جستجو در بخش : سوال جواب منابع اسلامی لغت نامه ها قوانین و مصوبات نقل قل ها
×

فرم ورود

ورود با گوگل ورود با گوگل ورود با تلگرام ورود با تلگرام
رمز عبور را فراموش کرده ام عضو نیستم، می خواهم عضو شوم
×

×

آدرس بخش انتخاب شده


جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
در حال بارگذاری
×

رویداد ها - امتیازات

برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.

×
×

الإمام الباقر علیه السلام

0
0
512

خَرَجَ إبراهيمُ عليهالسلام ذاتَ يَومٍ يَسيرُ فِي البِلادِ لِيَعتَبِرَ فَمَرَّ بِفَلاةٍ مِنَ الأَرضِ فَإِذا هُوَ بِرَجُلٍ قائِمٍ يُصَلّي قَد قَطَعَ إلَی السَّماءِ صَوتَهُ ولِباسُهُ شَعَرٌ، فَوَقَفَ عَلَيهِ إبراهيمُ عليهالسلام فَعَجِبَ مِنهُ وجَلَسَ يَنتَظِرُ فَراغَهُ، فَلَمّا طالَ ذلِكَ عَلَيهِ حَرَّكَهُ بِيَدِهِ وقالَ لَهُ: إنَّ لي حاجَةً فَخَفِّف، قالَ: فَخَفَّفَ الرَّجُلُ وجَلَسَ إبراهيمُ، فَقالَ له إبراهيمُ عليهالسلام: لِمَن تُصَلّي؟ فَقالَ: لإِِلهِ إبراهيمَ. فَقالَ: ومَن إلهُ إبراهيمَ؟ قالَ: الَّذي خَلَقَكَ وخَلَقَني. فَقالَ لَهُ إبراهيمُ: لَقَد أعجَبَني نَحوُكَ وأ نَا اُحِبُّ أن اُؤاخِيَكَ فِي اللّه ِ عز و جل، فَأَينَ مَنزِلُكَ إذا أرَدتُ زِيارَتَكَ ولِقاءَكَ؟ فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ: مَنزِلي خَلفَ النُّطفَةِ ـ وأشارَ بِيَدِهِ إلَی البَحرِ ـ وأمّا مُصَلاّيَ فَهذَا المَوضِعُ تُصيبُني فيهِ إذا أرَدتَني إن شاءَ اللّه ُ، ثُمَّ قالَ الرَّجُلُ لاِءِبراهيمَ: لَكَ حاجَةٌ؟ فَقالَ إبراهيمُ: نَعَم. فَقالَ الرَّجُلُ: وما هِيَ؟ قالَ لَهُ: تَدعُو اللّه َ واُؤَمِّنُ أنَا عَلی دُعائِكَ، أو أدعو أ نَا وتُؤَمِّنُ أنتَ عَلی دُعائي؟ فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ: وفيمَ نَدعُو اللّه َ؟ قالَ لَهُ إبراهيمُ: لِلمُذنِبينَ المُؤمِنينَ. فَقالَ الرَّجُلُ: لا. فَقالَ إبراهيمُ: ولِمَ؟ فَقالَ: لأَِنّي دَعَوتُ اللّه َ مُنذُ ثَلاثِ سِنينَ بِدَعوَةٍ لَم أرَ إجابَتَها إلَی السّاعَةِ، وأ نَا أستَحيي مِنَ اللّه ِ عز و جل أن أدعُوَهُ بِدَعوَةٍ حَتّی أعلَمَ أنَّهُ قَد أجابَني. فَقالَ إبراهيمُ: وفيما دَعَوتَهُ؟ فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ: إنّي لَفي مُصَلاّيَ هذا ذاتَ يَومٍ إذ مَرَّ بي غُلامُ أروَعُ، النّورُ يَطلُعُ مِن جَبهَتِهِ، لَهُ ذُؤابَةٌ مِن خَلفِهِ، وَمَعَهُ بَقَرٌ يَسوقُها، كَأَنَّما دُهِنَت دَهنا، وغَنَمٌ يَسوقُها كَأَنَّما دُخِسَت دَخساً. قالَ: فَأَعجَبَني ما رَأيتُ مِنهُ، فَقُلتُ: يا غُلامُ، لِمَن هذا البَقَرُ وَالغَنَمُ ؟ فَقالَ: لي. فَقُلتُ: ومَن أنتَ ؟ فَقالَ: أ نَا إسماعيلُبنُ إبراهيمَ خَليلِ الرَّحمنِ عز و جل. فَدَعَوتُ اللّه َ عز و جل عِندَ ذلِكَ وسَأَلتُهُ أن يُرِيَني خَليلَهُ. فَقالَ لَهُ إبراهيمُ عليهالسلام: فَأَ نَا إبراهيمُ خَليلُ الرَّحمنِ، وذلِكَ الغُلامُ ابني. فَقالَ لَهُ الرَّجُلُ عِندَ ذلِكَ: الحَمدُ لِلّهِ رَبِّ العالَمينَ، الَّذي أجابَ دَعوَتي، قالَ: ثُمَّ قَبَّلَ الرَّجُلُ صَفحَتَي وَجهِ إبراهيمَ وعانَقَهُ، ثُمَّ قالَ: الآنَ فَقُم وَادعُ حَتّی اُؤَمِّنَ عَلی دُعائِكَ، فَدَعا إبراهيمُ عليهالسلاملِلمُؤمِنينَ والمُؤمِناتِ المُذنِبينَ مِن يَومِهِ ذلِكَ إلی يَومِ القِيامَةِ بِالمَغفِرَةِ وَالرِّضا عَنهُم، قالَ: وأمَّنَ الرَّجُلُ عَلی دُعائِهِ. فَقالَ أبو جَعفَرٍ عليهالسلام: فَدَعوَةُ إبراهيمَ بالِغَةٌ لِلمُؤمِنينَ المُذنِبينَ مِن شيعَتِنا إلی يَومِ القِيامَةِ.

