جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: یله . [ ی َل َ / ل ِ ] (ص ) رهاکرده شده . (ناظم الاطباء). رهاکرده ، چنانکه گویند اسب را یله کرد؛ یعنی سر داد و رها کرد. (برهان ). رها. (فرهنگ جهانگیری ). رهاکرده و مطلق العنان . (انجمن آرا) (آنندراج ). به معنی رهاکرده باشد یعنی سرگذار. (فرهنگ اوبهی ). سرداده . متخلص . آزاد. مطلق . رها. در صیغه ٔ طلاق فارسی گویند: زوجه ٔ موکل من ازقید زوجیت یله و رها. (یادداشت مؤلف ) : بر راغشان نیستان وغیش یله شیر هر سو ز اندازه بیش . اسدی . - شیر یله ؛ شیر آزاد و رهاشده : منم آن پیل ژیان و منم آن شیر یله نام من بهرام گور و کنیتم بوجبله . (منسوب به بهرام گور). بدو داد یک دست از آن لشکرش که شیر یله نامدی هم برش . دقیقی . بدان گاه شیر یله سیر بود غلام از بر و شیر در زیر بود. فردوسی . همان گیل مردم چو شیر یله ابا طوق زرین و مشکین کله . فردوسی . که من زین سرافراز شیر یله سوی پهلوان آمدم با گله . فردوسی . نتوان جست خلافش به سلاح و به سپاه زانکه نندیشد شیر یله از یشک گراز. فرخی . چنین هریکی همچو شیر یله همی رفت وشد تا به شهر کله . اسدی . - هزبر یله ؛ شیر یله . شیر آزاد و رهاکرده شده : که آمد به نزدیک او کاکله ابا لشکری چون هزبر یله . فردوسی . - هیون یله ؛ جانور رهاشده و آزاد. شتر جماز رهاکرده : شترمرغ دیدند جایی گله دوان هریکی چون هیونی یله . فردوسی . - یله آمدن ؛ فروآمدن و پایین آمدن . (ناظم الاطباء). - یله گردیدن (گشتن ) ؛ آزاد گذاشته شدن . رها شدن . آزاد گردیدن . رها گشتن : که گوری پدید آمد اندر گله چو دیوی که از بند گردد یله . اسدی . - || از دست شدن . (یادداشت مؤلف ) : همی آمد افزونی اندر گله بدان سان که گشتی شمارش یله . شمسی (یوسف و زلیخا). - || خوابیدن و افتادن . (از انجمن آرا) (از آنندراج ) : همی اسب بر اسب خوردی ز گرد هم اسب اوفتادی هم از اسب مرد چو دو پاره ٔ کوه از زلزله خورد بر هم و هر دو گردد یله . رضاقلیخان هدایت . - یله ماندن ؛ بر جای ماندن : لبت خامش و جان به چندین گله برفت و تنت ماند ایدر یله . فردوسی . || به آزادی در چراگاه گذاشته شده و به چرا سرداده شده . (ناظم الاطباء) : از اسبان جنگ آنکه بودش یله به شهر اندر آورد چندی گله . فردوسی . گله هرچه بودش ز اسبان یله به شهر اندر آورد یک سر گله . فردوسی . بیابان و دریا و اسبان یله به ناآشنا چون سپارم گله . فردوسی . گرانمایه اسبان که بودش یله به طوس سپهبد سپردش گله . فردوسی . وگر اسب یابند جایی یله که دهقان به در بر کند زان گله . فردوسی . - یله کرده (کرده یله )؛ رهاشده و آزادگذاشته . رهاکرده شده چریدن را : چنان شدکه بر کوه ایشان گله بدی بی نگهبان و کرده یله . فردوسی . فسیله بسی داشتی در گله به کوه و بیابان نکرده یله . اسدی . || چیزی که از چیزی آویخته باشد. || خوابیده و افتاده . (انجمن آرا) (آنندراج ). || کج . ضد راست . (ناظم الاطباء). کج که در مقابل راست باشد. (برهان ). کج و کجی ، چنانکه گویند که این پیاله را یله کرد؛ مراد آن باشد که کج کرد. (فرهنگ جهانگیری ). به معنی کج کرده نیز آمده چنانکه گویند این پیاله را یله کن ؛ یعنی کج کن و یله شو؛ یعنی خمیده شو. (انجمن آرا) (آنندراج ) : بر سر یله نهاده کلاه و نشسته تند آن حوصله که راست که زانسو نگه کند. خسروانی (از انجمن آرا). || ناحق و ناراست و باطل و بیهوده . || آواره . || هرزه و اوباش . (ناظم الاطباء). || هرزه و بیهوده . (فرهنگ جهانگیری )(آنندراج ) (برهان ). || روسپی . زن زناکار و فاحشه . (ناظم الاطباء). زن فاحشه را نامند. (از فرهنگ جهانگیری ). زن فاحشه و قحبه . (برهان ). زن هرزه گرد و بیهوده رو. (انجمن آرا) (آنندراج ) : گشته یلی زن همه بر بانگ نی همچو زنان یله از بهر می . امیرخسرو (از جهانگیری ). || گول و احمق . || تنها و منفرد. (ناظم الاطباء). تنها و مفرد. (برهان ). تنها و فرد. (آنندراج ). تنها. (فرهنگ جهانگیری ). || دوان و دونده . تازان و تازنده . (ناظم الاطباء). به معنی دوان که از دویدن و تازان که از تاختن باشد هم آمده است . (برهان ). دوان و تازان . (از فرهنگ جهانگیری ) (آنندراج ). - یله شدن ؛ دوان و تازان شدن . (از فرهنگ جهانگیری ) : دلیران و شیران این سلسله شدند از پی صید دولت یله . مشهدی غزالی (از جهانگیری ). || حمله کننده . (ناظم الاطباء). || یل . پهلوان . (انجمن آرا) (آنندراج ). پهلوان . گُرد. گندآور. (یادداشت مؤلف ). || (اِ) نجات و خلاص و رهایی و خلاصی . (ناظم الاطباء). نجات و خلاص . (برهان ). yale ييل yele crinière mähne melena criniera
کلمه "یله" در زبان فارسی به معنای آزاد، رها یا بدون قید و بند استفاده میشود. در اینجا به برخی از قواعد و نکات نگارشی و معنایی مرتبط با این کلمه اشاره میکنم:
نحوه نوشتار: کلمه "یله" به همین شکل نوشته میشود و باید به دقت به آن توجه کرد که به شکل صحیح و بدون اشتباه تایپی نوشته شود.
کاربرد: "یله" بیشتر در متون ادبی و شعری استفاده میشود. به عنوان مثال:
"دل یله است و بیقید و شرط."
مفاهیم مرتبط: این کلمه ممکن است در ترکیب با دیگر واژهها به کار برود تا معانی خاصتری ایجاد کند. مثلاً: "یلهزی" (به معنای آزادیطلبی).
نکات نگارشی:
وقتی از "یله" در جملهای استفاده میکنید، توجه داشته باشید که باید با سایر واژهها هماهنگی داشته باشد و به درستی در ساختار جمله جاگذاری شود.
جملههای ادبی و توصیفی میتوانند از این واژه بهرهبرداری کنند تا حس آزادی و رهایی را منتقل کنند.
مثالهای کاربردی:
"در باغ یله و رها بودم."
"زندگی یله و آزاد، بهترین زندگی است."
به طور کلی، کلمه "یله" یک واژه زیبا و ادبی است که در توصیف حس آزادی و رهایی به کار میرود.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
در این پارک، بچهها به صورت یله و آزادانه در حال بازی هستند.
او همیشه در فصل تابستان یله لباس میپوشد تا احساس راحتی کند.
با یله شدن بندهای دوچرخه، مجبور شدیم توقف کنیم و آنها را دوباره محکم کنیم.
لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید. لیست کلید های میانبر