جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: درمانده . [ دَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پریشان . تنگدست . بی کمک . عاجز. ناچار. (ناظم الاطباء). ناتوان افتاده . از کار افتاده . رنجور. ازپاافتاده . فرومانده . حسیر. قردم . کلیل . (منتهی الارب ). لهیف . محصر. (دهار). مسکین . مضطر. مفهوت . مُلْجاء. (منتهی الارب ). مَندور. (حاشیه ٔ فرهنگ اسدی نخجوانی ). نأناء. نأناء. نؤنؤ. (منتهی الارب ). دهار. (فرهنگ اسدی نخجوانی ) : جوینده را نویدی خواهنده را امیدی درمانده را نجاتی درویش را نوائی . فرخی . سه روز میان ایشان حرب قایم گشت تا عاقبت درمانده شدند و حصار بدادند. (تاریخ سیستان ). چاره ای ساخت چنانکه محبوسان و درماندگان سازند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 431). من مردیم پیر شده و چشم و تن درمانده و مشاهده نتوانم کرد. (تاریخ بیهقی ص 490). رشید را که مایه ٔ عمر به آخر رسیده و آن تن درمانده به تن خویش حرکت باید کرد. (تاریخ بیهقی ص 429). درماندگان محال بسیار گویند. (تاریخ بیهقی ). هرچند که بی رفیق و یارم درمانده ٔ خلق روزگارم . ناصرخسرو. شادان شده ای که من به یمگان درمانده و خوار و بی زوارم . ناصرخسرو. در کار خویش عاجز و درمانده نیستم فضل مرا بجمله مقرند خاص و عام . ناصرخسرو. آنها که ندانند ز فعل بد اینها درمانده و دل خسته و با درد و عنااند. ناصرخسرو. الیاس در دریاها است تا درماندگان را یاری کند. (قصص الانبیاء ص 197). بس عاجز و درمانده و بس کوفته چون من کز چنگ بلا زود به فرّ تو رها شد. مسعودسعد. دل خواست عشقش از من و دادم به اضطرار درمانده کارها کند از اضطرار خویش . ادیب صابر. در غم آن لعبت یوسف جمال چَه ْزنخ شد دلم درمانده چون یوسف به چاه بی رسن . سوزنی . خود صبر ز بُن بکار درمانده تر است احسنت زهی صبر چو شمشیر خطیب . عمادی . نالنده ٔ فراقم وز من طبیب عاجز درمانده ٔ اجل را درمان چگونه باشد. خاقانی . هر کجا اسبی ، با بارخری درمانده است هر کجا شیری از زخم سگی ممتحن است . ؟ (از تاج المآثر). مسلم کسی را بود روزه داشت که درمانده ای را دهد نان و چاشت . سعدی . بفرمود صاحب نظر بنده را که خوشنود کن مرد درمنده را. سعدی . چو درویش بی برگ دیدم درخت قوی بازوان ، سست و درمانده سخت . سعدی . نه گریان و درمانده بودی و خرد که شبها ز دست تو خوابم نبرد؟ سعدی . که درمانده ام دست گیر ای صنم بجان آمدم رحم کن بر تنم . سعدی . حال درماندگان کسی داند که به احوال خود فروماند. سعدی . دل درماندگان گناه و شرمساران روی سیاه را از مشرق و مغرب صفو عفو آب و خاک پاک آن زمین شربت شفا و داروی درمان . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان آوی ص 116). دل درماندگان بدست آور بر ستم پیشگان شکست آور. اوحدی . اًکناب ؛ درمانده و بنده شدن زبان . خَضِد؛ درمانده از ایستادن . خِنَّوت ؛ درمانده ٔ گول . عِبام ؛ درمانده ٔ گران جسم . عَبَکة؛ درمانده ٔدشمن روی . فدامة، قَرَد؛ درمانده به سخن شدن . مخضود؛درمانده از استادن . هَدّاب ؛ درمانده ٔ گران سنگ کندخاطر. (از منتهی الارب ). - درمانده در سخن ؛ الکن . عاجز از سخن گفتن . طُشاة. طُشَاءة. عَفّاط. عِفاطّی . عِفْطی ّ. فَه ّ. هلبوث .(منتهی الارب ). || خسته و مانده (به معنی امروز). تَعِب : عَی ّ. عَیّی ، عَیّان ، عَیایاء؛ درمانده در کار. (منتهی الارب ). بدبخت، بيچاره، حيران، خسته، دردمند، سرگشته، عاجز، فرومانده، كوفته، متحير، مستاصل، مضطر، ناتوان، وامانده helpless, forlorn عاجز، بائس، مغلوب على أمره، ضعيف، لا عون له، لا حول ولا قوة له Çaresiz sans espoir hilflos indefenso indifeso موردحمایت، بی چاره، نا گزیر، زله، بی کس، متروک، متروکه
عاجز|بائس , مغلوب على أمره , ضعيف , لا عون له , لا حول ولا قوة له
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
واژه "درمانده" در زبان فارسی به معنای کسی است که درمانده و ناتوان شده، به ویژه در مواقع دشوار یا بحرانی. برای استفاده صحیح از این واژه و نگارش صحیح جملات، نکات زیر را در نظر داشته باشید:
نوع کلمه: "درمانده" به عنوان صفت و گاهی اسم به کار میرود. به عنوان مثال:
او درمانده و بیچاره است. (صفت)
در این شرایط، هیچ کس نمیخواهد درمانده شود. (اسم)
سازگاری با جملات: بهطور معمول این واژه در جملات توصیفی بهکار میرود. مثلاً:
او در بحرانهای زندگی همیشه درمانده احساس میکند.
در این شرایط سخت، بسیاری از افراد درمانده بوده و نیاز به کمک دارند.
جنس و تعداد: با توجه به جنس و تعداد میتوانید از اشکال مختلف آن استفاده کنید:
درمانده (مفرد مذکر)
درمانده (مفرد مؤنث)
درماندگان (جمع)
نگارش و رسمالخط: همواره به املای صحیح واژه توجه داشته باشید. "درمانده" به شکل صحیح نوشته میشود و از به کار بردن شکلهای نادرست اجتناب کنید.
استفاده در متنهای ادبی: این واژه میتواند در شعرها و نوشتههای ادبی نیز به کار رود. مثلاً در توصیف احوال شخصیتهای داستانی یا شعرهای غمگین.
با رعایت این نکات میتوانید بهخوبی از واژه "درمانده" در جملات و متنهای خود بهرهبرداری کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند جمله با کلمه "درمانده" آورده شده است:
پس از چندین بار تلاش بینتیجه، احساس درماندگی و ناامیدی به او دست داد.
او به دلیل بیماری مادرش درمانده شده بود و نمیدانست چه کار کند.
در مواجهه با مشکلات مالی، بسیاری از مردم احساس درماندگی میکنند.
وقتی که پاسخ سوالات آزمون را نمیدانست، به شدت درمانده شد.
چهرهاش نشاندهنده درماندگی و خستگی ناشی از مشغلههای روزمره بود.
اگر نیاز دارید، میتوانم جملات بیشتری ارائه دهم!
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: موردحمایت، بی چاره، نا گزیر، زله، بی کس، متروک، متروکه
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر