جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

mozmen
chronic  |

مزمن

معنی: مزمن . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) بر جای مانده شونده . (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ) (غیاث ). بر جای مانده . کهنه و دیرینه . دارای زمان و دیرینه . (ناظم الاطباء). دیرینه و کهنه . (آنندراج ) (غیاث ) . کهن . عتیق . طویل (از نظر زمان ). پیاده (مقابل حاد). متقادم . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
در اصطلاح پزشکی دیرگذر. مقابل حاد. آهسته . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی از یادداشت مرحوم دهخدا) : به علت های مزمن و دردهای مهلک گرفتار گشته . (کلیله و دمنه ). بیماری که اشارت طبیب را سبک دارد... هر لحظه ناتوانی بروی مستولی گردد و علت مزمن تر شود. (کلیله و دمنه ).
- بیماری مزمن ؛ بیماری کهنه و دیرینه و بیماری که مدت زمان طول کشیده باشد. (ناظم الاطباء). در تداول امروزین به معنی دیرمانده و علاج آن مشکل شده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مرضی که از آدمی دست برندارد. (یادداشت ایضاً) :
هر کجا بیماریی مزمن بدی
یاد اوشان داروی شافی شدی .
مولوی (مثنوی ).
- تب مزمن ؛ تب دیرینه . تب که قطع نشود. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- دل درد مزمن ؛ دل درد کهنه . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- سرفه ٔ مزمن ؛ سرفه ٔ کهنه . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- مرض مزمن ؛ بیماری مزمن . مرض کهنه . ناخوشی کهنه و زمان بر وی گذشته . (اقرب الموارد). توسعاً دیرعلاج . وخیم . کهنه مانده . صعب العلاج : بیماریی که چهل روز و بیشتر کشد. (یادداشت مرحوم دهخدا).
|| زمینگیر. علیل . از ناخوشی افتاده : و هر کجا مزمنی بود و مبتلائی روی بدو آوردند. (جهانگشای جوینی ). || لنگ و کسی که دست و پایش از حرکت و رفتار مانده باشد. (غیاث ) (آنندراج ).
... ادامه
624 | 0
مترادف: ديرپا، ديرينه، ريشه دار، كهنه
متضاد: حاد
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (صفت) [عربی]
مختصات: (مُ مِ) [ ع . ] (اِفا.)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: mozmen
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 137
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
chronic | persistent
ترکی
kronik
فرانسوی
chronique
آلمانی
chronisch
اسپانیایی
crónico
ایتالیایی
cronico
عربی
مزمن | مدمن , مصاب بمرض مزمن , متطاول , متكرر
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "مزمن" در زبان فارسی به معنای "طولانی مدت" یا "دائمی" است و معمولاً در توصیف بیماری‌ها یا وضعیت‌هایی استفاده می‌شود که به صورت مداوم و بدون وقفه ادامه دارند.

قواعد مربوط به استفاده و نگارش کلمه "مزمن":

  1. نحو و ساختار جمله:

    • کلمه "مزمن" می‌تواند به عنوان صفت در کنار اسم‌ها به کار رود. به عنوان مثال: "بیماری مزمن"، "درد مزمن".
  2. تطابق با جمع:

    • وقتی که "مزمن" به اسم جمع نسبت داده می‌شود، مانند "بیماری‌های مزمن"، لازم است که به شکل جمع نیز نوشته شود.
  3. فارسی‌نویسی:

    • املای صحیح کلمه "مزمن" با حرف "ز" و "م" و "ن" است. توجه داشته باشید که این کلمه با حروف ویژه یا اعراب‌گذاری خاصی نوشته نمی‌شود.
  4. میان‌نویسی:

    • در مواردی که "مزمن" به عنوان صفت استفاده شود، می‌توان آن را با فصاحت و بلاغت بیشتری به کار برد. مثلاً: "این نوع درد، درد مزمن است که به راحتی درمان نمی‌شود."
  5. استفاده در متن علمی و پزشکی:
    • در متون علمی، به ویژه در حوزه پزشکی، این کلمه معمولاً برای توصیف بیماری‌هایی به کار می‌رود که نیاز به مدیریت و درمان طولانی‌مدت دارند.

با رعایت این اصول، می‌توانید کلمه "مزمن" را به درستی در جملات و متن‌های خود به کار ببرید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. بیماری‌های مزمن می‌توانند تأثیر زیادی بر کیفیت زندگی فرد داشته باشند.
  2. از آنجا که درد او مزمن شده بود، پزشک تصمیم گرفت یک روش درمانی جدید را امتحان کند.
  3. مدیریت استرس و خواب کافی می‌تواند به کاهش علائم بیماری‌های مزمن کمک کند.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


وب سایت لام تا کام جهت نمایش استاندارد و کاربردی در تمامی نمایشگر ها بهینه شده است.

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری