جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

falaj
palsy  |

فلج

معنی: فلج . [ ف َ ل َ ] (ع اِ)جوی خرد. ج ، افلاج . || (اِمص ) گشادگی میان هر دو پای و میان دندانهای پیش ، یا عام است . || (مص ) فالج زده گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) کجی پای . (فرهنگ فارسی معین ). || در تداول عوام فارسی زبانان ، فالج ، بیحسی دست و پای . فلج به دو فتحه که به معنی فالج و بیحسی استعمال میشود، در زبان عرب به معنی کجی پاهاست و آن را که بدین عیب معیوب باشد «افلج » گویند، مانند اعور. در ذیل اقرب الموارد آمده است : الفلج هو انقلاب القدم علی الوحشی و زوال الکعب ، و قیل الافلج الذی اعوجاجه فی یدیه فان کان فی رجلیه فهو افحج .
- فلج اطفال ؛ بیماریی است میکربی که دست و پای کودکان را از حرکت می اندازد.
- فلج پلک فوقانی ؛ از کار افتادن اعصاب بالابرنده و پائین آورنده و حرکت دهنده ٔ عضلات پلک فوقانی . استرخاء جفن اعلی . (فرهنگ فارسی معین ).
- فلج شدن . رجوع به فلج شدن شود.
- فلج عصبی ؛از کار افتادن تمام یا قسمتی از اعصاب ارادی را گویند که ممکن است بر اثر ضربه یا شوک یا ترس و یا بعلت امراض عفونی باشد. استرخاء عصبی . (فرهنگ فارسی معین ).
- فلج کردن . رجوع به فلج کردن شود.
- فلج گردیدن . رجوع به فلج گردیدن شود.
... ادامه
640 | 0
مترادف: افليج، زمينگير، معلول
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم، اسم مصدر) [عربی]
مختصات: (فَ لَ) [ ع . ] (اِ.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: falaj
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 113
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
palsy | paralysis , paralytic , palsied
ترکی
felçli
فرانسوی
paralysé
آلمانی
gelähmt
اسپانیایی
paralizado
ایتالیایی
paralizzato
عربی
شلل | شلل جزئي , كسح
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "فلج" در زبان فارسی به معنای از کار افتادگی، ناتوانی یا عدم توانایی در حرکت یا کارکرد صحیح است. در مورد استفاده و نگارش این کلمه، به چند نکته قواعدی و نگارشی توجه کنید:

  1. نحوه نوشتار: کلمه "فلج" با حروف فارسی نوشته می‌شود و باید به درستی تمام نقاط و حرکات آن رعایت گردد.

  2. جنس کلمه: "فلج" اسم است و می‌توان از آن به عنوان صفت نیز استفاده کرد (مثلاً "نفر فلج").

  3. ترکیب با کلمات دیگر: این کلمه می‌تواند با دیگر کلمات ترکیب شود. به عنوان مثال:

    • "فلج مغزی"
    • "فلج اندام"
  4. قید و صفت: توجه کنید که این کلمه در برخی مواقع می‌تواند به عنوان صفت توصیفی به کار رود.

  5. نکات نگارشی: در نوشتار رسمی، از اختصارات و اصطلاحات پزشکی به شیوه‌ای دقیق و صحیح استفاده کنید. اگر در متنی علمی یا پزشکی از کلمه "فلج" استفاده می‌شود، به توصیح وضعیت یا نوع آن توجه کنید.

  6. زبان محاوره: در زبان محاوره، ممکن است برخی افراد از کلمه "فلج" به عنوان توهین یا به شکلی غیررسمی استفاده کنند، که این استفاده نادرست است و باید از آن پرهیز کرد.

با توجه به موارد بالا، می‌توانید به درستی و به لحاظ گرامری از کلمه "فلج" در جملات خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. پس از تصادف، او به مدت چند ماه فلج بود و توانایی حرکت کردن را از دست داده بود.
  2. فلج سیاسی در کشور باعث عدم پیشرفت اقتصادی و اجتماعی شده است.
  3. او به دلیل بیماری، به تدریج فلج شد و نیاز به مراقبت دائمی پیدا کرد.

واژگان مرتبط: زمین گیری، رخوت، وقفه، از کار افتادگی، عجز، بی حالی، فالج، لرزان، افلیج، متزلزل

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری