جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: گرمابه . [ گ َ ب َ / ب ِ ] (اِ مرکب ) حمام . (دهار) (غیاث ) (برهان ) (آنندراج ). گرمابان . (جهانگیری ) : شد به گرمابه درون استاد غوشت بود فربی و کلان و خوب گوشت . رودکی . یک روز به گرمابه همی آب فروریخت مردی بزدش لج بغلط بر در دهلیز. منجیک . ایستاده میان گرمابه همچو آسغده در میان تنور. معروفی . اندر تفلیس یک چشمه ٔ آب است سخت گرم که گرمابه ها بر وی ساخته اند و دائم گرم است بی آتش .(حدود العالم ). بدو گفت بابک به گرمابه شو همی باش تا خلعت آرند نو. فردوسی . وز آنجای [ زندان ] با چاکر و یار چند به گرمابه شد [ اسفندیار ] با تن دردمند. فردوسی . همه شهر گرمابه و رود و جوی بهر برزنی رامش و رنگ و بوی . فردوسی . آواز دادم بخدمتکاران تا شمع برافروختند، به گرمابه رفتم و دست و روی بشستم . (تاریخ بیهقی ).خواجه بفرمود تا وی را به گرمابه بردند و جامه پوشانیدند. (تاریخ بیهقی ). میری بود آنکو چو بگرمابه درآید خالی شود از ملکت و از جاه و جلالش ؟ ناصرخسرو. صورت خوب بسی باشد بی حاصل بر در و درگه گرمابه و دیوارش . ناصرخسرو. و از پس استفراغ اندر آب گوگرد نشاندن و گرمابه ٔ خشک نافع باشد. (ذخیره ٔخوارزمشاهی ). دیوان را مطیع خویش گردانید و بفرمود تا گرمابه ساختند. (نوروزنامه ). هر که خدمت ... کسی را کند که قدر آن نداند همچنان آن کس است که ... بصورت گرمابه به هوس تناسل عشق آرد. (کلیله و دمنه ). دل شه چون ز عجز خونابه است او نه شاه است نقش گرمابه است . سنایی . حایض او، من شده بگرمابه ماهی او، من طپیده در تابه . سنایی . همچو پیل و شیر شادروان و گرمابه شوند پیش تیغ و نیزه ٔ تو پیل مست و شیر نر. عبدالواسع جبلی . گاه روز او چو بخت من برخاست ساز گرمابه کرد یک یک راست . نظامی . چو باید شد بدان گلگونه محتاج که گردد بر در گرمابه تاراج . نظامی . نیم شبی پشت بهم خوابه کرد روی در آسایش گرمابه کرد. نظامی . عقل با نقش نگاران پریروی چگل قسمت از صورت گرمابه چرا برگیرد. سیف اسفرنگ . خود بدانی چون بر من آمدی که تو بی من نقش گرمابه بدی . مولوی (مثنوی ). ترا سهمگین روی پنداشتند به گرمابه در زشت بنگاشتند. سعدی (بوستان ). شنیدم که وقتی سحرگاه عید ز گرمابه آمد برون بایزید. سعدی (بوستان ). آبزن، حمام، تابخانه bath, bathhouse, bathroom, sudatory, heat حار sıcak chaud heiß caliente caldo وان، استحمام، شستشو، حمام فرنگی، لباس کن
کلمه "گرمابه" در زبان فارسی به معنای حمام یا مکانهایی است که برای استحمام و نظافت استفاده میشود. برای استفاده صحیح از این کلمه و رعایت قواعد نگارشی مرتبط با آن، نکات زیر قابل توجه است:
نقطهگذاری: هنگام استفاده از "گرمابه" در جمله، باید به قواعد نقطهگذاری توجه کرد. به عنوان مثال، اگر در انتهای جمله باشد، باید با نقطه تمام شود: "آنها به گرمابه رفتند."
جنس کلمه: "گرمابه" یک اسم مؤنث است. بنابراین در جملاتی که به این کلمه اشاره میشود، بایستی از صفتها و قیدهای مؤنیث استفاده شود: "این گرمابه بسیار زیباست."
جمعسازی: جمع کلمه "گرمابه" به صورت "گرمابهها" میباشد. در جملات جمعی دقت کنید که از این شکل استفاده کنید: "گرمابهها در این شهر بسیار زیاد هستند."
تلفظ: توجه به تلفظ صحیح کلمه نیز مهم است. در زبان گفتاری، این کلمه به صورت "گرما به" (با کشش روی "ا") تلفظ میشود.
استفاده در متن: در متون رسمی و ادبی، بهتر است از "حمام" که از واژههای رسمیتر است، استفاده شود، ولی "گرمابه" در زبان محاوره و گفتار دوستانه رایج است.
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "گرمابه" به طور صحیح و مؤثر در نوشتار و گفتار خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در شبهای سرد زمستان، رفتن به گرمابه حس آرامش خاصی به من میدهد.
گرمابههای سنتی ایران، نمادی از فرهنگ و تاریخ غنی این سرزمین هستند.
بعد از یک روز طولانی، از دوش آب گرم در گرمابه لذت میبرم و خستگیام برطرف میشود.