جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

'ezzat
esteem  |

عزت

معنی: عزت . [ ع ِزْ زَ ] (ع اِمص ) عظمت و بزرگواری و ارجمندی و ارج و سرافرازی . (ناظم الاطباء). ارجمندی . (المصادر زوزنی ). کرامت . (زمخشری ). بزرگی . عزة.رجوع به عزة شود : عزت این خاندان بزرگ سلطان محمود را نگاه باید کرد. (تاریخ بیهقی ص 392).
آن را که چاربالش عزت میسر است
گو پنج نوبه زن که شه هفت کشور است .
اخسیکتی .
ستاره گفت منم پیک عزت از در او
از آن بمشرق و مغرب همیشه سیارم .
خاقانی .
وحدت من داده ز دولت خبر
عزلت من کرده بعزت ضمان .
خاقانی .
از سراین کلاه عزت رفت
«سر دریغا» کلاه میگوید.
خاقانی .
امیر نصر عزت و مکنت را به وراثت از پدر بزرگوار دریافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 447). بناء عزت منقوض و لواء مجدت مخفوض . (ترجمه ٔتاریخ یمینی ص 444). شخص عزت و غلا زیر قرضه ٔ وحشت وبلا یگانه و تنها فروشد. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 452).
خداوندا بدان تشریف و عزت
که دادی انبیا و اولیا را.
سعدی .
شاهد آنجا که رود حرمت و عزت بیند.
سعدی .
گفتا به عزت عظیم و صحبت قدیم دم برنیارم . (سعدی ).
عزت اندر عزلت آمد ای فلان
تو چه جوئی زاختلاط این و آن .
شیخ بهائی .
گر تو خواهی عزت دنیا و دین
عزلتی از مردم دنیا گزین .
شیخ بهائی .
- امثال :
عزت ز قناعت است و خواری ز طمع
با عزت خود بساز و خواری مطلب .
؟ (از جامع التمثیل ).
عزت هر کس به دست آن کس است .
؟ (از امثال و حکم دهخدا).
- بی عزتی ؛ بی اعتباری . نامعززی .
- || بی احترامی :
چو بی عزتی پیشه کرد آن حرون
شدند آن عزیزان خراب اندرون .
سعدی .
- بی عزتی نمودن ؛ بی احترامی کردن . نگاه نداشتن عزت کسی : ملوک آنطرف قدر چنان بزرگوار ندانسته و بی عزتی نمودند. (گلستان ).
- عزت آثار ؛ صاحب علامات افتخار و شرف . (ناظم الاطباء).
- عزت تپان کردن ، عزت چپان کردن ؛ به مزاح ، بسیار اعزاز و اکرام کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- عزت خواه ؛ دوست و رفیق و مصاحب . (ناظم الاطباء).
- || پیرو و بسته به جلال دیگری . (ناظم الاطباء).
- عزت طلب ؛ آنکه خواهان ارج و قدر است . جاه طلب . مقام دوست . (فرهنگ فارسی معین ).
- عزت طلبی ؛ حالت و کیفیت عزت طلب . (فرهنگ فارسی معین ).
- عزت قرار ؛ مشهور و باجلال ، و آن را غالباً در القاب شاهان بکار برند. (از ناظم الاطباء).
- عزت موفور ؛ مجلل و باجلال و محترم . (ناظم الاطباء).
- عزت نشان ؛ با آثار بزرگواری و بزرگی : عالیشان عزت نشان .
- عزت نفس ؛ مناعت . شرافت . (فرهنگ فارسی معین ). استکبار. مناعت طبع. عالیجنابی : و فایده در تعلم حرمت ذات و عزت نفس است . (کلیله و دمنه ).
در قناعت که تو را دست رس است
گر همه عزت نفس است بس است .
جامی .
گر تو خواهی عزت نفس ای فلان
رو نهان شو چون پری از مردمان .
شیخ بهائی .
- عزت و اعتبار داشتن ؛ به اصطلاح فارسیان ، پشم در کلاه داشتن ، بدین قیاس پشم در کلاهش نیست و پشم در کلاه ندارد نیز کنایه از آن است که بغایت مفلس و بی نواست . وقع نهادن و وقر نهادن . پیش کسی ریش داشتن . (آنندراج از مجموعه ٔ مترادفات ).
- عزت همراه ؛ که ملازم عزت باشد. خداوند عزت : عالیجاه عزت همراه .
|| کمیابی . (ناظم الاطباء). بی همتائی . (مهذب الاسماء). دیریابی . دشواریابی . ندرت . شذوذ. || حمیت جاهلیت . (مهذب الاسماء). || (اِخ ) از نامهای باری تعالی : پیوسته در رعایت بندگان حضرت عزت عز شأنه ناقص الغایه سعی فرموده اند. (سندبادنامه ص 74).
ثنای حضرت عزت نمیتوانم گفت
که ره نمیبرد آنجا قیاس و وهم و خیال .
سعدی .
از حضرت عزت جلت قدرته درخواهیم . (انیس الطالبین ص 118).
... ادامه
2594 | 0
مترادف: آبرو، احترام، ارجمندي، بزرگي، حرمت، شرف، عز، ناموس
متضاد: ذلت
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم مصدر) [عربی: عزَّة]
مختصات: (عِ زَّ) [ ع . عزة ]
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: اسم
آواشناسی: 'ezzat
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 477
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
esteem | honor , glory , respect , honour
ترکی
onur
فرانسوی
honneur
آلمانی
ehre
اسپانیایی
honor
ایتالیایی
onore
عربی
شرف
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "عزت" در زبان فارسی به معنی کرامت، احترام و ارزش است. این کلمه در متن‌های مختلف می‌تواند به صورت‌های مختلفی مورد استفاده قرار گیرد. برخی نکات نگارشی و قواعدی که در استفاده از این کلمه باید مد نظر قرار گیرد عبارتند از:

  1. نحوه نوشتار: کلمه "عزت" به صورت صحیح به همین شکل نوشته می‌شود و باید از نگارش‌های نادرست آن پرهیز کرد.

  2. تطابق با قواعد صرف و نحو: "عزت" یک اسم مؤنث است و در جملات زمانی که فاعل یا مفعول قرار می‌گیرد، باید با سایر اجزای جمله هماهنگ باشد. مثلاً:

    • عزت باید حفظ شود.
    • او به عزت خود اهمیت می‌دهد.
  3. استفاده به عنوان صفت: می‌توان از "عزت" به عنوان صفت نیز استفاده کرد. مثلاً:

    • او شخصیتی با عزت دارد.
  4. ترکیب‌ها: "عزت" می‌تواند در ترکیب با کلمات دیگر نیز قرار گیرد. به عنوان مثال:

    • عزت نفس
    • عزت و احترام
  5. نکات فرعی: به یاد داشته باشید که در نوشتار formal و academic از کلماتی که بار معنایی مشخصی دارند باید استفاده کنید و "عزت" یکی از این کلمات است که در متون ادبی و روانشناسی نیز کاربرد دارد.

با رعایت این نکات، می‌توانید به درستی و به وضوح از کلمه "عزت" در نوشتارهای خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. عزت نفس یکی از ویژگی‌های مهم اخلاقی است که به انسان کمک می‌کند در برابر چالش‌ها مقاوم باشد.
  2. در فرهنگ ما، احترام و عزت به بزرگترها همیشه مورد تأکید قرار گرفته است.
  3. او با تلاش و کوشش فراوان، عزت خود را در بین همکارانش به دست آورد و مورد احترام قرار گرفت.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری