جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

reyhān
basil  |

ریحان

معنی: ریحان . [ رَ ] (ع اِ) شاهسپرم که سپرغم نیز گویند. (ناظم الاطباء). ریحان الملک هم گویند و در فارسی شاه سفرغم خوانند. (از اختیارات بدیعی ). سپرغم . (شرفنامه ٔ منیری ) (دهار) (از مجمل اللغة) (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن جرجانی ). شاه سپرغم که آن را به هندی نازبو گویند و بوی آن دافع وبا و مانع دردسر محرورین است . (آنندراج ) (از غیاث اللغات ) (از منتهی الارب ). ریحان نعنع. حماحم . حبق نبطی اسفرم . شاه اسفرغم . اسپرم . سپرغم . اسپرغم . سپرم . حبق صعتری . حبق ریحانی . (یادداشت مؤلف ). گیاهی است علفی از تیره ٔ نعناعیان که یکساله و معطر است و دارای ساقه ٔ منشعب از قاعده می باشد.ارتفاعش 25 تا 30 سانتی متر است . برگهایش متقابل ، سبز شفاف بیضوی و کمی دندانه دار و گلهایش معطر و به رنگهای سفید و گلی و گاهی بنفش و مجتمع بطور فراهم در کنار برگهای انتهایی ساقه قرار دارند. صعتر هندی . حبق ریحانی . نازبویه . (فرهنگ فارسی معین ) :
در چپ و راست سوسن و خیری
وز پس و پیش نرگس و ریحان .
فرخی .
ریحان که دهدت چون همی تو
ریحان نشناسی از مغیلان .
ناصرخسرو.
وگر دشوارمی بینی مشو نومید از آسانی
که از سرگین همی روید چنین خوشبوی ریحانی .
ناصرخسرو.
تن تو چون بیافت صورت دین
هم جنان یافتی و هم ریحان .
ناصرخسرو.
روز عیش و طرب و بستان است
روز بازار گل و ریحان است
انوری .
شاه اسفرم به چند نوع است عرب هرچه کوچکتر بود آن را ریحان و آنچه بزرگتر بود آن را ضیمران خواند. (نزهة القلوب ).
همچو عیسی گل و ریحان ز نفس بردهمت
گرچه نزد گل و ریحان شدنم نگذارند.
خاقانی .
زین خار غم که در دل ریحان و گل خلید
نوحه کنان به باغ صبای اندر آمده .
خاقانی .
ای جان همه عالم ریحان همه عالم
سلطان همه عالم مولای تو اولیتر.
خاقانی .
گر تو مشک و عنبری را بشکنی
عالمی از فیح ریحان پر کنی .
مولوی .
امید وصل تو جانم به رقص می آورد
چو باد صبح که در گردش آورد ریحان .
سعدی .
من چه ام در باغ ریحان خشک برگی گو بریز
یا کی ام در ملک سلطان پاسبانی گو مباش .
سعدی .
دامنی گل و ریحان و سنبل و ضیمران فراهم آورده . (گلستان ).
- ریحان الجمال ؛ سلیخه است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (از اختیارات بدیعی ).
- ریحان الحماحم ؛ حبق نبطی . (یادداشت مؤلف ).
- ریحان الحمام ؛ حبق نبطی . حبق ریحانی . ریحان . (یادداشت مؤلف ).
- ریحان الشیطان ؛ شابانج است . (ازتحفه ٔ حکیم مؤمن ).
- ریحان الشیوخ ؛ نام گلی . (ناظم الاطباء). مروخوش .خرنباش . مرورشک . حبق الشیوخ . مرو. تب بر. (یادداشت مؤلف ). مرو است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به مرو و مترادفات کلمه شود.
- ریحان القبور ؛ آس بری است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). مرواسفرم . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). مرسین . (یادداشت مؤلف ). رجوع به آس شود.
- ریحان الکافور ؛ سوسن . کافور یهودی .(تذکره ٔ مفردات ابن بیطار). نباتی است در گل و ساق و شاخ شبیه شب بو و برگش مانند برگ انار ریزه ٔ تر و گلش کبود مایل به سفیدی و از جمع اجزای آن بوی کافور آید. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به اختیارات بدیعی شود.
- ریحان الملک ؛ شاهسپرم . شاه اسفرم . شاهسفرم . شاسپرم . شاه اسپرغم . ترجمه ٔ شاه اسپرم یعنی ضیمران است و اسپرم به معنی مطلق ریحان است . (یادداشت مؤلف ). شاهسفرم است و از مطلق ریحان مراد آن است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
- ریحان بدوی ؛ خزامی . (یادداشت مؤلف ).
- ریحان تاتاری ؛ لاله ٔ خطایی . (یادداشت مؤلف ).
- || خوبروی و خوش منظر. (ناظم الاطباء). به معنی خوش منظر است و آن را به ترکی قلعه گویند. (برهان ).
- ریحان جبلی ؛ دانه های این گیاه را تخم شربتی و بادروج ابیض نامند. (یادداشت مؤلف ).
- ریحان رخ ؛گلرخ . که روی زیبا و شاداب چون گل و ریحان دارد :
ریحان رخی از جهان گزیدم
الا به رخش جهان ندیدم .
نظامی .
- ریحان داود ؛ آذان الفار و مرزنجوش . (ناظم الاطباء). ریحان دورو نیز گویند و آن اذن الفار است . (اختیارات بدیعی ). رستنیی باشد که آن را مرزنگوش خوانند و به عربی آذان الفار گویند. (برهان ). اذن الفار است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اذن الفار شود.
- ریحان دشتی ؛ ضومران ، ضیمران .(یادداشت مؤلف ).
- ریحان زرد ؛ کنایه از شعاع آفتاب است . (از ناظم الاطباء)(برهان ).
