جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: زب . [ زُب ب ] (ع اِ) نره ٔ مرد یا عام است . ج ، اَزَب ّ و ازباب و زَبْبَة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). زب در لغت اهل یمن : ذکر است مطلقاً انسان و غیر انسان و یا آنکه مخصوص به انسان است . ابن درید تنها معنی اخیر را موافق عربی صحیح دانسته و این شعر را آورده است : قدحلفت باﷲ لااحبه ان طال خصیاه و قصر زبه . (تاج العروس ). نره . (کشف اللغات ). ذکر. (بحر الجواهر). || ذکر صبی . (فقه اللغه ٔ ثعالبی ). نره ٔ کودکی . (مقدمة الادب ) (تاج العروس ، بنقل از تهذیب ). گفته اند زب ذکر صبی است . (بحر الجواهر). نره ٔ کودکان . (غیاث اللغات بنقل از نصاب ).نره ٔ کودک . (ناظم الاطباء). || ذکر کوچک . (مقدمة الادب چ لندن ص 38). || اندام کودک . (مقدمة الادب چ لندن ص 38). || ج ، اَزَب ّ: بسیار موی از شتر و مردم . (تاج العروس ) (اقرب الموارد). و رجوع به ازب و زباء شود. || به لغت یمنی : لحیة. (شفاء الغلیل ) (تاج العروس ). ریش . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). گفته اند زب بلغت یمن لحیه است . (بحر الجواهر). || مقدم لحیه (نزد بعض اهل یمن ). (تاج العروس ). یا سر ریش بلغت یمن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). در کتاب المجرد نیز آمده و خلیل انشاد کرده است : ففاضت دموع الحجمتین بعبرة علی الزب حتی الزب فی الماء غامس . (تاج العروس ). || گفته اند که زب بلغت اهل یمن بینی است . (تاج العروس ). بینی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || از تمرهای بصره است . میدانی زب را بدین معنی آورده و شمقمق این تمر را زب رباح خوانده است . (تاج العروس ). و از امثال بصریان است : الذ من زُبد بزّب و زب تمری است در بصره و آن را زب رباح نیز گویند،چنانکه ابن درید آرد. و حکایت شده که ابوالشمقمق شاعر وارد مجلس الهادی (خلیفه ٔ عباسی ) شد در حالی که خادمی بنام رباح بالای سر هادی ایستاده بود. شاعر بمناسبت ، این دو بیت خواند: شفیعی الی موسی سماح یمینه و حسب امری ٔ من شافع بسماح و شعری شعر یشتهی الناس اکله کما یشتهی زبد بزب رباح . موسی الهادی پرسید زب رباح چیست ؟ گفت تمری است نزد ما (اهل بصره ) چون انسان بخورد آنرا مزه اش را در کعب خود احساس می کند. هادی از او گواه خواست . ابوالشمقمق سعیدبن مسلم را که در کنار هادی نشسته بود نشان داده گفت : القاعد علی یمینک . سعید وی را تصدیق کرد و موسی بفرمود تا دو هزار درهم بدو دادند. (از فرائداللئال فی مجمع الامثال ج 2 ص 915). رجوع به زب الارض ، زب الرباح ، زب رباح ، زب القاضی ، زب القاعه و طراشوت شود. lang لانغ zeb zeb zeb zeb zeb
کلمه "زب" در زبان فارسی به معنای زبان یا گویش است. برای استفاده صحیح از این کلمه و رعایت قواعد نگارشی، نکات زیر را در نظر بگیرید:
نقطهگذاری: مانند سایر کلمات، "زب" نیز باید در جملات با رعایت نقطهگذاری صحیح قرار گیرد. به عنوان مثال: "زب یکی از ابزارهای ارتباطی انسانهاست."
تطابق درباره با جنسیت: اگر از "زب" به عنوان زبان صحبت میکنید، در نظر داشته باشید که واژه "زب" معمولاً به صورت عامتری به "زبان" اشاره دارد و معمولاً مؤنث است.
کاربرد در جملات: سعی کنید "زب" را به آسانی و در مکان مناسب در جملات خود به کار ببرید. مثلاً: "من به زبانهای مختلف، از جمله زب فارسی مسلط هستم."
محدودیتهای ساختاری: "زب" در کلام ادبی یا محاورهای ممکن است نیاز به ترکیب با سایر کلمات یا عبارات داشته باشد. به عنوان مثال: "زب مادری" به معنی زبان اصلی یا زبان اول فرد میباشد.
تنوع در معنا: بسته به بافت، "زب" ممکن است معانی مختلفی داشته باشد (مثلاً زب به عنوان نام عامیانه و غیررسمی برای "زبان"). به این نکته توجه کنید که معانی متفاوت با زمینه متفاوت خود را به درستی تمییز دهید.
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "زب" به درستی و به بطور مؤثر در نوشتار و گفتارتان استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
زب، این یک عنصر کلیدی در طبیعت است که به تولید انرژی کمک میکند.
زب در حال حاضر یکی از موضوعات مهم در تحقیقات زیستمحیطی است.
برای افزایش بهرهوری در کشاورزی، استفاده از زب طبیعی بسیار موثر خواهد بود.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر