جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: فدام . [ ف َ / ف ِ ] (ع اِ) دهان بند آتش پرستان و عجمیان که وقت آب خوردن بدان دهان را بندند. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || سرپوش ابریق . (منتهی الارب ). || صافیی که بر دهانه ٔ ابریق نهند تا آنچه در آن است بدان تصفیه گردد. (اقرب الموارد). || پالونه . || دستار. (منتهی الارب ). در این معنی منتهی الارب ضبط لغت را به تشدید ثانی هم آورده است . || پتفوزبند گاوان . (منتهی الارب ). در این معنی هم در منتهی الارب به تشدید و تخفیف دال هر دو آمده است . sacrifice, ransom, redemption, fadam تضحية، ذبيحة، قربان، أضحية، ضحية، خسارة، فدى، ضحى، باع بخسارة، قرب بأضحية، تصحية قربانی، فدا، فدیه، قربانی برای شفاعت، قربانی کردن جانبازی، خون بها، جزیه، رستگاری، باز خرید، خلاصی، خریداری و ازاد سازی
کلمه "فدای" (که به صورت "فدام" نیز ممکن است به کار رود) در زبان فارسی به معنای فدای کسی شدن یا فدای چیزی کردن است. این کلمه معمولاً بهصورت زیر مورد استفاده قرار میگیرد:
استفاده در جملات: معمولاً در جملات محبتآمیز و عاشقانه به کار میرود، مثلاً: "فدای تو شوم" یا "فدای چشمانت شوم".
نوع نگارش: در نگارش رسمی، بهتر است از شکل کامل کلمه "فدای" استفاده شود. اما در مکالمات غیررسمی یا شعر ممکن است از شکل مختصر "فدام" استفاده شود.
قواعد نگارشی:
این کلمه مانند دیگر افعال نیاز به رعایت زمان و شخص در جمله دارد.
در نوشتار باید به نشانههای نگارشی از جمله ویرگول و نقطهگذاری توجه شود.
مناسبت استفاده: این کلمه بیشتر در متنهای عاشقانه، ادبیات و شعر کاربرد دارد و کمتر در مکالمات روزمره به کار میرود.
بهطور کلی، استفاده از این کلمه بستگی به زمینه و موقعیت ارتباطی دارد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته، در اینجا سه جمله با کلمه "فدام" آورده شده است:
برای من تو بهترین فردی هستی که همیشه فدای آرزوهایت شدهای.
عشق واقعی به این معناست که برای خوشبختی طرف مقابل، خود را فدام کنی.
در دنیای امروز، برخی افراد حاضرند برای دوستانشان فدام شوند و جانشان را نیز فدای آنها کنند.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: قربانی، فدا، فدیه، قربانی برای شفاعت، قربانی کردن جانبازی، خون بها، جزیه، رستگاری، باز خرید، خلاصی، خریداری و ازاد سازی