روزی ابراهیم علیه السلام برای عبرت گرفتن به سیاحت در شهرها پرداخت. از سرزمینی گذشت و مردی را دید كه ایستاده است و نماز می گزارد، صدایش را به آسمان بلند كرده و لباسش از موست. ابراهیم علیه السلام، نزد او ایستاد و از او شگفت زده شد و منتظر فراغت وی از عبادت شد. چون نمازش طولانی شد، ابراهیم علیه السلام با دست، تكانَش داد و گفت: «[نماز خود را] كوتاه كن كه مرا خواسته ای است». مرد، [نمازش را] كوتاه كرد. ابراهیم علیه السلام نشست و به وی گفت: «برای چه كسی نماز می خوانی». گفت: برای خدای ابراهیم. گفت: «خدای ابراهیم كیست؟». گفت: آن كه تو و مرا آفرید. سپس ابراهیم علیه السلام به وی گفت: «از روش عبادت تو خوشم آمده است و من دوست می دارم با تو در راه خدای عز و جل برادری كنم. اگر خواستم تو را زیارت و ملاقات كنم، خانه ات كجاست؟». مرد گفت: خانه ام پشت این دریاست ـ و با دستش به دریا اشاره كرد ـ و محلّ عبادتم همین جاست. گفت هرگاه خواستی، مرا همین جا می یابی، إن شاءاللّه. سپس، مرد به ابراهیم علیه السلام گفت: خواسته ای داری؟ ابراهیم علیه السلام گفت: «بلی». مرد گفت: چیست؟ ابراهیم علیه السلام گفت: «تو، خدا را بخوانی و من بر دعایت آمین بگویم یا من، خدا را بخوانم و تو بر دعایم آمین بگویی». مرد گفت: درباره چه خدا را بخوانم؟ ابراهیم علیه السلام گفت: «برای مؤمنان گنهكار». مرد گفت: نه. ابراهیم علیه السلام پرسید: «چرا؟» مرد گفت: سه سال است كه خدا را به خواسته ای می خوانم و تا این لحظه، آن را مستحبات نیافته ام و از خداوند عز و جل خجالت می كشم كه او را به خواسته ای دیگر بخوانم، مگر بدانم خواسته ام را اجابت كرده است. ابراهیم علیه السلام گفت: «درباره چه دعا كردی؟». مرد گفت: روزی در همین محلّ عبادت بودم كه جوانی زیباروی كه نور از پیشانی اش می تابید و گیسوانش از پشت فرو ریخته بود، از كنارم گذشت، و گاوی ـ كه گویی روغن به بدنش مالیده بودند ـ و گله ای از گوسفندان پرگوشت، با خود داشت و آنها را به پیش می برد. آنچه از وی دیدم، مرا خوش آمد. پرسیدم: ای جوان! این گاو و گله گوسفند از كیست؟ گفت: از خودم. پرسیدم: تو كیستی؟ گفت: من، اسماعیل پسر ابراهیم خلیل الرحمان هستم. در آن هنگام، خداوند عز و جل را خواندم كه خلیلش را به من نشان دهد. گفت: «من، ابراهیم خلیل الرحمان هستم و آن جوان، پسرم است». مرد در این هنگام گفت: سپاس، خدایی را كه پروردگار جهانیان است؛ او كه خواسته ام را اجابت كرد. آن گاه، پیشانی ابراهیم علیه السلام را بوسید و با وی مُعانقه (دیده بوسی) كرد. سپس گفت: اینك آماده ام. تو دعا كن تا من، دعایت را آمین گویم. ابراهیم علیه السلام برای زنان و مردان مؤمن گنهكار، از آن روز تا روز قیامت، درخواست بخشش و خشنودی خداوند را كرد و مرد، بر دعایش آمین گفت. امام باقر علیه السلام فرمود: «دعای ابراهیم به مؤمنان گنهكار از شیعیان ما تا روز قیامت هم می رسد».

منبع: كمال الدین: ص 140 ح 8، الكافی: ج 8 ص 392 ح 591 نحوه.

500 کاراکتر باقی مانده

جعبه لام تا کام


لام تا کام نسخه صفحه کلید نیز راه اندازی شده است. شما با استفاده از کلیدهای موجود بر روی صفحه کلید دستگاهتان می توانید با وب سایت ارتباط برقرار کنید.
لیست کلید های میانبر

تبلیغات توضیحی


عرشیان از کجا شروع کنم ؟
تغییر و تحول با استاد سید محمد عرشیانفر

تبلیغات تصویری