- ریحان سبز ؛ ضیمران و آن نوعی از شاه اسفرم است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). شاه اسپرم که گلهای سپید و برگهای معطری دارد . (از گیاه شناسی گل گلاب ص 249).
- ریحان سرشت ؛ خوشبو. برسرشت ریحان :
بیا ساقی آن راح ریحان سرشت
به من ده که بر یادم آمد بهشت .
نظامی .
- ریحان سلیمان ؛ ریحان سلیمانی . جم اسفرم . جمسپرم . چمسفرم . (یادداشت مؤلف ). حشیشه ای است مانند شبت تر و به اصفهان روید. (مفاتیح ).گیاهی از جنس عشقه و بر درخت می پیچد و همیشه سبز است و شبیه به برگ لبلاب و دانه اش مثل فلفل و سیاه و گلش سفید در اصفهان و دارالمرز بر درختها روید و در دیلم و تنکابن «ولکام » نامند و در اصفهان گل عقرب خوانند و جهت گزیدن عقرب و زنبور، ضماد آن را به کار برند. (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ).
- ریحان فروش ؛ گلفروش . که به فروش ریحان بپردازد:
دهند آب ریحان فروشان دی
سفالینه خم را ز ریحان می .
نظامی .
- ریحان کوهی ؛ شاهسپرم سپید. (ناظم الاطباء)
. بادروک . حوک . (یادداشت مؤلف ). بادروج . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). دانه های سیاه آن بنام تخم شربتی یا بادروج مشهور است . (از گیاه شناسی گل گلاب ص 249). رجوع به مترادفات کلمه شود.
- ریحان ملکی ؛ ریحان الملک . شاه اسپرغم . (یادداشت مؤلف ). شاه اسفرم . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). رجوع به ترکیب ریحان الملک در ذیل همین ماده شود.
- ریحان نعنع، ریحان النعنع ؛ به لغت مصری ترنجان است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به ترنجان شود.
- ریحان نفس ؛ که دمی خوش بوی دارد. که نفسی چون ریحان معطر دارد :
جادومنشی به دل ربودن
ریحان نفسی به عطر سودن .
نظامی .
- ریحان هندی ؛ سنبل العصافیر. (یادداشت مؤلف ).
- ریحان یمانی ؛ قطف است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به قطف شود. و برای ریحان و ترکیبات آن رجوع به مترادفات هریک شود. || هر گیاه خوشبوی . (از مجمل اللغة) (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). برگ کشت و سبزه . (آنندراج ) (غیاث اللغات ). عرفاً هر گیاه خوشبوی را گویند و نزد فقها هر گیاهی که ساقه ٔ آن مانند برگش معطر باشد مانند آس . و گویند ریحان گیاهی است که آن را درخت نتوان خواند زیرا آن را تنه ٔ مانند درخت نباشد. (از کشاف اصطلاحات الفنون ) :
جای تو در دل شکسته ٔ ماست
که تو ریحان و ما سفال توایم .
خاقانی .
سفال است این جهان ریحان او غم
سفال دل چو ریحان تازه گردان .
خاقانی .
ریحان هر سفالی پیداست آن من کو
من دل سفال کردم ریحان چرا ندارم .
خاقانی .
|| اطراف و شاخ گیاه خوش بوی و برگ آن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || رزق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). روزی . (دهار) (مهذب الاسماء) (ترجمان القرآن جرجانی ). || فرزند. (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). || رحمت . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ).
- روح و ریحان ؛ استراحت و رزق . (یادداشت مؤلف ) : روح او را به روح و ریحان و ترحم و رضوان از حضرت رحمان می طلبند. (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 144). || راحت : سبحان اﷲ و ریحانه (منصوبان علی المصدر)؛ ای تنزیهاً له واسترزاقاً منه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). راحت . (آنندراج ). || هر گل سوای گل سرخ . (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). || شراب . (ناظم الاطباء). مجازاً به معنی شراب . (آنندراج ) (از غیاث اللغات ). نوعی از خمر است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). || یکی از خطوط ششگانه ٔ ابن مقله . (ناظم الاطباء). نوعی از انواع خطوط. (شرفنامه ٔ منیری ) (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ).
... ادامه
1007 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [عربی، جمع: رَیاحین] (زیست‌شناسی)
مختصات: (رَ یا رِ) [ ع . ] (اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: reyhAn
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 269
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
basil
ترکی
reyhan
فرانسوی
basilic
آلمانی
basilikum
اسپانیایی
albahaca
ایتالیایی
basilico
عربی
ريحان | الحبق , نبات من الشفويات , رَيحان
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "ریحان" در زبان فارسی به معنای گیاهی خوشبو و معطر است که به عنوان ادویه و در طب سنتی مورد استفاده قرار می‌گیرد. در نوشتن و استفاده از این کلمه، ممکن است به نکات زیر توجه کنید:

