جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

nādān
ignorant  |

نادان

معنی: نادان . (نف مرکب ) جاهل . ضد دانا. (حاشیه ٔ برهان قاطع). جاهل . بی علم . بی وقوف .بی عقل . احمق . گول . بی دانش . (ناظم الاطباء). بی دانش . که لفظ دیگرش جاهل است . (فرهنگ نظام ). ضد دانا و آن را به عربی جاهل گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا). مغفل . سفیه . (منتهی الارب ). ابله . (بحرالجواهر). ابله . کانا. جهول . غراچه . نابخرد. بی خبر. بلهاء :
توانی بر او کار بستن فریب
که نادان همه راست بیند وریب .
ابوشکور.
سخنگوی هر گفتنی را بگفت
همه گفت دانا ز نادان نهفت .
ابوشکور.
گبت نادان بوی نیلوفر بیافت
خوبش آمد سوی نیلوفر شتافت .
رودکی .
همه نیوشه ٔ خواجه به نیکوئی و به صلح
همه نیوشه ٔ نادان به جنگ و کار نغام .
رودکی .
زه دانا را گویند که داند گفت
هیچ نادان را داننده نگوید زه .
رودکی .
که دانا ترا دشمن جان بود
به از دوست مردی که نادان بود.
فردوسی .
چو ارجاسب بشنید زو شاد گشت
سر مرد نادان پر از باد گشت .
فردوسی .
دگر با خردمند مردم نشین
که نادان نباشد بر آئین و دین .
فردوسی .
گر تو ای نادان ندانی هر کسی داند که تو
نیستی با من بگاه شعر گفتن همنشین .
منوچهری .
جمعی نادان ندانند که غوررسی و غایت چنین کارها چیست ، چون نادانند معذورانند. (تاریخ بیهقی ). من از تاریکی کفر به روشنائی بازآمدم به تاریکی بازنروم که نادان و بی خرد باشم . (تاریخ بیهقی ص 340). هر که از عیب خود نابینا باشد نادان تر مردمان باشد. (تاریخ بیهقی ص 339). نادان تر مردمان اویی است که دوستی با زنان به درشتی جوید. (تاریخ سیستان ).
عدوی او بود نادان درست است این مثل آری
که باشد مردم نادان عدوی مردم دانا.
قطران .
بپرهیز از نادانی که خود را دانا شمرد. (قابوسنامه ). نادان تر از آن مردم نبود که کهتری به مهتری رسیده بیند و همچنان به چشم کهتری بدو نگرد. (قابوسنامه ). از نادان مغرور اجتناب نما. (خواجه عبداﷲ انصاری ).
سلام کن ز من ای باد مر خراسان را
مر اهل فضل و خرد را نه عام و نادان را.
ناصرخسرو.
تا ندانی کار کردن باطل است از بهر آنک
کار بر نادان و عاجز بخردان تاوان کنند.
ناصرخسرو.
تا اندرو نیاید نادان که من
خانه همی نه ازدر نادان کنم .
ناصرخسرو.
بد دانا ز نیک نادان به .
سنائی .
و اگر نادانی این اشارت را که باز نموده شده است بر هزل حمل کند، مانند کوری بود که احولی را سرزنش کند. (کلیله و دمنه ). و اگر برین جمله برود همچنان بود که حکایت نادان و گنج . (کلیله و دمنه ). من آن غافل نادانم که دم گرم تو مرا بر باد سرد نشاند. (کلیله و دمنه ).
گنج دانش تراست خاقانی
کار نادان به آب و رنگ چراست .
خاقانی .
منکه خاقانیم از خون دل تاجوران
میکنم قوت و ندانم چه عجب نادانم .
خاقانی .
چه نادان بی عقوبت عاجل از عذاب آجل نترسد. (سندبادنامه ص 4).
چو نادانی پی دل برگرفتم
خمار عاشقی از سرگرفتم .
نظامی .
دشمن دانا که غم جان بود
بهتر از آن دوست که نادان بود.
نظامی .
داد ایشان را جواب آن خوش رسول
کای گروه کور و نادان و فضول .
مولوی .
گفت من پنداشتم برجاست زور
خود بدم از ضعف خود نادان و کور.
مولوی .
حرص کور و احمق و نادان کند
مرگ را بر احمقان آسان کند.
مولوی .
بر مرد نادان نریزم علوم
که ضایع شود تخم در شوره بوم .
سعدی .
گو خداوند عقل و دانش و رای
غیبت ما مکن که نادانیم .
سعدی .
وگر صد باب حکمت پیش نادان
بخوانند آیدش بازیچه در گوش .
سعدی .
بانادانان تواضع کردن همچنان است که حنظل را آب دادن چندانکه آب بیشتر یابد بار تلخ تر دهد. (تاریخ گزیده ).
فلک به مردم نادان دهد زمام مراد
تو اهل دانش و فضلی ، همین گناهت بس .
حافظ.
توبه کردم که نبوسم لب ساقی و کنون
می گزم لب که چرا گوش به نادان کردم .
حافظ.
سخن عشق یکی بود ولی آوردند
این سخنها به میان زمره ٔ نادانی چند.
حاج ملاهادی .
- نادان ده مرده گو ؛ کنایه از مردم نادان بسیارگوی و پرگوی پریشان گوی و بی فایده و هرزه و لایعنی گوی باشد. (برهان قاطع) (از آنندراج ). نادانی که سخنان بیهوده و پریشان وبی فایده گوید. (شمس اللغات ) :
حذر کن ز نادان ده مرده گوی
چو دانا یکی گوی و پرورده گوی .
سعدی .
- نادان ساختن تن خود را ؛ تجاهل کردن . خود را به نادانی زدن . خود را نادان نمودن :
بی وفائی کنی و نادان سازی تن خویش
نیستی ای بت یکباره بدین نادانی .
منوچهری .
- امثال :
آنچه نادان همه کند ضرر است .
دشمن دانا به از نادان دوست .
نادان را بهتر از خاموشی نیست . (گلستان ).
نادان را زنده مدان .
نادان سخن گوید و دانا قیاس کند .
نادان عدوی داناست .
نادان معذور است .
نادان نه پرسد و نه داند .
... ادامه
1139 | 0
مترادف: ابله، احمق، بي اطلاع، بي خرد، بي دانش، بي سواد، بي شعور، بي عقل، بي معرفت، جاهل، دنگ، ساده، سفيه، عامي، غافل، غافل، كاليو، كانا، كم عقل، كم هوش، كودن، گاوريش، گول، ناشناسا، نفهم
متضاد: دانا
نمایش تصویر
اطلاعات بیشتر واژه
ترکیب: (اسم، صفت فاعلی)
مختصات: (ص .)
الگوی تکیه: WS
نقش دستوری: صفت
آواشناسی: nAdAn
منبع: لغت‌نامه دهخدا
معادل ابجد: 106
شمارگان هجا: 2
دیگر زبان ها
انگلیسی
ignorant | foolish , silly , unwise , asinine , inept , witless , apish , simple , thickheaded , unlettered , untaught , self-blinded , fool , yokel , dullard , false
ترکی
cahil
فرانسوی
ignorant
آلمانی
ignorant
اسپانیایی
ignorante
ایتالیایی
ignorante
عربی
جاهل | ناشئ عن جهل , دال على الجهل , متجاهل , جهول , الجاهل
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)

