جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

fāzel
accomplished  |

فاضل

معنی: فاضل . [ ض ِ ] (ع ص ) فزونی یابنده . (از اقرب الموارد). || به مجاز کسی را گویند که در دانش و علم بر دیگران فزونی یابد، و بدین معنی در زبان فارسی بسیار رایج است . مقابل مفضول . دانشمند. صاحب فضل . مردداننده . ج ، فضلاء. (یادداشت بخط مؤلف ) :
چون خویشتنت کند خرد باقی
فاضل نشود کسی جز از فاضل .
ناصرخسرو.
این بوسهل مردی امامزاده و محتشم و فاضل و ادیب بود اما شرارت و زعارت در طبع وی مؤکد شده . (تاریخ بیهقی ). بونصر بر شغل عارضی بود که فرمان یافت و مردی سخت فاضل و زیبا و ادیب و خردمند بود. (تاریخ بیهقی ).
تا تو درعلم با عمل نرسی
عالمی ، فاضلی ، ولی نه کسی .
سنائی .
فضل درد سر است خاقانی
فاضل از دردسر نیاساید.
خاقانی .
جاهل آسوده فاضل اندر رنج
فضل مجهول و جهل معتبراست .
خاقانی .
در ملت محمد مرسل نداشت کس
فاضلتر از محمد یحیی فنای خاک .
خاقانی .
کس نبیند بخیل ِ فاضل را
که نه در عیب گفتنش کوشد.
سعدی (گلستان ).
|| زاید. فزونی . مازاد. (یادداشت بخط مؤلف ) : آنچه فاضل و زیاد آمد با او رد گردانید و او را بازگشودند. (ترجمه ٔ تاریخ قم ص 161). || هنری . هنرور. هنرمند. (یادداشت بخط مؤلف ). || نیکو و پسندیده : اگر نیم نانی بخوردی فاضلتر از این بودی . (گلستان ). || بااهمیت و ارجمند : جامع شیراز جائی فاضل است . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 133).
ترکیب ها:
- فاضلانه . فاضل شدن . فاضل گردانیدن . فاضل گشتن . رجوع به این ترکیبات شود.
... ادامه
813 | 0
مترادف: حكيم، خردمند، دانا، دانشمند، دانشور، عالم، علامه، عليم، فرهيخته
متضاد: بي خرد، جاهل، نادان
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [عربی، جمع: فُضَلاء]
مختصات: (ض ) [ ع . ] (ص .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: fAzel
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 911
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
accomplished | learned , scholarly , lettered , exceeding , redundant , separative
ترکی
fazıl
فرانسوی
fazel
آلمانی
fazel
اسپانیایی
fazel
ایتالیایی
fazel
عربی
بارع | منجز , متمم , ضلل , مُتَفَوِّق
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه «فاضل» در زبان فارسی به معنای «با فضیلت»، «خودآگاه» یا «برتر» است و می‌تواند به عنوان صفت یا اسم به کار رود. در زیر به برخی از قواعد نگارشی و نحوه استفاده از این کلمه اشاره می‌کنم:

  1. موقعیت کلمه: «فاضل» می‌تواند قبل از اسم (به عنوان صفت) یا به تنهایی (به عنوان اسم) به کار رود.

    • مثال: «او فردی فاضل است.» (صفت)
    • مثال: «در این جمع فاضلانی حضور دارند.» (اسم)
  2. جمع‌سازی: جمع «فاضل» به صورت «فضلاء» یا «فاضلان» است.

    • مثال: «فضلاء در این مجمع گرد هم آمده‌اند.»
  3. کاربرد در متون: این کلمه بیشتر در متون ادبی و علمی و به ویژه در مباحث اخلاقی و فلسفی به کار می‌رود.

  4. قواعد املایی: در نوشتن این کلمه، توجه به نوشتن صحیح آن و عدم تغییر در صورت کلمه ضروری است. شکل صحیح آن «فاضل» است و از نوشتن به صورت‌های نادرست مانند «فاضل»، «فاضلین» و... خودداری شود، مگر در موارد خاص و صحیح.

  5. توجه به تنوع معنایی: در استفاده از «فاضل»، بسته به زمینه جمله، ممکن است معانی متفاوتی داشته باشد. به عنوان مثال، در یک متن ادبی به معنای شخص با فضیلت و در متون علمی به معنای فردی که به لحاظ علمی برتر است.

با رعایت این نکات، می‌توانید به درستی از کلمه «فاضل» در نوشتار خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. فاضل در درس‌هایش همیشه ممتاز بود و نمرات بالایی کسب می‌کرد.
  2. شرکت در بحث‌های علمی با استاد فاضل، به من کمک کرد تا درک بهتری از موضوعات پیدا کنم.
  3. او یک فاضل در ادبیات فارسی به شمار می‌رود و آثارش همیشه مورد توجه قرار می‌گیرند.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری