جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

mahkum

محکوم

معنی: محکوم . [ م َ ] (ع ص ) فرموده شده . امرکرده شده . فرمان داده شده . (ناظم الاطباء). فرمان داده . (آنندراج ). مقابل حاکم . حکم کرده شده . || مطیع و فرمانبردار. درزیر فرمان . در زیر حکم . (ناظم الاطباء) :
یک نان به دو روز اگر شود حاصل مرد
وز کوزه شکسته ای دمی آبی سرد
محکوم کم از خودی چرا باید بود
یا خدمت چون خودی چرا باید کرد.
(منسوب به خیام ).
آنگاه که حاکم مطلق محبوب را داند و محکوم مطلق خود را. (اوصاف الاشراف ص 51). || تسلیم شده . گردن نهاده . مقهور :
کلکش از بهر شرف محکوم تیغ آمد بلی
مرتبت بفزود اسماعیل را تسلیم او.
خاقانی .
جوهر و عنبر سفید است و سیاه
هر دو را محکوم دریا دیده ام .
خاقانی .
اگر تو محکوم دیگری خواهی بود ما در مخالفت شمشیرها بیرون کشیم و تو را معزول گردانیم و دیگری به پادشاهی فراداریم . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ص 403).
- محکوم شدن ؛ فرمانبردار شدن :
پس حواس چیره محکوم تو شد
چون خردسالار و مخدوم تو شد.
مولوی .
- محکوم کردن ؛ فرمانبردار کردن .
- || به قبول حکمی که از محکمه ای صادر شده است واداشتن .
- || بی حق شناختن .
- محکوم گشتن یا آمدن ؛ محکوم شدن : چون محکوم حکم کوچلک گشت ، آن دختر را کوچلک در تصرف آورد. (تاریخ جهانگشای جوینی ج 2 ص 93).
|| که حجت و دلیل های وی پذیرفته نباشد.
چنانکه در دادگاه یا در مناظره و مباحثه . مغلوب .
- محکوم شدن ؛ مغلوب شدن . به اثبات نرسیدن ادعای کسی در دادگاه و حاکم شدن طرف مقابل او.
- محکوم کردن ؛ مغلوب کردن . اثبات بی حقی و رد ادعای کسی کردن در محکمه .
- محکوم گشتن ؛ مغلوب شدن .
... ادامه
742 | 0
مترادف: 1-صفت 2- دادباخته، متهم، مقصر 3- مجاب، مغلوب 4- مجبور
متضاد: حاكم، دادبرده
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [عربی]
مختصات: (مَ) [ ع . ] (اِمف .)
آواشناسی:
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 114
شمارگان هجا:
دیگر زبان ها
عربی
حكم عليه
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه «محکوم» در زبان فارسی به چندین معنا و در زمینه‌های مختلف به کار می‌رود. در زیر به برخی از قواعد مرتبط با این کلمه و نگارش آن اشاره می‌کنم:

  1. کاربرد معنایی:

    • قانونی: در زمینه حقوقی، به معنای کسی است که به دلیل ارتکاب جرم یا تخلفی، از سوی مراجع قضائی مجازات و تهدید شده باشد.
    • اجتماعی: می‌تواند به معنای فردی باشد که به واسطه رفتار یا عملش از سوی دیگران مورد قضاوت و انتقاد قرار می‌گیرد.
  2. نحوه استفاده:

    • این کلمه معمولاً به صورت صفت به کار می‌رود و می‌تواند قبل یا بعد از اسم قرار گیرد، مانند «محکوم به حبس» یا «او یک محکوم است».
  3. نکات نگارشی:

    • این کلمه باید به درستی در جملات به کار رود و بار معنایی آن را در نظر گرفته شود.
    • در جملات رسمی و قانونی، دقت در استفاده از آن اهمیت دارد و باید بافت اجتماعی یا حقوقی صحیحی داشته باشد.
  4. وجه و زمان:

    • در زمان‌های مختلف می‌تواند به صورت‌های «محکوم بود» و «محکوم خواهد بود» و ... استفاده شود، که نشان‌دهنده زمان فعل مورد نظر است.
  5. جنس و شمار:
    • «محکوم» می‌تواند هم به صورت مفرد و هم به صورت جمع (محکومان) به کار رود و باید با توجه به جمع یا مفرد بودن جمله به کار گرفته شود.

در کل، کلمه «محکوم» یک واژه حساس است که در متن‌های حقوقی، اجتماعی و اخلاقی ممکن است معانی و بارهای مختلفی داشته باشد و باید درنگ و توجه کافی به کار رود.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. او به دلیل ارتکاب جرم سنگین به محکومیت طولانی‌مدت در زندان محکوم شد.
  2. جامعه به دلیل رفتارهای ناپسند او، او را به طور کامل محکوم کرد.
  3. هر نوع خشونت در جامعه باید به شدت محکوم گردد تا امنیت و آرامش حفظ شود.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری