جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: کلان . [ ک َ ] (ص ) بزرگ . بهتر. مهتر. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). بزرگ . (اوبهی ). بزرگ . عظیم . کبیر. بزرگوار. (ناظم الاطباء). بزرگ قوم . مهتر. (فرهنگ فارسی معین ). و از اینجاست که بزرگ شهر را کلانتر خوانند و شهریار گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). عظیم . عُظام . عُظّام . (منتهی الارب ) : گفت می ترسیدم ای مرد کلان زآنچه می ترسیدم آمد خود همان . مولوی (چ خاور ص 340). || جسیم . گنده . تناور. بزرگ تن . (ناظم الاطباء). بزرگ اندام . عظیم الجثه . (فرهنگ فارسی معین ). بزرگ مقابل خرد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : گفت هنگامی یکی شهزاده بود گوهری و پرهنر آزاده بود شد به گرمابه درون یک روز غوشت بود فربی و کلان بسیار گوشت . رودکی نانک کشکینت روا نیست نیز نان سمد خواهی گرده ی کلان . رودکی . درختی که خردک بود، باغبان بگرداند او را چو خواهد چنان چو گردد کلان باز نتواندش که از کژی و خم بگرداندش . ابوشکور. همی شیر خوردی ازو ماده گاو کلان گاو و گوساله بی توش و تاو. فردوسی . عجب آید مرا ز تو که همی چون کشی آن کلان دو خایه ٔ فنج . منجیک (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 66). و گر شجاعت باید دلش بروز دغا فزون ز دشت فراخ است و مه ز کوه کلان . فرخی . هر که بجنباند این درخت کلان را از بر او مرغکان زنند پر و بال . منوچهری . در آن خانه دیدم به یکپای بر عروسی کلان چون هیونی بری . منوچهری . آبی چو یکی کیسگکی از خز زرد است در کیسه یکی بیضه ٔ کافور کلان است . منوچهری (دیوان چ دبیرسیاقی ص 13). که هزار چینی دیگر از لنکری و کاسهای کلان و خمره های چینی کلان و خرد و انواع دیگر. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 425). که آویخته ست اندر این سبز گنبد مر این تیره گوی درشت کلان را. ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 5). زنهار به توفیق بهانه نکنی زانک مغرور نداری به چنین خرد کلان را. ناصرخسرو. هر خردی ازو شد کلان و او خود زی عقل نه خرد است و نه کلان است . ناصرخسرو. حکیم نوزده را علتی پدید آمد که راحت از کل سرکفته ٔ کلان بیند. سوزنی (دیوان چ 1 ص 23 حاشیه ). در جزیره راند یک دریا ز خون روسیان موج از آن دریای خون کوه کلان انگیخته . خاقانی . من اگر دست زنانم نه از این دست زنانم نه از اینم نه از آنم من از آن شهر کلانم . مولوی (از آنندراج ). خیره گویان خیره گریان خیره خند مرد و زن خرد و کلان جمع آمدند. مولوی . بعد از آن ما را به صحرای کلان تو سواره ما پیاده بردوان . مولوی . عدو را به کوچک نباید شمرد که کوه کلان دیدم از سنگ خرد. سعدی . همت از مردمان نیک طلب خاک از توده ٔ کلان بردار. ابن یمین . از لرستان یک لری زفت و کلان نوبتی آمد به شهر اصفهان . شیخ بهائی (از فرهنگ فارسی معین ). - روز کلان ؛ روز بزرگ . عید. جشن . (ناظم الاطباء). || بلند. (برهان ). بزرگ و بلند. (مجمع الفرس ). بلند. رفیع. برین . (ناظم الاطباء). || افزون . (برهان ). زیاده . افزون . (ناظم الاطباء). فراوان . بسیار : رحمت و برکتهای ایزدی و برکت بنده اش امیرالمؤمنین بتو باد و به آن نعمت بزرگ و عطیه ٔ کلان .. که تو دادی . (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 314). || استوار محکم . || مهین . بزرگتر. || جمعیت انبوه . || (اِ) افسر. تاج . (ناظم الاطباء). || بالای سر. (برهان ). مبدل کلال . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). بزرگ، تنومند، عظيم، كبير، معظم كوچك huge, massive, immense, elephantine, galactic, macro-, macro ضخم، كبير، جبار، بكل ضخامة makro macro makro macro macro عظیم الجثه، حجیم، سترگ، گنده، عظیم، وسیع، بی اندازه، بیکران، پهناور، پیلی، پیل مانند، پیلسان، ستبر، بد هیکل، بی نهایت بزرگ، وابسته به کهکشان، درشت، دراز
کلمه "کلان" در زبان فارسی به معنای بزرگ و عمده است و معمولاً در ترکیبهای مختلف به کار میرود. در اینجا برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با استفاده از کلمه "کلان" را بررسی میکنیم:
استفاده به عنوان صفت: "کلان" بهعنوان صفت میتواند قبل از اسمی که توصیف میکند، قرار گیرد. مثلاً:
"شهر کلان"
"طرح کلان"
ترکیب با دیگر کلمات: "کلان" معمولاً در ترکیبهای خاصی استفاده میشود، مانند:
کلاننگر (بزرگاندیش)
کلانشهر (شهر بزرگ)
قواعد املایی: در نوشتار فارسی، "کلان" به صورت صحیح و بدون هیچ گونه تغییر یا حذف حروف نوشته میشود. توجه داشته باشید که در نوشتار رسمی همیشه باید به املای درست آن دقت کرد.
فعل و اسم: "کلان" معمولاً به عنوان صفت به کار میرود و به ندرت به عنوان اسم مستقل استفاده میشود.
پیشوندها و پسوندها: کلمه "کلان" میتواند با برخی پیشوندها و پسوندها ترکیب شود، ولی این موضوع بسته به ساختار واژه و معنا باید مد نظر قرار گیرد.
بهطور خلاصه، کلمه "کلان" یکی از کلمات پرکاربرد در زبان فارسی است که در زمینههای مختلفی مانند سیاست، اقتصاد و جامعهشناسی بهکار میرود و از قواعد خاصی پیروی میکند که در استفاده درست از آن موثر است.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
بودجه کلان دولت برای پروژههای توسعهای در سال آینده افزایش یافته است.
رشد جمعیت در کلانشهرها، چالشهای زیادی را برای زیرساختها ایجاد کرده است.
تصمیمگیریهای کلان اقتصادی نیازمند بررسی دقیق و تحلیلهای جامع هستند.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: عظیم الجثه، حجیم، سترگ، گنده، عظیم، وسیع، بی اندازه، بیکران، پهناور، پیلی، پیل مانند، پیلسان، ستبر، بد هیکل، بی نهایت بزرگ، وابسته به کهکشان، درشت، دراز
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر