جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: نفخ . [ ن َ ] (ع اِمص ، اِ) ناز. بزرگ منشی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). فخر. کبر. (اقرب الموارد). تکبر. (ناظم الاطباء): ذونفخ ؛ ذو کبر و فخر. (منتهی الارب ). || بلند برآمدگی روز. || بلندشدگی چیزی از بادی که در آن پدید آید. دمیدگی . پربادشدگی . آماس . (ناظم الاطباء). آماس . ورم . تورم . || باد. (آنندراج ). ورمی که در شکم پدیدآید بر اثر خوردن چیز باددار و نفخ آور : چو سفره پیش هر ناکس میفکن بر زمین خود را که پیچد نفخ بی حد در شکم از نان بریانش . ملافوقی (آنندراج ). || مرضی است در اسب و آن باد کردن تخم های اوست . (یادداشت مؤلف ). || (مص )دردمیدن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ص 100) (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (ناظم الاطباء). دمیدن . (غیاث اللغات ). پف کردن . فوت کردن . دمیدن در چیزی . دمیدن در مشک . دمیدن به آتش . (یادداشت مؤلف ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). - تا نفخ صور ؛ تا قیامت . تا ابد. تا دمیدن صور قیامت : در مغز فتنه خنجر چون گندنات را تا نفخ صور خاصیت کوکنار باد. ظهیر فاریابی . خصومتگهی ساخت تا نفخ صور که ازسازگاری شد آن شهر دور. نظامی . رگ رگ است این آب شیرین و آب شور در خلایق می رود تا نفخ صور. مولوی . تا نفخ صور بازنیاید به خویشتن هر کو فتاد مست محبت ز جام دوست . سعدی . - نفخ روح ؛ دردمیدن روح : چه بود آن نفخ روح و غسل و روزه که مریم عور بود و روح تنها. خاقانی . به روح القدس و نفخ روح مریم به انجیل و حواری و مسیحا. خاقانی . - نفخ صور ؛ دمیدن صور. درشیپور دمیدن : برآمد یکی صدمه از نفخ صور که ماهی شد از کوهه ٔ گاو دور. نظامی . - || دمیدن صور اسرافیل . کنایه از نزدیک شدن قیامت . فرارسیدن قیامت . قیام قیامت : هین که در دل شکست زلزله ٔ نفخ صور گوش خرد شرط نیست جذر اصم داشتن . خاقانی . و آخر به نفخ صور کند قهر کردگار بند فلک گسسته و جرم زمین هبا. خاقانی . نغمه ٔ مطرب شده چون نفخ صور زو قیامت در جهان برخاسته . خاقانی . || تیز دادن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بلند شدن چاشت . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || آفریدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بلند شدن چیزی از بادی که در آن حادث گردد. (ناظم الاطباء). || پرباد شدن . (غیاث اللغات ). 1- دم، نفس
2- باد، ريح
3- آماس، آماه، انتفاخ، بادكردگي، برآمدگي، پف، تورم، ورم bloat, wind, emphysema, distension, flatus, bloating سخام، منتفخ، نفخ، انتفخ، ملأه الغرور şişkinlik flatulence blähung flatulencia flatulenza انحناء، پیچ دان، امفیزم، انبساط، بادکردگی، بادشکم، گاز شکم، وزش، نسیم
کلمه "نفخ" در زبان فارسی به معنای باد شکم یا گاز رودهها است و به طور خاص در اصطلاحات پزشکی و روزمره به کار میرود. در مورد قواعد نگارشی و نحوه استفاده از این کلمه میتوان نکات زیر را ذکر کرد:
نوشتار صحیح: کلمه "نفخ" به همین صورت و با حروف فارسی نوشته میشود. توجه داشته باشید که املای آن نباید به اشتباه به شکل دیگری نوشته شود.
استفاده در جمله: این کلمه میتواند به صورت مفرد یا جمع در جملات به کار رود. به عنوان مثال:
مفرد: "نفخ میتواند باعث ناراحتی در معده شود."
جمع: "نفخها معمولاً به دلایل تغذیهای ایجاد میشوند."
قیدها و صفات: کلمه "نفخ" میتواند با قیدها و صفات توصیفی همراه شود. به عنوان مثال:
"نفخ شدید" یا "نفخ مزمن".
ترکیبها: میتوان از کلمه "نفخ" در ترکیبهای مختلف نیز استفاده کرد، مانند "نفخ معده" یا "نفخ روده".
استفاده فنی و علمی: در متون پزشکی، میتوان کلمه "نفخ" را با توضیحات بیشتری همراه کرد تا مفهوم کاملتری ارائه شود.
با رعایت این نکات، میتوانید از کلمه "نفخ" به درستی در نوشتار خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
بعد از خوردن غذاهای چرب و سنگین، احساس نفخ کردم و به همین خاطر کمی آب زیره نوشیدم.
نفخ معده میتواند به علت مصرف زیاد غذاهای نفاخ یا استرس ایجاد شود.
پزشک توصیه کرد که با تغییر در رژیم غذایی، میزان نفخ را کاهش دهم.