جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: فلج . [ ف َ ل َ ] (ع اِ)جوی خرد. ج ، افلاج . || (اِمص ) گشادگی میان هر دو پای و میان دندانهای پیش ، یا عام است . || (مص ) فالج زده گردیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || (اِمص ) کجی پای . (فرهنگ فارسی معین ). || در تداول عوام فارسی زبانان ، فالج ، بیحسی دست و پای . فلج به دو فتحه که به معنی فالج و بیحسی استعمال میشود، در زبان عرب به معنی کجی پاهاست و آن را که بدین عیب معیوب باشد «افلج » گویند، مانند اعور. در ذیل اقرب الموارد آمده است : الفلج هو انقلاب القدم علی الوحشی و زوال الکعب ، و قیل الافلج الذی اعوجاجه فی یدیه فان کان فی رجلیه فهو افحج . - فلج اطفال ؛ بیماریی است میکربی که دست و پای کودکان را از حرکت می اندازد. - فلج پلک فوقانی ؛ از کار افتادن اعصاب بالابرنده و پائین آورنده و حرکت دهنده ٔ عضلات پلک فوقانی . استرخاء جفن اعلی . (فرهنگ فارسی معین ). - فلج شدن . رجوع به فلج شدن شود. - فلج عصبی ؛از کار افتادن تمام یا قسمتی از اعصاب ارادی را گویند که ممکن است بر اثر ضربه یا شوک یا ترس و یا بعلت امراض عفونی باشد. استرخاء عصبی . (فرهنگ فارسی معین ). - فلج کردن . رجوع به فلج کردن شود. - فلج گردیدن . رجوع به فلج گردیدن شود. افليج، زمينگير، معلول palsy, paralysis, paralytic, palsied شلل، شلل جزئي، كسح felçli paralysé gelähmt paralizado paralizzato زمین گیری، رخوت، وقفه، از کار افتادگی، عجز، بی حالی، فالج، لرزان، افلیج، متزلزل
کلمه "فلج" در زبان فارسی به معنای از کار افتادگی، ناتوانی یا عدم توانایی در حرکت یا کارکرد صحیح است. در مورد استفاده و نگارش این کلمه، به چند نکته قواعدی و نگارشی توجه کنید:
نحوه نوشتار: کلمه "فلج" با حروف فارسی نوشته میشود و باید به درستی تمام نقاط و حرکات آن رعایت گردد.
جنس کلمه: "فلج" اسم است و میتوان از آن به عنوان صفت نیز استفاده کرد (مثلاً "نفر فلج").
ترکیب با کلمات دیگر: این کلمه میتواند با دیگر کلمات ترکیب شود. به عنوان مثال:
"فلج مغزی"
"فلج اندام"
قید و صفت: توجه کنید که این کلمه در برخی مواقع میتواند به عنوان صفت توصیفی به کار رود.
نکات نگارشی: در نوشتار رسمی، از اختصارات و اصطلاحات پزشکی به شیوهای دقیق و صحیح استفاده کنید. اگر در متنی علمی یا پزشکی از کلمه "فلج" استفاده میشود، به توصیح وضعیت یا نوع آن توجه کنید.
زبان محاوره: در زبان محاوره، ممکن است برخی افراد از کلمه "فلج" به عنوان توهین یا به شکلی غیررسمی استفاده کنند، که این استفاده نادرست است و باید از آن پرهیز کرد.
با توجه به موارد بالا، میتوانید به درستی و به لحاظ گرامری از کلمه "فلج" در جملات خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
پس از تصادف، او به مدت چند ماه فلج بود و توانایی حرکت کردن را از دست داده بود.
فلج سیاسی در کشور باعث عدم پیشرفت اقتصادی و اجتماعی شده است.
او به دلیل بیماری، به تدریج فلج شد و نیاز به مراقبت دائمی پیدا کرد.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: زمین گیری، رخوت، وقفه، از کار افتادگی، عجز، بی حالی، فالج، لرزان، افلیج، متزلزل