کمکام
licenseمعنی کلمه کمکام
معنی واژه کمکام
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | help, aid, assistance, helping, support, relief, assistant, helper, accommodation, succor, avail, hand, adjoint, adjutant, furtherance, helpmeet, mate, subservience, subserviency, succorer, seconder, service, succour, my help | ||
عربی | مساعدة، مساعد، نجدة، معاون، خادمة، مصدر عون، حصة من الطعام، خدمات، ساعد، مد، عاون، عزز، نقذ، قوى، ساعد شخص على النزول، ناصر، يساعد | ||
مرتبط | کمک، یاری، مساعدت، امداد، نوکر، مزدور، حمایت، یاور، مدد کار، معاونت، معاضدت، دستیاری، رسیدگی، یک وعده یا پرس خوراک، پشتیبانی، تکیه، تقویت، تکیه گاه، طرفداری، تسکین، راحتی، جبران، برجستگی، اعانه، دستیار، معاون، نایب، معین، یار، هم دست، تطابق، منزل، جا، تطبیق، همسازی، موجب کمک، کمک برای رهایی از پریشانی، فایده، سود، استفاده، ارزش، دست، طرف، عقربه، دسته، دست خط، معاون استاد، اجودان، پیشرفت، تهیه وسایل، همدست زن، زن یاور، همسر، جفت، مات، رفیق، دوست، چاپلوسی، تملق، زیر زاوری، تایید کننده، دوم شونده، سرویس، خدمت، کار، لوازم، استخدام | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "کمکام" به معنای "کمکام" است که ترکیبی است از "کمک" و ضمیر یا پسوند "-ام". این کلمه به عنوان یک فعل در زمان حال استفاده میشود که به معنی "من کمک میکنم" یا "من در حال کمک هستم" است. قواعد نگارشی برای استفاده از این کلمه:
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "کمکام" به درستی در نوشتار فارسی خود استفاده کنید. | ||
واژه | کمکام | ||
معادل ابجد | 121 | ||
تعداد حروف | 5 | ||
منبع | لغتنامه دهخدا | ||
نمایش تصویر | معنی کمکام | ||
پخش صوت |
کمکام . [ ک َ ] (اِ) دارویی است که آن را به عربی افواه الطیب و ضرو خوانند و آن نوعی از درخت بلوط است و در کوهستان یمن بسیار می باشد و صمغ آن را صمغ الکمکام خوانند و بعضی گویند پوست بیخ آن درخت و بعضی دیگر گویند کمکام صمغ آن درخت است . (برهان ) (آنندراج ). بنه . ضرو. (فرهنگ فارسی معین ). و گویند کمکام برگ درخت صمغ ضرو است که کمکام خوانند. (ابن البیطار، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). برگ بطم ، و بعضی گویند پوست بطم است و بعضی گویند علک بطم است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || صمغی است یا حسن لبه که شلم درخت ضرو است . (منتهی الارب ). شکم درخت ضرو و یاپوست آن درخت . (ناظم الاطباء). صمغ درخت بنه . مصطکی .صمغ الکمکام . (فرهنگ فارسی معین ): صمغش را کمکام خوانند و آن ... مانند لادن خوشبوی است و در عطریات بکار دارند. (نزهة القلوب ). کلمه "کمکام" به معنای "کمکام" است که ترکیبی است از "کمک" و ضمیر یا پسوند "-ام". این کلمه به عنوان یک فعل در زمان حال استفاده میشود که به معنی "من کمک میکنم" یا "من در حال کمک هستم" است. قواعد نگارشی برای استفاده از این کلمه: نحوه نوشتن: این کلمه باید به صورت صحیح ترکیب شود. نوشتن آن به صورت "کمکام" صحیح نیست و باید به صورت "کمکام" نوشته شود. جداسازی: در فارسی، زمانی که یک کلمه به همراه یک ضمیر به کار میرود، باید بین آنها فاصله گذاشته شود یا با یک خط تیره (ـ) جدا شوند. بنابراین، "کمک" و "ام" باید با یک خط تیره به هم متصل شوند. توجه به بستر جمله: این کلمه معمولاً در متنهایی که مربوط به کمک یا مساعدت است، استفاده میشود و مناسب است در جملاتی به کار رود که نشاندهندهی در دسترس بودن یا تمایل به کمک به دیگران باشد. با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "کمکام" به درستی در نوشتار فارسی خود استفاده کنید.
help, aid, assistance, helping, support, relief, assistant, helper, accommodation, succor, avail, hand, adjoint, adjutant, furtherance, helpmeet, mate, subservience, subserviency, succorer, seconder, service, succour, my help
مساعدة، مساعد، نجدة، معاون، خادمة، مصدر عون، حصة من الطعام، خدمات، ساعد، مد، عاون، عزز، نقذ، قوى، ساعد شخص على النزول، ناصر، يساعد
کمک، یاری، مساعدت، امداد، نوکر، مزدور، حمایت، یاور، مدد کار، معاونت، معاضدت، دستیاری، رسیدگی، یک وعده یا پرس خوراک، پشتیبانی، تکیه، تقویت، تکیه گاه، طرفداری، تسکین، راحتی، جبران، برجستگی، اعانه، دستیار، معاون، نایب، معین، یار، هم دست، تطابق، منزل، جا، تطبیق، همسازی، موجب کمک، کمک برای رهایی از پریشانی، فایده، سود، استفاده، ارزش، دست، طرف، عقربه، دسته، دست خط، معاون استاد، اجودان، پیشرفت، تهیه وسایل، همدست زن، زن یاور، همسر، جفت، مات، رفیق، دوست، چاپلوسی، تملق، زیر زاوری، تایید کننده، دوم شونده، سرویس، خدمت، کار، لوازم، استخدام