جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: شمامه . [ ش َ م َ / م ِ ] (از ع اِ) بوی خوش که از چیزی بوییده شود. (آنندراج ) (انجمن آرا) (ناظم الاطباء) : غنچه ٔ گل گشاد سرو بلند بست بر برگ گل شمامه ٔ قند. نظامی . فرقم ز گلاب اشک تر کن عطرم ز شمامه ٔ جگر کن . نظامی . ترا شمامه ٔ ریحان من که یاد آورد که خلق از آن طرف آرند نافه ٔ مشکین . سعدی . ولیک در همه کاشانه هیچ بوی نبود مگر شمامه ٔ انفاس عنبرین بویم . سعدی . یارب کی آن صبا بوزد کز نسیم آن گردد شمامه ٔ کرمش کارسازمن . حافظ. - شمامه صفیر ؛ صفیری که بوی خوش دهد. نوای خوشبو و این مبالغه ٔ شعری است : به باغ مدح تو بلبل شود شمامه صفیر چو شمه ای گل خلق تو برکشد به مشام . سعدی . - معنبرشمامه ؛ که بوی خوش عنبر داشته باشد. نسیمی معنبربوی : خنک نسیم معنبرشمامه ٔ دلخواه که در هوای تو برخاست بامداد پگاه . حافظ. || گلوله ای بشکل گوی مرکب از خوشبوها که در دست گرفته می بویند. (از آنندراج ) (ناظم الاطباء) : شمامه نهاده بر آن جام زر ده از نقره ٔ خام هم پرگهر. فردوسی . چو چرخ بلند از شبه تاج کرد شمامه پراکند بر لاجورد. فردوسی . بدانسته که خذ العیش و دع الطیش داد از دنیای فریبنده بباید ستد و خوش بخورد و خوش بزیست و شمامه پیش بزرگان بود. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 605). شمامه با شمایل راز میگفت صبا تفسیر آیت بازمیگفت . نظامی . از شمایل شمامه های بهار بی قیامت ستاره کرده نثار. نظامی . - خامه ٔ محبت شمامه ؛ قلمی که از دوستی و رفاقت خوشبو باشد. (ناظم الاطباء). - شمامه ٔ عنبر ؛ آن است که عنبر را در مشک طلا یا نقره بگدازندو آنرا در دست دارند می بویند. (آنندراج ). - شمامه ٔ کافور ؛ دستنبویه که از کافور باشد : و وی می نبشت صد پاره جامه همه قیمتی از هر دستی ... و صد شمامه از کافور... (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 296). تختی همه از زر بود... هر پاره یک گز درازی و گزی خشکتر پهنا و بر آن شمامه های کافور و نافه های مشک و پاره های عود و عنبر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 550). گرد بر گرد این نرگسدانهای سیم طبق زرین نهاده همه پر عنبر و شمامه های کافور. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 403). - || آفتاب . (آنندراج ) (برهان ) (ناظم الاطباء). - || ماه . (ناظم الاطباء) (برهان ). - || روشنایی روز. (ناظم الاطباء) (از آنندراج ). - || روز. (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (برهان ). || قرصهای خوشبو. (ناظم الاطباء). || دست انبویه . دستنبویه . شمام . (یادداشت مؤلف ). دستنبو نیز نامند و آن بتشدید میم است ، ولی معمولاً به تخفیف تلفظ کنند. (از نشریه ٔ دانشکده ٔ ادبیات تبریز سال اول شماره ٔ 6 - 7). دستنبو. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی کتابخانه ٔ مؤلف ). هرچه ببویند. (مهذب الاسماء). عنبر. عطر. بوی خوش . (یادداشت مؤلف ). نوعی از خربزه ٔ کوچک صحرایی خوشبودار که به فارسی دستنبو گویند و به هندی کچری و سنیده نامند. (غیاث ) (آنندراج ) : ترنج و شمامه ولیمو و دیگر شمومات بسیار یابند. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 134). به لطف و خوی تو در بوستان موجودات شکوفه ای نشکفت و شمامه ای ندمید. سعدی . || سازی که نی با او باشد. (آنندراج ) : شبی که ناله ز شوق شمامچی هوس است مرا به دست ز انگشتها شمامه بس است پی شمامه چرانیشکر نمی کردی ترا که بر لب شیرین یار دسترس است . سیفی بدیعی (ازآنندراج ). || ولف در فرهنگ شاهنامه بمعنی بخور یا شمع اهل دخان آورده (مأخذ این کلمه پیدا نشد مگر اینکه از شم عربی بمعنی بوی بگیریم ). (فرهنگ لغات شاهنامه ). shame عار، الخجل، خجل، خزي، حياء، هوان، مصدر خزي، عار خزي، ارتباك، فضح، جلب العار، أخزى sensin c'est toi du bist es eres tu sei tu
کلمه "شمامه" در زبان فارسی به معنای تخم یا دانهی میوهای به نام شَمَام و در برخی مناطق به عنوان نام یک میوه نیز مورد استفاده قرار میگیرد. در اینجا به چند نکته نگارشی و قواعدی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
نحوه نوشتن: "شمامه" به صورت درست نوشته میشود. البته توجه داشته باشید که در نگارش ادبی یا رسمی بهتر است از اصلاحات و واژههای متداولتر استفاده شود.
توجه به تاکید و تکیه: در خواندن و ادا کردن این کلمه، تکیه بر اول کلمه است. به این صورت که "شَمامه" تلفظ میشود.
جنس کلمه: کلمه "شمامه" مؤنث است و در جملات باید با دیگر واژهها هماهنگی داشته باشد ( مانند صفتها و ضمایر).
مثال در جمله: "او یک شمامه رسیده به من داد." در این جمله، "شمامه" به عنوان مفعول به کار رفته و مورد تأکید قرار دارد.
جمعسازی: برای جمعبندی این کلمه، میتوان از "شمامهها" استفاده کرد. در جملات باید دقت شود که جمع با صفتها و قیدهای مرتبط هماهنگ باشد.
ادامه واژهسازی: میتوان واژههایی مانند "شمامک" (نوعی از شمامه) یا "شمامدار" (دارنده شمامه) را به وسیله پسوندها ایجاد کرد.
با رعایت این نکات میتوانید در نوشتن و به کار بردن کلمه "شمامه" دقیقتر باشید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه "شمامه" در جمله آورده شده است:
در بازار میوه، شمامههای رسیده و خوشمزه زیادی پیدا کردیم.
در تابستان، خوردن یک تکه شمامه تازه میتواند بسیارRefreshing باشد.
بچهها در پارک با شمامههای بزرگ بازی میکردند و از طعم شیرین آن لذت میبردند.
برای تهیه سالاد میوه، میتوانید از شمامه به عنوان یکی از مواد اصلی استفاده کنید.
بوی خوش شمامه در هوا پیچیده بود و همه را به خود جذب میکرد.
اگر به جملات بیشتری نیاز دارید یا سوال دیگری دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
لغتنامه دهخدا
جعبه لام تا کام
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر