداد یک دایره بزرگ روی کاغذ کشید و آن را رنگ کرد.
در کلاس هنر، دانشآموزان یاد گرفتند که چگونه دایرهها را به شکلهای مختلف تبدیل کنند.