  1. نوشتار صحیح: کلمه "ریحان" به صورت صحیح به همین شکل نوشته می‌شود و دقت به املای آن اهمیت دارد.

  2. خانۀ واژه: "ریحان" یک اسم خاص است و به عنوان نام گیاه مورد استفاده قرار می‌گیرد. همچنین ممکن است در برخی موارد به عنوان اسم علم یا نام فرد نیز به کار برود.

  3. تلفظ: تلفظ صحیح این کلمه به صورت "ری-حان" است. توجه به نحوه تلفظ می‌تواند در گفتار و محاوره اهمیت داشته باشد.

  4. جمع: جمع "ریحان" به صورت "ریحان‌ها" یا "ریحان‌ها" نوشته می‌شود.

  5. نکات نگارشی: در استفاده از "ریحان" در جملات، باید به قواعد نگارشی توجه کرد؛ به عنوان مثال، در جملات باید از ویرگول، نقطه و سایر علامت‌های نگارشی استفاده شود.

  6. مترادف‌ها و متضادها: همچنین می‌توان به مترادف‌ها و معانی نزدیک آن هم توجه کرد. به عنوان مثال، "ریحان" می‌تواند در کنار سایر گیاهان معطر مانند "نعناع" یا "پونه" مورد بحث قرار گیرد، اما هر یک ویژگی‌های خاص خود را دارند.

با توجه به این نکات، می‌توان از کلمه "ریحان" در نوشتار و گفتار به صورت درست و مؤثر استفاده کرد.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "ریحان" در جمله آورده شده است:

  1. در سالاد ما از برگ‌های تازه ریحان استفاده کردیم تا طعم بهتری بگیرد.
  2. عطر ریحان در باغ به قدری خوشایند بود که هر گذرنده‌ای را به سمت خود جذب می‌کرد.
  3. در آشپزی ایتالیایی، ریحان یکی از اصلی‌ترین چاشنی‌ها محسوب می‌شود.
  4. ما تصمیم گرفتیم در کنار پاستا، با روغن زیتون و ریحان تازه سس تهیه کنیم.
  5. برای تهیه دمنوش، می‌توانید برگ‌های ریحان را به همراه چای دم کنید تا عطر و طعم خاصی به آن بدهید.

امیدوارم این جملات مفید باشند!


واژگان مرتبط: شاهسپرم از خانواده نعناعیان

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری