جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: زبانه . [ زَ / زُ ن َ / ن ِ ] (اِ) چیزی که مشابهت بزبان داشته باشد... چون زبانه ٔ آتش و زبانه ٔ تیغ. (آنندراج ). زبانه ٔ هر چیزی مانند آتش و امثال آن . (انجمن آرا). هر چیز شبیه به زبان مثل میل کوچک میان قفل و شعله ٔ آتش و میل میان شاهین ترازو و میل میان زنگ . (فرهنگ نظام ). زبانه ٔ آتش : شُواظ.ضِرام . (دهار) (منتهی الارب ). کلحبه . لسان . لَظی ̍. (منتهی الارب ). لَهَب . مارِج . (دهار) (منتهی الارب ). مارج . زبانه ٔ آتش بی دود. (ترجمان القرآن ) : نخستین دمیدن سیه شد ز دود زبانه برآمد پس دود زود. فردوسی . ز تف زبانه ز باد و ز دود سه هفته به آتش گذرشان نبود. فردوسی . پس آتش بروئین دژ اندرفکند زبانه برآمد بچرخ بلند. فردوسی . زبانه هاش [ آتش سده ] چو شمشیرهای زراندود کز او بجان خطر است ارچه زر بی خطر است . عنصری . نه آتش است سده بلکه آتش آتش تست که یک زبانه بتازی زند یکی به ختن . عنصری . و آن فرشتگان که از زبانه ٔ آتش آفریده شده بودند بروی زمین نافرمانیها میکردند. (قصص الانبیاء نسخه ٔ خطی ص 17). شمع بختش چنان جهان افروخت که فلک بر زبانه می نرسد. خاقانی . خصم اگر برخلاف ، نقص تو گوید شود زآتش دل در دهانش همچو زبانه زبان . خاقانی . میسوزم از این غم و نمی بیند این آتش را زبانه بایستی . خاقانی . - زبانه ٔ آتش ؛ شرار. شراره . شرر. شعله . (منتهی الارب ). مجازاً شعله را گویند. (آنندراج ). شعله ٔ آتش وچراغ و جز آن . (ناظم الاطباء). شعله ٔ آتش . (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ) : یکی آتش ز آتشگاه خانه چو سروبسدین او را زبانه . (ویس و رامین ). و در تنور آتش میکردند و زبانه ٔ آتش بلند شده بود. (تاریخ بخارا). در تنور آتش میکردند و زبانه ٔ آتش بلند شده بود. (انیس الطالبین ص 167). - زبانه ٔ ترازو ؛ آنچه در میان شاهین ترازو باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرا).میل میان شاهین ترازو. (ناظم الاطباء) (فرهنگ نظام ).آنچه بر پشت شاهین ترازوی زرسنج خاری باشد. به هندی کانیا گویند. (غیاث اللغات ). میله ٔ عمودی بر شاهین که در میان دروازه جا دارد و برای درستی وزن باید راست دروازه ایستاده بود : سخنهای حجت به عقل است سخته مگردان ترازوی او را زبانه . ناصرخسرو. چون راست بود سنگ با ترازو جز راست نگوید سخن زبانه . ناصرخسرو. او بود ترازوی زبانه ٔ عقل گشتی بهمه راستی نشانه . ناصرخسرو. تو ترازوی احدجو بوده ای بل زبانه ٔ هر ترازو بوده ای . مولوی . - زبانه ٔ چوب . رجوع به زبانه ٔ در شود. - زبانه ٔ در (در اصطلاح نجاری ) ؛ چوب سرپهن تیزی که میان کام نهند. در مقابل کام گفته شود: کام و زبانه . - زبانه ٔ شمع ؛ شعله ٔ شمع : چون زبانه ٔشمع پیش آفتاب هست باشد نیست باشد در حساب . مولوی . - زبانه ٔ قفل ؛ میل کوچک میان قفل . (فرهنگ نظام ). - زبانه ٔ کلید ؛ جزء برآمده از کلید که با آن قفل را میگشایند. (ناظم الاطباء). || گویا در جغرافیا، قطعه زمینی که بدرازا در دریا درآمده باشد گویند یا مطلق شبه جزیره . (یادداشت مؤلف ). || در امتداد خلفی گونه ، تیغه ٔ غضروفی است که نسبت به فرورفتگی صدفه ٔ سرپوش مانند است و زبانه نام دارد. در پایین و عقب زبانه ، برآمدگی غضروفی است که بوسیله ٔ بریدگی از آن جدامیباشد و به غضروف مقابل زبانه موسوم است . (کالبدشناسی هنری کیهانی ص 143). 1- سعير، شعله، لهب، لهيب
2- پره، ناره، ميله tongue,tenon,tang,prong,catch,uvula اللسان، لغة، نباح، شىء كاللسان، لسان، خرج اللسان، تكلم، لسن الخشب sekme languette tab pestaña scheda
کلمه "زبانه" در زبان فارسی به معنای "زبان" یا "زبانک" است و در برخی مواقع به معنای "زبانکهای کوچک" و یا "زبانهای دیگر" نیز استفاده میشود. این کلمه معمولاً به صورت جمع نیز به کار میرود. در زیر به برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
تلفظ صحیح: این کلمه معمولاً به صورت "زبانَه" تلفظ میشود و باید توجه داشت که در برخی لهجهها ممکن است تلفظ متفاوتی داشته باشد.
قالب کلمه: "زبانه" یک اسم است و به نسبت به تعدادی از معیارهای ادبی و نگارشی میتوان از آن استفاده کرد.
استفاده در جملات:
میتوان این کلمه را در جملات متنوعی به کار برد:
"او یک زبانه جدید یاد گرفته است."
"زبانههای محلی در این منطقه بسیار زیبا هستند."
جمع و مفرد:
اگر بخواهیم این کلمه را به صورت جمع به کار ببریم، میتوانیم از "زبانها" استفاده کنیم.
نکات نگارشی:
باید به قواعد نگارش توجه شود؛ مثلاً هنگامی که این کلمه در یک متن باشد، باید از اصول نقطهگذاری و ساختار جملات پیروی کرد.
استفاده در متون ادبی:
در متون ادبی میتوان از "زبانه" به شکل مجازی استفاده کرد. مثلاً میتوان به "زبانهی آتش" یا "زبانهی عشق" اشاره کرد که در اینجا به صورت تشبیهی به کار میرود.
با این نکات و قواعد، میتوان به درستی از کلمه "زبانه" در نوشتار و گفتار استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند جمله با کلمه "زبانه" آورده شده است:
زبانه آتش در دستان او میرقصید و گرما را به همه اطراف منتقل میکرد.
صدای زبانههای شمع در شب آرامشبخش بود و فضایی شاعرانه به اتاق بخشید.
زبانه برف به آرامی از درختان پایین میافتاد و زمین را پوشانده بود.
او با زبانهای شیرین و دلنشین داستانهای کودکیاش را روایت کرد.
زبانهی جرقههای آتشسوزی بزرگ، آسمان را روشن کرده بود و وحشت را در دل مردم انداخته بود.