جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: هول . [ هََ ] (ع اِ) ترس از کاری که راه آن دریافته نشود. (ازاقرب الموارد). ترس . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (دهار)(برهان ). خوف . بیم . (برهان ). هراس . رعب . وحشت . هیبت . (آنندراج ). مخافت . (از اقرب الموارد) : زان روز که پیش آیدت آن روز پر از هول بنشین و تن اندرده و انگاره به پیش آر. ؟ (فرهنگ اسدی ). آن روز در آن هول و فزع بر سر آن جمع پیش شهدا دست من و دامن زهرا. ناصرخسرو. لرزان شده از ترس دم تیغ تو فغفور ترسان شده از هول سر گُرز تو قیصر. مسعودسعد. مخور هول ابلیس تا جان دهد هرآنکس که دندان دهد نان دهد. سعدی . چنانم ز افعال و اعمال بد که از هول دل در برم می طپد. نزاری قهستانی (از دستورنامه ). پیاله بر کفنم بند تا سحرگه حشر به می ز دل ببرم هول روز رستاخیز. حافظ. - هول افتادن ؛ بیم گرفتن . بیم زده شدن . ترسان شدن : فلک بر سر کینه جویی است با من از آن در تنم هول جان اوفتاده . طالب آملی (از آنندراج ). - هول انگیز ؛ ترس آور. باعث ترس و بیم شونده . - هول خوردن از ؛ ترسیدن از. بیم داشتن از : مخور هول ابلیس تا جان دهد هرآنکس که دندان دهد نان دهد. سعدی . - هول زدن ؛ شتاب و عجله کردن در خوردن چیزی و امثال آن . (یادداشت مرحوم دهخدا). - هول شدن ؛ ترسیدن . دستپاچه شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). - هول کردن ؛ ترسیدن . دستپاچه شدن . سخت ترسیدن از چیزی بد و مانند آن نزدیک بیهوش شدن . (یادداشت مرحوم دهخدا). - هول کردن کسی را ؛ او را دستپاچه کردن . - هَول ٌ مُهَوِّل ؛ تأکید است . (اقرب الموارد). - هول نشستن بر ؛ ترس نشستن بر. (منتهی الارب ). بیم زده شدن : چنان هول زان حال بر من نشست که ترسیدنم پای رفتن ببست . سعدی (از آنندراج ). - هول و تکان ؛ ترس و هراس . ترس و لرز. - هول هائل ؛ تأکید است چون لیل لائل . (اقرب الموارد). بیمی سخت . ترسی سخت . || کار بیمناک که راه آن دریافته نشود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || در تداول فارسی ، حرص . شره . آز. - امثال : از هول حلیم تو دیگ افتادن . || (ص ) هایل . بیم آور. ترس آور : چو کوه کوه در او موجهای تندروش چو پیل پیل نهنگان هول مردمخوار. فرخی . جوانمردی را در جنگ تاتار جراحتی هول رسید. (گلستان ). ج ، اهوال ، هوول . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِ) گوئی که بدان طفلان بازی کنند. (آنندراج از شرح نصاب ). || (مص ) ترسانیدن کسی را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (دهار) (تاج المصادر بیهقی ). || تهاویل و رنگهای گوناگون دیدن مست در مستی و ترسیدن از آن . || عجب و خودبینی داشتن زن به زیبایی خود. (از اقرب الموارد). 1- اعراض، بيم، پروا، ترس، خوف، دهشت، رعب، وحشت، هراس
2- شتاب، شتابزدگي، عجله shock, hol صدمة، هزة، مفاجئ، صدمة كهربائية، اصطدام، صدمة عصبية، رجة، سكتة دماغية، كتلة كثة، الإنسداد التاجي، كومة، غيبوبة، صدم، تصادم، هز، تكهرب، أصابه بصدمة، ذهل، صدم بعمل فاضح ah! hull hul hul hul تکان، تلاطم، صدمه، توده، ضرب
کلمه "هول" در زبان فارسی دارای معانی مختلفی است و میتواند به عنوان اسم، صفت یا قید استفاده شود. در ادامه به برخی از نکات قواعد فارسی و نگارشی مربوط به این کلمه پرداخته میشود:
معنا و کاربرد: "هول" به معنای ترس، اضطراب یا وحشت است. همچنین در زمینههای دیگری نیز میتواند به کار رود مثل "هولناک" که به معنای وحشتانگیز است.
نحوه نوشتار: این کلمه معمولاً به صورت "هول" نوشته میشود و از نظر املایی صحیح است.
تجدید و کارکرد: در مواردی ممکن است از "هول" به عنوان پیشوند در شکلهای مختلف استفاده شود، مانند "هولناکی" به معنی حالت یا کیفیت وحشت یا ترس.
نحوه استفاده در جملات:
به عنوان اسم: "او دچار هول شده بود."
به عنوان صفت: "این فیلم واقعاً هولناک بود."
قید: "هول" میتواند به عنوان قید در جملاتی مانند "او هول به بیا آمد" نیز به کار برود.
نکات نگارشی:
استفاده از علامتهای نگارشی در جملهسازی.
رعایت ساختار جملات از نظر فعل و فاعل.
با رعایت این نکات، میتوانید به درستی از کلمه "هول" در نوشتار و گفتوگوهای خود استفاده کنید.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
او به دلیل هول و hastiness خود، تصمیمی نادرست گرفت.
هول و نگرانی در چهرهاش کاملاً مشهود بود.
در میانه شب، صدای ناگهانی باعث شد که هول شوم و از جایم بپرم.