جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: هوس . [ هََ وَ ] (ع اِ) نوعی از جنون . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || هلاک . (اوبهی ). || خواهش و آرزو و ریژ وهوا و آرزوی نفس . (ناظم الاطباء). پویه . بویه . میل . هوا. خواست دل . میل و خواهش موقت و ناپایدار. در تداول فارسی به معنی خواهش است بی استحکام و از روی سبکی بی رویت و فکر. هر میل و خواهش بی سابقه و گذرا. صاحب آنندراج گوید: خام و فربه از صفات او است و با لفظافتادن و پختن و پیمودن و کردن و بردن و داشتن و آمدن به کار رود و شواهدی بر گفته ٔ خود آرد : این چه هوس است که ایشان می گویند. (تاریخ بیهقی ). مجلس وعظرفتنت هوس است مرگ همسایه واعظ تو بس است . سنائی . هوس فضول به خاطر ایشان راه یابد. (کلیله و دمنه ). شاخ امل بزن که چراغی است زودمیر بیخ هوس بکن که درختی است کم بقا. خاقانی . خاک بیزان هوس بی روزی اند چشم و دل زین خاکدان دربسته به . خاقانی . در هوس این دو سه ویرانه ده کار فلک بود گره در گره . نظامی . مرا چون مخزن الاسرار گنجی چه باید در هوس پیمود رنجی . نظامی . معنی قرآن ز قرآن پرس و بس وز کسی کآتش زده ست اندر هوس . مولوی . پیرمردی زن جوان می خواست گفتمش ترک این هوس خوشتر. ابن یمین . || شهوت . (ناظم الاطباء). خواهش نفسانی . مقابل اراده ٔ عقلانی : جست از جایگه آنگاه چو خناسی هوس اندر سر و اندر دل وسواسی . منوچهری . یاد بتان تا کی کنم فرش هوس را طی کنم این اسب چوبین پی کنم چون مرد میدان نیستم . خاقانی . گر تو به هوس جمال او خواهی او در طلب و هوس نمی آید. عطار. عنفوان شبابم غالب و هوی و هوس طالب . (گلستان ). ترک دنیا ز شهوت است و هوس پارسایی نه ترک جامه وبس . سعدی . غزل از روی هوس بود و مدایح ز طمع نه طمع ماند کنون در دل تنگم نه هوس . ابن یمین . || عشق : هست بر عاشق پوشیده چنانک کس خمار هوسش نشناسد. خاقانی . تا به امروز مرا در سخن این شور نبود که گرفتار نبودم به کمند هوسی . سعدی . به هرچه درنگرم پیش روی ، او بینم که دید در همه عالم بدین صفت هوسی . سعدی . گفتم که مگر تخم هوس کاشتنی است معلومم شد که جمله بگذاشتنی است . اوحدی . گفت مگر ز لعل من بوسه نداری آرزو مردم از این هوس ولی قدرت و اختیار کو. حافظ. || اشتیاق و شوق چیزی . (ناظم الاطباء) : امیر مرد فرستاد که ختلان بدو دهند و آن هوس در دل وی مانده است . (تاریخ بیهقی ). تا هوس سجاده بر آب افکندن پیش خاطر آورم . (کلیله و دمنه ). خاک درت را هر نفس بر آب حیوان دسترس خصم تو در خاک هوس تخم تمنا ریخته . خاقانی . من قرین گنج و اینان خاک بیزان هوس من چراغ عقل و آنان روزکوران هوا. خاقانی . مرا ذخیره همین یک رشید بود از عمر نتیجه ٔ شب و روزی که در هوس بگذشت . خاقانی . || دیوانه شدن . عشق مفرط داشتن . - به هوس آمدن ؛ هوس کردن و خواستن چیزی از روی تمایل نفسانی . خواستن چیزی را که ضرورت ندارد. - به هوس آوردن ؛ هوس و میل چیزی رادر دیگری پدیدار کردن . به هوس انداختن . - به هوس افتادن ؛ هوس کردن . - به هوس انداختن ؛ به هوس آوردن . - صاحب هوس ؛ کسی که هوسی دارد و خواهش نفسانی در او بیدار شده است : اینجا شکری هست که چندین مگسان اند یا بوالعجبی کاین همه صاحب هوسانند. سعدی . - هوس آمدن کسی را ؛ به هوس افتادن . هوس کردن : مرا چو آرزوی روی آن نگار آید چو بلبلم هوس ناله های زار آید. سعدی . ترکیب ها: - هوس آباد . هوس آمدن . هوسانه . هوس انگیز. هوس باختن . هوس باز. هوس بازی . هوس بردن . هوس پختن . هوس پیرای . هوس پیشه . هوس جفت . هوس خانه . هوس داشتن . هوس ران . هوس رانی . هوس رسیده . هوسکاری . هوس کردن . هوس گویی . هوسناک . هوسناکی . هوسنامه . رجوع به هریک از این مدخل ها شود. 1- شهوت، ميل، هوي
2- اشتياق، تمايل، خواهش، رغبت، سودا، شوق، مطمع، ميل lust, caprice, fad, whim, whimsy, fantasy, fancy, longing, heartthrob, whimsey, calf love, concupiscence, crotchet, gee, humoresque, libido, megrim, scape, whigmaleerie, whim-wham, desire شهوة، رغبة، شبق، توق شديد، رغبة جنسية قوية، تلهف، اشتهى، رغب في الجماع şehvet luxure lust lujuria lussuria حرص واز، علاقه دمدمی، تمایل فکری، مد زودگذر، هوی و هوس، خیال، وهم، تلون مزاج، وسواس، بوالهوسی، فانتزی، نقشه خیالی، قوه مخیله، تصور، پنداره، اشتیاق، عطش، میل وافر، ارزوی زیاد، ویار، تپش قلب، قلاب کوچک، قلاب دوزندگی، تصنیف خیالی، شهوت جنسی، شور جنسی، تحریک شهوانی، درد نیمه سر، صداع شقیقه، فرار، سابقهپر، میله، وسیله فرار، چیز قشنگ و ارزان، اسباب، هوا و هوس، شییء یا چیز هوس انگیز و خیالی
شهوة|رغبة , شبق , توق شديد , رغبة جنسية قوية , تلهف , اشتهى , رغب في الجماع
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "هوس" در زبان فارسی به معنای تمایل یا خواسته شدید برای چیزی است و در بسیاری از متون ادبی و محاورهای به کار میرود. برخی از نکات مربوط به قواعد فارسی و نگارشی مربوط به این کلمه عبارتند از:
انتخاب درست زمان و مکان: در جملات، توجه به زمان و مکانی که در آن هوس مطرح میشود اهمیت دارد. مثلاً میتوانید بگویید: "در بهار هوس سفر به شمال دارم."
ترکیبهای معنایی: "هوس" معمولاً با کلمات دیگری ترکیب میشود تا معانی مختلفی ایجاد کند. مثلاً:
"هوس خوردن": اشاره به تمایل به خوردن
"هوس عشق": تمایل به عشق ورزیدن
کاربرد در شعر: "هوس" به عنوان یک واژه شاعرانه میتواند در شعر فارسی به کار رود. شاعران از این واژه برای بیان احساسات و آرزوها استفاده میکنند.
نکات نگارشی:
حروف خطا: "هوس" به صورت "هَوس" یا "هَوس" نوشته میشود، اما در متون رایج، بیشتر به شکل یکدست نوشته میشود.
در جملات، بهتر است از ساختارهای بیان احساسات استفاده کنید تا مفهوم هوس بهتر منتقل شود.
معادلها و مترادفها: برای تنوع در نوشتار میتوانید از مترادفهای "هوس" مانند "آرزو"، "تمایل" و "خواست" استفاده کنید، البته با توجه به زمینه معنایی.
بهطور کلی، "هوس" یکی از کلمات پرکاربرد در زبان فارسی است که در بیان احساسات و خواستهها نقش مهمی دارد و توجه به کاربری آن میتواند به غنای متن شما کمک کند.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در این روزهای سرد زمستان، هوس یک فنجان چای داغ همه را به سمت پذیرایی کشاند.
او به محض دیدن کیک شکلاتی، هوس شیرینی را در خود حس کرد و تصمیم گرفت یکی بخرد.
هوس سفر به کوهستان در دلش شعلهور شد و به دوستانش پیشنهاد یک آخر هفته در دل طبیعت را داد.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر