جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: قمری . [ ق ُ ] (اِ) پرنده ای است ، ماده ٔ آن را قمریه نامند و نر آن را ساق جر و جمع آن قماری ، غیرمنصرف است و آن رابه هندی توترو نامند. مرغی است از فاخته کوچکتر و با طوق و بسیار مأنوس و خوش منظر و خوش آواز و گفته اندکه لفظ یا کریم کامل الحروف از صوت آن ظاهر میگردد و دو نوع میباشد، سفید و زرد و از غرایب آثار آن آنکه ابن اثیر در تاریخ خود نوشته که از جمله هدایا که بعض ملوک بقاع هند برای سلطان محمود سبکتکین فرستاده بودند قمری بود که چون طعام زهردار را میدید چشم های آن سرخ و از آن اشک جاری و متحجر میگشت و چون آن حجررا سوده بر جراحات دهن گشاده میپاشیدند بزودی چاق میشد. طبیعت آن در دوم گرم و خشک است افعال و خواص آن موافق مبرودین و مرطوبین و مولد خلط فاسد و اکثر آن محدث وسواس و جذام و مصلح آن ادهان و ادویه ٔ لطیفه است . رجوع به مخزن الادویه شود. در لغت نامه های عربی آن را جنسی از فاخته گفته اند و آنچه را که در زمان ماقمری میگویند مرغی است به اندازه ٔ بچه ٔ کبوتری ولی باریک اندام تر و پرهای سیاه دارد و آن را مانند طوطی الفاظی چند آموزند. (یادداشت مؤلف ). مرغی است معروف خوش آواز نر آن را وَرَشان و ساق حُر نیز گویند حشرات از آواز قمری میگریزند. قزوینی گوید از اختصاصات قمریان این است که هرگاه نر آنها مرد ماده ٔ آنها ازدواج نکند. رجوع به صبح الاعشی ج 2 ص 73 شود : پیاده همی رفت [ رستم ] جویان شکار به پیش اندر آمد یکی مرغزار همه بیشه و آبهای روان به هرجای دراج و قمری نوان . فردوسی . اگر از خدمتت دورم به دل شرمندگی دارم چو قمری طوق بر گردن امیدبندگی دارم . الاتا بانگ دراج است و قمری الا تا نام سیمرغ است و طغرل . منوچهری . گردن هر قمریی معدن جیمی ز مشک دیده ٔ هر کبککی مسکن میمی ز دم . منوچهری . الا تا درآیند طوطی و سارک الا تا سرایند قمری و ساری . زینتی . همچو قمری به باغ دولت تو هستم استاده و گشاده دهن . مسعودسعد. طاوس ملائک بنوا مدح تو خواند اندر فنن صدره چو قمری و چو دراج . سوزنی . قافله زن یاسمن و گل بهم قافیه گو قمری و بلبل بهم . نظامی . مسلسل گشته بر گلهای حمری نوای بلبل و آواز قمری . نظامی . ندانم نوحه ٔ قمری بطرف جویباران چیست مگر او نیز همچون من غمی دارد شبانروزی . حافظ. صلصل، طوقي، فاخته، كوكو lunar, dove, ringdove قمري، هلالي، فضي، القمر ay yildizi lunaire mond lunar lunare ماهی، ماهتابی، وابسته بماه، کم رنگ، کبوتر جنگلی، قمر
کلمه "قمری" به عنوان یک صفت در زبان فارسی به معنای "مربوط به ماه" است و میتواند به شکلهای مختلفی در جملات به کار رود. در ادامه به برخی از قواعد فارسی و نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
نحوه استفاده: "قمری" میتواند به عنوان صفت برای توصیف اسمها به کار برود. به عنوان مثال: "تقویم قمری".
نقطهگذاری: در حالت استفاده از "قمری" در جملات، رعایت نقطهگذاری مناسب ضروری است. به عنوان مثال: "این یک تقویم قمری است، که تاریخ را بر اساس چرخه ماه تنظیم میکند."
نحوه جمع بستن: صفت "قمری" به طور معمول به شکل "قمریها" جمع بسته میشود. برای مثال: "این قمریها به معنای ماه است."
مراعات نظیر: در جملات، باید توجه داشته باشید که صفت با اسم سازگاری داشته باشد. مثلاً: "سنه قمری" (سال قمری) صحیح است.
چند معنایی: کلمه "قمری" ممکن است در تصورات مختلف معانی مختلفی داشته باشد. مثلاً در روزنامهنگاری ممکن است به موضوعات مختلفی مرتبط شود.
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "قمری" به درستی در نوشتههای خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای استفاده از کلمه “قمری” در جمله آورده شده است:
پرندگان قمری در بهار به مناطق گرمسیری مهاجرت میکنند.
در باغچه، یکی از گلهای قمری به زیبایی درخشان بود.
من همیشه صدای قمریها را در صبحهای آرام دوست دارم.
این کتاب درباره زندگی و رفتار پرنده قمری است.
عکسی از قمری که روی شاخه درخت نشسته بود، گرفتم.
اگر به مثالهای بیشتری نیاز دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!