جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: ۱. انجام دادن؛ عمل کردن. ۲. داخل کردن؛ ریختن: ♦ همی خون دام و دد و مرد و زن / بگیرد کند در یکی آبزن (فردوسی: ۱/۷۷). ۳. وارد کردن؛ بردن. ۴. تکرار کردن سخنی: ♦ بیدلی در همه احوال خدا با او بود / او نمی دیدش و از دور خدایا میکرد (حافظ۲: ۲۷۲). ۵. تبدیل کردن به چیز دیگر: پولهایش را دلار کرد. ۶. مخلوط کردن؛ داخل کردن؛ آمیختن. ۷. سپری کردن؛ گذراندن؛ رساندن زمانی به زمان دیگر: شب را همین جا صبح کردم. ۸. پیدا کردن وضع یا حالتی خاص. ۹. مبتلا شدن به بیماری. ۱۰. برای ساختن فعل لازم، فعل متعدی و عبارت فعلی به کار میرود (در ترکیب با کلمۀ دیگر): لطف کردن، گریه کردن، کپی کردن. ١١. ساختن؛ برپا کردن یک بنا. ۱۲. [قدیمی] نوشتن؛ تٲلیف کردن: ♦ نامهای کن به خط و طاعت خویش / علم عنوانْش نُقَطها تکبیر (ناصرخسرو۱: ۲۵۶). ۱۳. [قدیمی] ساختن؛ درست کردن. ۱۴. [قدیمی] آفریدن؛ خلق کردن: ♦ شربت نوش آفرید از مگس نحل / نخل تناور کند ز دانهٴ خرما (سعدی۲: ۳۰۳). ۱۵. [قدیمی] گزاردن؛ بهجا آوردن. ۱۶. [قدیمی] مصرف کردن؛ خرج کردن. ۱۷. [قدیمی] منصوب کردن؛ قرار دادن. 1- اجرا كردن، انجام دادن، عمل كردن
2- ساختن
3- ادا كردن، به جاي آوردن، گزاردن
4- آرميدن، جماع كردن، مجامعت كردن relocate, char, do, gig, kick in, perform, ramble, have, joint, rest, did not, didn't, to do نقل، رحيل، تحويل، رحل الى مكان جديد، نقل الى مكان جديد، أقام في مكان أخر، حول، انتقال تبدیل به زغال کردن، نیمسوز شدن، نیم سوز کردن، عمل کردن، کفایت کردن، بدرد خوردن، با زوبین ماهی گرفتن، نیزهماهی گیری، سیخ زدن، خوابدارکردن، مشارکت کردن در، سهم دادن در، دارفانی را وداع گفتن، اجرا کردن، بجا آوردن، نمایش دادن، بازی کردن، پرسه زدن، داشتن، دارا بودن، گذاشتن، رسیدن به، دانستن، بند بند کردن، استراحت کردن، راحت کردن، اسودن، ارمیدن، تکیه دادن
... ادامه
2514|0
مترادف:1- اجرا كردن، انجام دادن، عمل كردن
2- ساختن
3- ادا كردن، به جاي آوردن، گزاردن
4- آرميدن، جماع كردن، مجامعت كردن
relocate|char , do , gig , kick in , perform , ramble , have , joint , rest , did not , didn't , to do
عربی
نقل|رحيل , تحويل , رحل الى مكان جديد , نقل الى مكان جديد , أقام في مكان أخر , حول , انتقال
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمهی «کردن» در زبان فارسی یکی از افعال پرکاربرد است که در ترکیب با سایر کلمات میتواند معانی متفاوتی به خود بگیرد. در اینجا چند نکته در مورد قواعد استفاده و نگارش این کلمه آورده شده است:
سازگاری با دیگر کلمات: «کردن» معمولاً با اسامی و صفتها ترکیب میشود تا فعل جدیدی بسازد. به عنوان مثال:
یادکردن (به یاد آوردن)
کارکردن (انجام دادن کار)
صحبت کردن (گفتگو کردن)
قواعد عطف و نسخ: در جملههایی که ترکیبهای مختلفی با «کردن» وجود دارد، به نحوه استفاده از ویرگول و دیگر علائم نگارشی توجه کنید. مثلاً:
او تصمیم به یادکردن و کارکردن در این پروژه گرفت.
فعل ناقص: در زبان فارسی، «کردن» میتواند به عنوان فعل ناقص عمل کند، به این معنا که خود به تنهایی معنای کاملی نمیدهد و نیاز به مفعول یا جملهای مکمل دارد:
او ورزش میکند. (فعل «کردن» در اینجا به معنای انجام عمل ورزشی است).
نحوه صرف: فعل «کردن» نیز همانند دیگر افعال دارای صرفهای مختلف است. به عنوان مثال:
من میکنم
تو میکنی
او میکند
ما میکنیم
شما میکنید
آنها میکنند
نقشهای دیگر: در زبان فارسی، گاهی از «کردن» به عنوان یک اسم یا صفت استفاده میشود که در این صورت معمولاً به صورت «کرد» در میآید:
کار خوب کرد.
آوای مورد توجه: تلفظ «کردن» باید بهخوبی حفظ شود، زیرا تغییرات آوایی ممکن است به فهم غلط معنا منجر شود.
نکتهی کلیدی در استفاده از «کردن» توجه به سیاق و زمینهی جمله است که میتواند برای انتخاب معانی و ترکیبهای مناسب کمک کند.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
من هر روز ورزش کردن را به عنوان یک عادت سالم در زندگی ام انتخاب کردهام.
او تصمیم دارد به یادگیری زبان جدید ادامه دهد و هیچگاه از تلاش کردن خسته نمیشود.
معلم به دانشآموزان یاد میدهد که چگونه با تمرکز بیشتر به انجام تکالیفشان بپردازند و نتایج بهتری بگیرند.
فرهنگ فارسی عمید
واژگان مرتبط: تبدیل به زغال کردن، نیمسوز شدن، نیم سوز کردن، عمل کردن، کفایت کردن، بدرد خوردن، با زوبین ماهی گرفتن، نیزهماهی گیری، سیخ زدن، خوابدارکردن، مشارکت کردن در، سهم دادن در، دارفانی را وداع گفتن، اجرا کردن، بجا آوردن، نمایش دادن، بازی کردن، پرسه زدن، داشتن، دارا بودن، گذاشتن، رسیدن به، دانستن، بند بند کردن، استراحت کردن، راحت کردن، اسودن، ارمیدن، تکیه دادن