جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

[karde]
relocate  |

کرده

معنی: کرده . [ ک َ دِ ] (ن مف ) نعت مفعولی از مصدر کردن . || بجاآورده . انجام داده . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). مقابل ناکرده . (فرهنگ فارسی معین ). اداشده . (ناظم الاطباء). انجام گرفته : فال کرده کار کرده بود. (تاریخ سیستان ).
بر عفو مکن تکیه که هرگز نبود
ناکرده چو کرده ، کرده چون ناکرده .
(منسوب به ابوسعید ابی الخیر).
گنه کرده به ناکرده شمار
عذر بپذیر و نظر بازمگیر.
خاقانی .
پرسیدند از مکر گفت آن لطف اوست ، لیکن مکر نام کرده است که کرده با اولیای مکر نبود. (تذکرةالاولیاء از فرهنگ فارسی معین ).
- کرده آمدن ؛ شدن .(ناظم الاطباء).
- || شایستن و لایق شدن . (ناظم الاطباء).
- کرده شدن ؛ انفعال . (یادداشت مؤلف ).
- کرده شده ؛ ساخته شده و پرداخته شده و بجاآورده شده و اداشده و نموده شده و این کلمه ملحق به اسم و صفت هر دو می گردد، مانند: سکه کرده شده و محاصره کرده شده و گرم کرده شده . (ناظم الاطباء): عملة؛ کرده شده هرچه باشد. (منتهی الارب ).
|| (اِ) فعل . عمل . کردار. کرد. (یادداشت مؤلف ) :
عجب آید مرا ز کرده ٔ خویش
کز در گریه ام همی خندم .
رودکی .
عبداﷲ زبیر گفت ... ای مادر من پیوسته بر راه حق بودم ... و در عبادت و رضای حق تقصیر نکرده ام . حق تعالی آگاه است بر گفته و کرده ٔ من . (ترجمه ٔ طبری بلعمی ).
کسی کو خرد را ندارد ز پیش
دلش گردد از کرده ٔ خویش ریش .
فردوسی .
بکن کار و کرده به یزدان سپار
به خرما چه یازی چوترسی ز خار.
فردوسی .
همی بود در بلخ چندی دژم
ز کرده پشیمان و دل پر ز غم .
فردوسی .
صد بار ز من شنیده بودی کم و بیش
کایزد همه را هرچه کنند آرد پیش
در کرده ٔ خویش مانده ای ای درویش
چه چون کندی فزون ز اندازه ٔ خویش .
فرخی .
همه ز کرده پشیمان شدند و در مثل است
کسی که بد کند از بد همی بردکیفر.
امیرمعزی .
اگر چنین کارها کرد کیفر کرده چشید. (تاریخ بیهقی ). صاحب منزلت سازد امام پاک القادرباﷲ را که آمرزش و رحمتش بر او باد بسبب آنکه پیش از خود فرستاد از کرده های خوب . (تاریخ بیهقی ).
زیرا که نشد دادگر از کرده پشیمان
نه نیز ز کاری بگرفته ست ملالش .
ناصرخسرو.
به نورش خورد مؤمن از فعل خود بر
به نارش برد کافر از کرده کیفر.
ناصرخسرو.
خوانند بر تو نامه ٔ اسراربی حروف
دانند کرده های تو بی آنکه بنگری .
ناصرخسرو.
برادران چون روی یوسف را دیدند همه سجده کردند و روی در خاک مالیدند و از کرده ٔ خود پشیمان شدند. (قصص الانبیاء ص 84).
از کرده ٔ خویشتن پشیمانم
جز توبه ره دگر نمیدانم .
مسعودسعد.
وگر کرده ٔ چرخ بشمردمی
شمارش سوی دست چپ کردمی .
خاقانی .
پس به خانه ٔ مادرزن آمد و از کرده عذرها خواست . (سندبادنامه ص 245).
هر کسی نقش بند پرده ٔتوست
همه هیچند کرده کرده ٔ توست .
نظامی .
همه کرده ٔ شاه گیتی خرام
درین یک ورق کاغذ آرم تمام .
نظامی .
عاقبتی هست بیا پیش از آن
کرده ٔ خودبین و بیندیش از آن .
نظامی .
پشیمان گشت شاه از کرده ٔ خویش
وز آن آزار گشت آزرده ٔ خویش .
نظامی .
این همه پرده که بر کرده ٔ ما می پوشی
گر بتقصیر بگیری نگذاری دیّار.
سعدی .
بده که با تو بماند جزای کرده ٔ نیک
وگر چنین نکنی از تو بازماند هان .
سعدی .
فرستی مگر رحمتی بر پیم
که بر کرده ٔ خویش واثق نیم .
سعدی (بوستان ).
ستم از غمزه میاموز که در مذهب عشق
هر عمل اجری و هر کرده جزائی دارد.
حافظ.
چون هرچه می رسد بتو از کرده های توست
جرم فلک کدام و گناه زمانه چیست .
صائب .
|| (ن مف ) ساخته . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ). بناکرده . (فرهنگ فارسی معین ) :
بر او خرگهی کرده صدرش بپای
سرش بر گذشته ز کاخ و سرای .
اسدی (گرشاسبنامه ص 254).
و این دو [ مسجد ] که بر شارستان است با مناره کرده ٔ ارسلان خان است و آن سرای بزرگ و مقصوره کرده ٔ شمس الملک است . (تاریخ بخارا).
|| ساخته . آفریده .مصنوع . (یادداشت مؤلف ) :
تویی کرده ٔ کردگار جهان
شناسی همی آشکار و نهان .
فردوسی .
چو بینی ندانی که آن بند چیست
طلسم است یا کرده ٔ ایزدیست .
فردوسی .
سپهر و ستاره که گردنده اند
همه کرده ٔ آفریننده اند.
فردوسی .
ترا کردگار است پروردگار
تویی بنده ٔ کرده ٔ کردگار.
فردوسی .
باقیست چرخ کرده ٔ یزدان و شخص تو
فانیست زآنکه کرده ٔ این نیلگون رحاست .
ناصرخسرو.
گر از راست کژی نباید که آید
چرا هست کرده ٔ مصور مصور.
ناصرخسرو.
خدایی کافرینش کرده ٔ اوست
ز تن تا جان پدیدآورده ٔ اوست .
نظامی .
تو نگاریده کف مولیستی
آن حقی کرده ٔ من نیستی .
|| هر آنچه شده باشد. (ناظم الاطباء).
- ناکرده ؛ بجانیاورده :
بدو گفت کسری ز کرده چه به
چه ناکرده از شاه واز مرد که .
فردوسی .
گنه کرده به ناکرده شمار
عذر بپذیر و نظر بازمگیر.
خاقانی .
|| هر آن کس که نموده باشد. (ناظم الاطباء). || تألیف شده . مؤلف . || سپری کرده . وقت گذرانیده . (فرهنگ فارسی معین ). || بکارآورده . || پرداخته . || نموده . (ناظم الاطباء).
- به زرکرده ؛ به زراندوده : المذهّب ؛ به زرکرده . (مهذب الاسماء).
- || ساخته از زر :
صد اشتر ز گنج و درم کرد بار[ قیصر روم ]
ز دینار پنجه ز بهر نثار
به مریم فرستاد و چندی گهر
یکی نغز طاووس کرده به زر.
فردوسی .
... ادامه
1511 | 0
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت)
مختصات: (کَ دِ) (ص مف .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: بن گذشته
آواشناسی: karde
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 229
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
relocate | char , do , gig , kick in , perform , ramble , have , joint , rest , done
ترکی
tamamlandı
فرانسوی
fait
آلمانی
erledigt
اسپانیایی
hecho
ایتالیایی
fatto
عربی
منتهي
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "کرده" در زبان فارسی به صورت‌های مختلف و در معانی گوناگون به کار می‌رود. در زیر به برخی از نکات مرتبط با این کلمه اشاره می‌شود:

  1. مفهوم: "کرده" به عنوان شکل ماضی نقلی از فعل "کردن" استفاده می‌شود. به معنای انجام دادن یا به پایان رساندن یک عمل است.

  2. صرف و نحوه استفاده: این کلمه به عنوان پسوند یا شکل اسم مفعول نیز استفاده می‌شود. مثلاً در جملاتی مانند "کارهای انجام شده" یا "دستورات صادر شده."

  3. نکات نگارشی:

    • "کرده" باید با دقت در متن قرار گیرد تا معنی و مفهوم درست ارائه شود.
    • توجه به نوع جمله و ساختار آن در استفاده از "کرده" اهمیت دارد؛ مثلاً در جملات خبری و یا سوالی.
  4. کاربرد در جملات:

    • مثال: "او کارهای زیادی کرده است."
    • مثال: "کودکان بازی کردند."
  5. هم‌نشینی: "کرده" ممکن است با حرف اضافه‌هایی مثل "با" یا "به" هم نشین شود. مانند "کار را با دقت کرده است."

در استفاده از کلمه "کرده"، توجه به زمینه و ساختار جمله مهم است تا منظور به درستی منتقل شود.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. او تصمیم گرفته است که تا late به ورزش بپردازد و برای سلامتی خود بیشتر تلاش کرده است.
  2. معلم به دانش‌آموزان یادآوری کرده که زمان امتحان نزدیک است و آنها باید به خوبی مطالعه کنند.
  3. به نظر می‌رسد که این فیلم تأثیر عمیقی بر روی بینندگان گذاشته و بسیاری درباره آن صحبت کرده‌اند.

واژگان مرتبط: کردن، تبدیل به زغال کردن، انجام دادن، نیمسوز شدن، نیم سوز کردن، عمل کردن، کفایت کردن، بدرد خوردن، با زوبین ماهی گرفتن، نیزهماهی گیری، سیخ زدن، خوابدارکردن، مشارکت کردن در، سهم دادن در، دارفانی را وداع گفتن، اجرا کردن، بجا آوردن، نمایش دادن، بازی کردن، پرسه زدن، داشتن، دارا بودن، گذاشتن، رسیدن به، دانستن، بند بند کردن، استراحت کردن، راحت کردن، اسودن، ارمیدن، تکیه دادن، متکی بودن به

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری