license
98
2206
100
معنی کلمه مشی معنی واژه مشی
معنی:
مشی . [ م َش ْی ْ ] (ع مص ) رفتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). رفتن به نرمی . (غیاث ). گذشتن بر روی پایهای خود و رفتن . (ناظم الاطباء). حرکت دادن پایها و نقل آنها از مکانی به مکانی دیگر خواه تند باشد خواه آهسته . (از اقرب الموارد). || خداوند مواشی بسیار گردیدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || راه یافتن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد).راه یافتن . قوله تعالی : نوراً تمشون به . || سخن چینی نمودن . (ناظم الاطباء). || (اِمص ) روش . (مهذب الاسماء). رفتار. روش . (یادداشت مؤلف ). روش و رفتن . - خط مشی ؛ روش کار. مسیر کار و نحوه ٔ اجرای امری . - مشی کردن ؛ راه رفتن . (ناظم الاطباء). || گردش . (یادداشت مؤلف ).مترادف 1- تدبير، راه، رفتار، روال، روش، سياست، شيوه، طريقه
2- رفتن، راه رفتن
3- ره نوردي، راه پيمايي
4- مسير، خطسيرانگلیسی behavior, tack, modus operandi, gait, walking, behaviour, policyعربی سلوك، تصرف، تهربترکی sen yürüفرانسوی tu marchesآلمانی du gehstاسپانیایی tú caminasایتالیایی camminiمرتبط سلوک، اخلاق، طرز رفتار، حرکت، رویه، میخ سرپهن کوچک، پونز، خوراک، طرز عمل، روش کار، گام، یورتمه روی، قدم رورفتن
مترادف:
1- تدبير، راه، رفتار، روال، روش، سياست، شيوه، طريقه
2- رفتن، راه رفتن
3- ره نوردي، راه پيمايي
4- مسير، خطسير
ترکیب:
(اسم مصدر) (صفت) [عربی]
مختصات:
(مص ل .)
الگوی تکیه:
S
نقش دستوری:
اسم
آواشناسی:
maSy
منبع:
لغتنامه دهخدا
معادل ابجد:
350
شمارگان هجا:
1
دیگر زبان ها
انگلیسی
behavior | tack , modus operandi , gait , walking , behaviour , policy
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)کلمه "مشی" در زبان فارسی به معنای روش، طرز رفتار یا سلوک است. برای استفاده صحیح از این کلمه و نکات نگارشی مرتبط با آن، میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
نحوه نگارش : کلمه "مشی" به صورت صحیح باید با "م" و "ش" و "ی" نوشته شود و نیاز به هیچگونه حرف اضافی ندارد.
جایگاه در جمله : "مشی" معمولاً به عنوان اسم به کار میرود و میتواند در جمله به عنوان فاعل، مفعول یا بخشی از یک عبارت توصیفی استفاده شود. مثلاً:
"مشی او در زندگی بسیار اصولی بود."
"ما باید مشی درست را انتخاب کنیم."
نکات دستوری :
"مشی" کلمهای جمعپذیر نیست و به صورت مفرد به کار میرود.
برای اضافه کردن مفهومی خاص به "مشی"، میتوان از صفات استفاده کرد. مثلاً: "مشی اخلاقی"، "مشی منطقی".
استفاده از علامتها :
اگر "مشی" در وسط جمله بیاید، باید به قواعد نقطهگذاری توجه داشت. برای مثال:
"او همیشه مشی درست را انتخاب میکند."
توجه به همنشینی کلمات :
برای انتقال مفهوم دقیقتر، میتوان "مشی" را با دیگر کلمات ترکیب کرد. به عنوان مثال: "مشی مدیریتی"، "مشی سیاسی".
با رعایت این نکات میتوان از کلمه "مشی" به درستی در نگارش فارسی استفاده نمود.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
مشی زندگی سالم شامل تغذیه مناسب و ورزش منظم است.
او همیشه مشی خود را در برخورد با مشکلات تغییر نمیدهد و از راههای اصولی پیروی میکند.
مشی سیاسی این حزب بر اساس حقوق بشر و دموکراسی بنا شده است.
لغتنامه دهخدا واژگان مرتبط: سلوک، اخلاق، طرز رفتار، حرکت، رویه، میخ سرپهن کوچک، پونز، خوراک، طرز عمل، روش کار، گام، یورتمه روی، قدم رورفتن