جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

sendān
anvil  |

سندان

معنی: سندان . [ س ِ ] (اِ) ابزاری است که آهنگران و مسگران بر آن چیزها کوبند. افزاری باشد مسگران و زرگران و آهنگران را. (برهان ). آهنی ضخیم که فلزات و جز آن را بر آن نهند و با پتک کوبند. آلتی است معروف که آهنگران بدان آهن فولاد کوبند. (آنندراج ). از آلات آهنگران و زرگران که آهن و زر و غیره بر آن نهاده میکوبند. بهندی آنرا اهرن گویند نه به معنی آنکه بهندی آنرا گهن و هتورا گویند. (غیاث ). آهنی را گویند که آهنگران و نعلبندان دارند و آهن پاره ها به پتک بر آنجا راست کنند. (صحاح الفرس ). علاة. (منتهی الارب ). مقابل پتک و کدین . خایسک . (یادداشت مؤلف ). مَسطبه . مِسطبه .مهمزة. (منتهی الارب ). غفچ . آهنین کرسی :
بتی که غمزه ش از سندان کند گذاره
دلم بمژگان کرده ست پاره پاره .
دقیقی (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 489).
کمندافکن و مرد میدان بدند
برزم اندرون سنگ و سندان بدند.
فردوسی .
دل سنگ و سندان بترسد ز مرگ
رهایی نیابد از او بیخ و برگ .
فردوسی .
سر سروران زیر گرز گران
چو سندان بدو پتک آهنگران .
فردوسی .
کند به تیر چو زنبورخانه سندان را
اگر نهند بر آماجگاه او سندان .
فرخی .
بروز رزم بکوبد بنعل مرکب خویش
مخالفان را دلهای سخت چون سندان .
فرخی .
چو سندان آهنگران گشت یخ
چو آهنگران ابر مازندران .
منوچهری .
نباشد عشق را جز عشق درمان
نشاید کرد سندان جز بسندان .
(ویس و رامین ).
چه روی از پس این دیو گریزنده
چه زنی پتک بر این سرد و قوی سندان .
ناصرخسرو.
بفر دولت او هرکه قصد سندان کرد
بزیر دندان چون موم یافت سندان را.
ناصرخسرو.
همه به پله ٔ نیکی ز یک سپندان کم
به پله ٔ بدی اندر هزار سندانم .
سوزنی .
به زیر ضربت خایسک محنت و شیون
صبور نیست ولی صبر کار سندانست .
انوری .
منم آن کاوه که تأیید فریدونی بخت
طالب کوره و سندان شدنم نگذارند.
خاقانی .
کاوه که داند زدن بر سر ضحاک پتک
کی شودش پای بند کوره و سندان و دم .
خاقانی .
چو مرگ از راه جان آید نه از راه حواس تو
ز خوف مرگ نتوان رست اگر در جوف سندانی .
عطار.
چو سندان کسی سخت رویی نکرد
که خایسک تأدیب بر سر نخورد.
سعدی .
دل تنگ مکن که سنگ و سندان
پیوسته درم زنند و دینار.
سعدی .
بس راه نوردی ای دریغا هست
دو پاشنه چون دو سخت سندانم .
ملک الشعراء بهار.
- سردسندان ؛ تعبیری است مثلی ، تسلیم ازناچاری . (یادداشت مؤلف ).
- سندان را مشت زدن ؛ کار لغو و بی حاصل کردن :
پنجه با ساعد سیمین نه به عقل افکندم
غایت جهل بود مشت زدن سندان را.
سعدی .
- سندان کین ؛ کنایه از کین استوار و دشمنی سخت است :
دریغ آمد او را سپهبد بمرگ
که سندان کین بد سرش زیر ترگ .
فردوسی .
- مثل سندان ؛ سخت ِ سخت :
از هر سوئی فراغ بجان تو
بسته یخ است پیش چو سندانا.
ابوالعباس .
|| تنکه ٔ آهنی که بر تخته درهای کوچه میخ زنند تا کسی که خواهد صاحب خانه را خبردار کند حلقه را بر تنکه ٔ آهنی زند. (برهان ) (از غیاث ). تنکه ٔ آهنی که با میخ بر تخته ٔ در بدوزند تا اگر کسی خواهد که صاحب خانه را از آمدن خود خبردار کند حلقه را بر آن تنکه آهنی زند تا در صدا کند. (جهانگیری ). آهن پهن که بر در کوبند و حلقه را بر آن زنند تا مردم خانه خبردار شوند و بیرون آیند :
دی گذشت امروز خوش زی زآنکه خود دست صبوح
حلقه بر سندان عشرتخانه ٔ فردا زند.
فضل بن یحیی هروی .
در جان میزند هجر تو دیریست
که بانگ حلقه و سندان می آید.
خاقانی .
دولت دوید و هفت در آسمان گشاد
چون برزدیم حلقه بسندان صبحگاه .
خاقانی .
در ایوان شاهی در دولتش را
فلک حلقه و ماه سندان نماید.
خاقانی .
بود با یار خود خوش و خندان
کآمد آواز حلقه و سندان .
جامی (از آنندراج ).
|| یکی از استخوانهای سه گانه ٔ گوش میانی که بشکل یک دندان کرسی دو ریشه ای است و بوسیله ٔ قسمت پهن خود(سطح پهن فوقانی ) با استخوان چکشی مفصل شده است . استخوان سندانی .
... ادامه
1813 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم) [سُریانی، جمع: سنادین]
مختصات: (س ) (اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: sendAn
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 165
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
anvil | incus , anvil bone , stake , away
ترکی
Örs
فرانسوی
enclume
آلمانی
amboss
اسپانیایی
yunque
ایتالیایی
incudine
عربی
سندان الحداد | عظيمة السندان في الأذن , السندان
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "سندان" در زبان فارسی به معانی مختلفی به کار می‌رود. در زیر به برخی از نکات قواعد فارسی و نگارشی مربوط به این کلمه اشاره می‌کنم:

  1. نحوه نوشتار: کلمه "سندان" باید بدون اشتباه املایی نوشته شود. نقطه‌گذاری و فاصله‌گذاری باید به درستی رعایت شود.

  2. نوع کلمه: "سندان" یک اسم است و در زبان فارسی به معنای وسیله‌ای برای کار در آهنگری و فلزکاری به کار می‎رود.

  3. جمع و مفرد: جمع "سندان" به صورت "سندان‌ها" نوشته می‌شود.

  4. استفاده در جملات: می‌توانید از "سندان" در جملات با توجه به معنی آن استفاده کنید. مثلاً:

    • "آهنگر روی سندان کار می‌کند."
    • "سندان ابزار مهمی در کارگاه‌های فلزکاری است."
  5. نکات نگارشی:

    • در نوشتن جملات باید به رعایت قواعد دستور زبان فارسی و نگارشی توجه شود.
    • از نشانه‌های نگارشی مانند ویرگول، نقطه و علامات سوال و تعجب به درستی استفاده کنید.
  6. تلفظ: تلفظ صحیح این کلمه باید مورد توجه قرار گیرد تا دچار اشتباه نشوید. تلفظ آن به صورت "san-dān" است.

در نهایت، توجه به زمینه و موضوع جمله نیز حائز اهمیت است و باید کلمه "سندان" را در متن مناسب و مرتبط به کار ببرید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)

البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه "سندان" در جملات مختلف آورده شده است:

  1. آهنگر با دقت میخ را بر روی سندان قرار داد و با چکش آن را فرم داد.
  2. صدای برخورد چکش با سندان در کارگاه طنین‌انداز شد.
  3. سندان یکی از ابزارهای اصلی در صنعت فلزکاری به شمار می‌آید.
  4. او برای آموزش فرزندانش، نحوه کار با سندان را در کارگاه نشان داد.
  5. هنگام کار با سندان، ایمنی و استفاده از عینک حفاظتی بسیار مهم است.

اگر سوال دیگری دارید یا نیاز به اطلاعات بیشتری دارید، لطفا بفرمایید!


واژگان مرتبط: استخوان سندانی، سندانی، عظم سندانی، شرط، گرو، میخ چوبی، ستون چوبي يا سنگي تزئيني

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری