جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: هستی . [ هََ ] (حامص ، اِ) وجود. بودن . بود. حیات . زندگی . (یادداشت به خط مؤلف ) : خداوند هستی و هم راستی نخواهد ز تو کژّی و کاستی . فردوسی . از اوی است پیدا مکان و زمان پی مور بر هستی او نشان . فردوسی . به هستی ّ یزدان گوایی دهند روان تو را آشنایی دهند. فردوسی . اگر خویشتن را شناسی درست به هستیش هستو شوی از نخست . اسدی . به هستی ّ یزدان سراسر گواست گوایان خاموش ، گوینده راست . اسدی . ز گوهر دان نه از هستی فزونی اندر این معنی که جز یک چیز را یک چیز نَبْوَد علت انشا. ناصرخسرو. چو دید طلعت نورانی بهشتی تو کند به ساعت بر هستی خدای اقرار. مسعودسعد. پشت پایی زد خرد را روی تو رنگ هستی داد جان را بوی تو. خاقانی . تو را که از مل و مال است مستی و هستی خمار و خواب تو را صور نشکند به صدا. خاقانی . ای هست ها ز هستی ذات تو عاریت خاقانی از عطای تو هست آیت ثنا. خاقانی . گر مقام نیست هستان دانمی هستی خود در میان افشاندمی . خاقانی . کنون ز هستی من بیش از این دو حرف نماند دلی چو چشمه ٔ میم و قدی چو حلقه ٔ نون . ظهیر فاریابی . نگهدارنده ٔ بالا و پستی گوا برهستی او جمله هستی . نظامی . اندر ایشان تاخته هستی ّ تو از نفاق و ظلم و بدمستی ّ تو. مولوی . مرا با وجود تو هستی نماند به یاد توام خودپرستی نماند. سعدی . سعدی چو ترک هستی گفتی ز خلق رستی از سنگ غم نباشد بعد از شکسته جامی . سعدی . هنگام تنگدستی در عیش کوش و مستی کاین کیمیای هستی قارون کند گدا را. حافظ. طفیل هستی عشقند آدمی و پری ارادتی بنما تا سعادتی ببری . حافظ. ای دل مباش خالی یک دم ز عشق و مستی وآنگه برو که رستی از نیستی و هستی . حافظ. ترکیب ها: - هستی آزاد . هستی بخش . هستی جاودانه . هستی دوروزه . هستی صِرف . هستی فروش . هستی ناکس . رجوع به این مدخل ها شود. || مال . دارایی . ثروت . غنا. تمول . (یادداشتهای مؤلف ) : گر هستیم نه هست ، چه باک است ، گو مباش چون حاجتیم نیست به هستی ، توانگرم . سیدحسن غزنوی . زآنکه هستی سخت مستی آورد عقل از سر، شرم از دل می برد. مولوی . درد عشق از تندرستی خوشتر است ملک درویشی ز هستی بهتر است . سعدی . که سفله خداوند هستی مباد جوانمرد را تنگدستی مباد. سعدی . || خودبینی و خودپسندی و انانیت . (برهان ). || (اصطلاح فلسفه ) نزد محققان اشاره به ذات بحت است که وجود مطلق عبارت از اوست و آن وجودی است عین وجودات که بی وجود او هیچ ذره را وجودی نیست و به وجود او موجود است لا غیر تعالی شأنه . (برهان ). فرقه ٔ آذرکیوان بدین معنی آورده اند. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به فرهنگ دساتیر ص 274 شود. || مخلوق و موجود. (ناظم الاطباء). || گیتی و جهان و عالم . (ناظم الاطباء). آفرینش . عالم مخلوقات : نگه دارنده ٔ بالا و پستی گوا بر هستی او جمله هستی . نظامی . بر سر هستی قدمش تاج بود عرش بدان مائده محتاج بود. نظامی . ای همه هستی ز تو پیدا شده خاک ضعیف از توتوانا شده . نظامی . قاضی در خواب مستی بی خبر از ملک هستی . (گلستان ). || (اصطلاح صوفیانه ) بقا. بقأباﷲ : چو هستی است مقصددر او نیست گردم که از خود در آن قاصدا میگریزم . خاقانی . 1- بود، زندگي، كاينات، وجود
2- ثروت، دولت، مال، مكنت، نوا، نيستي being, existence, reality, essence, objectivity كائن، كينونة، الكون، تأدب، شخص في الوقت الحاضر، وجود، كون varoluş existence existenz existencia esistenza شخصیت، جوهر، موجود زنده، فرتاش، موجودیت، زندگی، زیست، بایش، حقیقت، واقعیت، معنی، اصلیت، اصالت وجود، اسانس، ذات، ماهیت، گوهر، عین، مادیت، عینی بودن، بیطرفی و بی نظری، بودن
... ادامه
2249|0
مترادف:1- بود، زندگي، كاينات، وجود
2- ثروت، دولت، مال، مكنت، نوا،
كائن|كينونة , الكون , تأدب , شخص في الوقت الحاضر , وجود , كون
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "هستی" در زبان فارسی به معنای وجود و واقعیت است و به عنوان اسم و اسم مصدر استفاده میشود. در زیر به برخی از نکات قواعدی و نگارشی مرتبط با این کلمه اشاره میشود:
واژه شناسی: کلمه "هستی" از ریشه "هست" به معنای وجود، به همراه پسوند "ی" ساخته شده است. این واژه در معانی مختلف و در زمینههای فلسفی و ادبی به کار میرود.
استفاده در جملات:
"هستی" میتواند به صورت فاعل در جمله به کار رود:
"هستی ما در این دنیا موقتی است."
همچنین میتواند به عنوان مفعول:
"ما در جستجوی حقیقت هستی هستیم."
ترکیبها و اصطلاحات:
"مفهوم هستی": به معنی مفهوم وجود و واقعیت.
"هستی شناسی": شاخهای از فلسفه که به مطالعه وجود و ماهیت آن میپردازد.
نحوه نگارش:
کلمه "هستی" باید به صورت صحیح و با دقت در نوشتهها به کار رود.
در نوشتار رسمی و ادبی، استفاده از این واژه باید در بافت مناسب صورت گیرد تا مفهوم آن به درستی منتقل شود.
نگارش با حروف بزرگ:
در متنهای ادبی یا فلسفی ممکن است "هستی" به عنوان مفهوم کلیدی با حروف بزرگ نوشته شود: "هستی".
توجه به این نکات میتواند به بهبود نگارش و فهم بهتر معانی مرتبط با "هستی" کمک کند.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
تو در زندگیام همچون یک نور هستی که همیشه در کنارم میدرخشی.
وجود تو نشاندهنده این است که عشق واقعی هنوز هم هستی دارد.
در جهان ما، تنوع و گوناگونی انسانها نشانهی زیبایی هستی است.
لغتنامه دهخدا
واژگان مرتبط: شخصیت، جوهر، موجود زنده، فرتاش، موجودیت، زندگی، زیست، بایش، حقیقت، واقعیت، معنی، اصلیت، اصالت وجود، اسانس، ذات، ماهیت، گوهر، عین، مادیت، عینی بودن، بیطرفی و بی نظری، بودن