خورجینک
licenseمعنی کلمه خورجینک
معنی واژه خورجینک
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
انگلیسی | swing | ||
عربی | أرجوحة، تأرجح، جولة، تقلبات، تغير، أرجحة، تقلب، رقصة السوين، إيقاع مطرد بالشعر، تغير مفاجئ، إنتقال تدريجيي، لكمة، تمايل، هز، اهتز، انحرف، علق، دار، انقلب، وفق في إنجاز عمل، أعدم، كان منتظم الإيقاع، أثر على، تدلى، سدد ضربة إلى، انقلق | ||
ترکی | yemek yemek | ||
فرانسوی | manger | ||
آلمانی | essen | ||
اسپانیایی | comer | ||
ایتالیایی | mangiare | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) "خورجینک" یکی از واژههای فارسی است که به معنای نوعی باربند یا کیسهای که معمولا بر پشت حیوانات بخصوص بارکشها (مثل الاغ و قاطر) قرار داده میشود، استفاده میشود. برای نگارش این کلمه و استفاده از آن در متن، نکات و قواعد زیر را در نظر بگیرید:
مثال:
اگر سوال خاصی درباره این واژه و کارکرد آن دارید، لطفاً بفرمایید. | ||
واژه | خورجینک | ||
معادل ابجد | 889 | ||
تعداد حروف | 7 | ||
معادل انگلیسی | silicula | ||
مرتبط با | زیستشناسی- علوم گیاهی | ||
نقش دستوری | اسم | ||
آواشناسی | xorjinak | ||
الگوی تکیه | WWS | ||
شمارگان هجا | 3 | ||
منبع | واژههای مصوّب فرهنگستان | ||
نمایش تصویر | معنی خورجینک | ||
پخش صوت |
میوۀ خشک شکوفای غالباً تخت، حاصل دو برچۀ بههمپیوسته که با یک جدار کاذب به دو خانه تقسیم میشود "خورجینک" یکی از واژههای فارسی است که به معنای نوعی باربند یا کیسهای که معمولا بر پشت حیوانات بخصوص بارکشها (مثل الاغ و قاطر) قرار داده میشود، استفاده میشود. برای نگارش این کلمه و استفاده از آن در متن، نکات و قواعد زیر را در نظر بگیرید: املا: کلمه «خورجینک» با حرف "خ" آغاز میشود و به دو بخش تقسیم میشود: "خورجین" + "ک". املای آن باید بهدرستی رعایت شود تا مفهوم آن بهدرستی منتقل شود. صرف و نحو: این واژه به عنوان یک اسم به کار میرود و میتواند به عنوان فاعل، مفعول و یا مبتدا در جملات استفاده شود. مفرد و جمع: "خورجینک" به صورت مفرد است و جمع آن ممکن است "خورجینکها" باشد. در استفاده از جمع، توجه کنید که حروف اضافه به درستی به کلمه متصل شوند. استفاده از علامتهای نگارشی: در متنهای ادبی یا رسمی، باید توجه کرد تا علامتگذاریها (مانند ویرگول، نقطه، و ...) در جملات رعایت شود. مثال: اگر سوال خاصی درباره این واژه و کارکرد آن دارید، لطفاً بفرمایید.
swing
أرجوحة، تأرجح، جولة، تقلبات، تغير، أرجحة، تقلب، رقصة السوين، إيقاع مطرد بالشعر، تغير مفاجئ، إنتقال تدريجيي، لكمة، تمايل، هز، اهتز، انحرف، علق، دار، انقلب، وفق في إنجاز عمل، أعدم، كان منتظم الإيقاع، أثر على، تدلى، سدد ضربة إلى، انقلق
yemek yemek
manger
essen
comer
mangiare