کلمه "نادان" در فارسی به معنای بی‌خبر، ناآگاه یا کم‌دانش است. در زیر به چند نکته نگارشی و دستوری مربوط به این واژه اشاره می‌شود:

1. نوع کلمه:

  • صفت: "نادان" یک صفت است و می‌تواند برای توصیف اشخاص یا چیزها به کار برود.

2. صرف و نحو:

  • این کلمه می‌تواند به صورت مفرد و جمع استعمال شود:
    • مفرد: نادان
    • جمع: نادان‌ها یا نادانان

3. کاربرد در جملات:

  • باید به دقت در جملات به کار رود تا معنی روشنی دهد:
    • مثال: "او فردی نادان است و از مسائل مهم آگاهی ندارد."
    • مثال: "جمعی از نادان‌ها در این بحث شرکت کرده‌اند."

4. نگارش:

  • به عنوان یک اسم خاص و یا صفت، "نادان" باید با حروف فارسی نوشته شود و از علائم نگارشی به درستی استفاده شود.
  • در جملاتی که "نادان" به عنوان اسم خاص به کار می‌رود، می‌تواند با حرف بزرگ شروع شود (چنانچه در شروع جمله باشد).

5. تفاوت معنایی:

  • توجه داشته باشید که "نادان" در فارسی معانی مختلف دارد و بسته به متن می‌تواند معانی متفاوتی به همراه داشته باشد.

6. سنجش در زبان ادبی:

  • در متون ادبی و شعر، این کلمه می‌تواند بیشتر به صورت استعاره یا به شکل‌های زیباتر به کار رود.

با رعایت این نکات می‌توانید از کلمه "نادان" به درستی و به صورت مؤثر در نگارش و مکالمات خود استفاده کنید.

مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
  1. در جمع دوستان، او همیشه به شوخی می‌گفت که نادان‌ترین فرد گروه است.
  2. برخی افراد ممکن است به خاطر نادانی خود، تصمیم‌های نادرست بگیرند.
  3. نادان‌ها معمولاً بدون اندیشیدن به عواقب اعمالشان، دست به عمل می‌زنند.

واژگان مرتبط: عامی، عام، احمق، ابلهانه، ابله، جاهل، نابخرد، احمقانه، بی مخ، مزخرف، غیر عاقلانه، بی منطق، بی عرضه، بی معنی، چرند، ناجور، بی شعور، نفهم، کودن، دیر فهم، بوزینه صفت، حیله گر، ساده، بسیط، سهل، بی تکلف، فروتن، کم هوش، خرف، بی سواد، درس نخوانده، تعلیم نیافته، فرانگرفته، خودکور، گمراه شده توسط نفس خود، دلقک، خر، خرفت، دهاتی، روستایی، برزگر، ادم کودن

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری