جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: ۱. محبوب؛ معشوق. ۲. دوست؛ رفیق؛ همدم. ۳. (ورزش) هریک از بازیکنان یک تیم. ۴. (اسم، صفت) همکار. ۵. (اسم، صفت) [مجاز] همراه. ۶. (اسم، صفت) مددکار. ۷. دارنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): هوشیار. ۸. یاریرساننده؛ کمککننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): استادیار. ۹. (تصوف) [مجاز] خداوند. ۱۰. [قدیمی] مرید. ۱۱. [قدیمی] مانند؛ نظیر. ۱۲. = جاری۱: ♦ چه نیکو سخن گفت یاری به یاری / که تا کی کشم از خُسُر ذل و خواری (رودکی: ۵۳۰). 〈 یارِ غار: [مجاز] یار و دوست موافق و وفادار. Δ در اصل لقب ابوبکر، خلیفۀ اول است که وقتی حضرت رسول قصد هجرت از مکه به مدینه کرد همراه آن حضرت رفت و در سر راه سه روز میان غاری در خدمت آن حضرت بود. 1- جانانه، جانان، دلبر، دلداده، دلدار، محبوبه، محبوب، معشوق، نگار، ول
2- حبيب، خليل، دوست، رفيق، صديق، محب
3- صحابه، مصاحب، معاشر، همدم، همراه، هم صحبت، همنشين
4- پشتيبان، حامي، دستگير، دستيار، دوستدار، طرفدار، كمك، مددكار، معاضد، معاون، معين، ناصر، نصير، ياور
5- هم بازي، هم تيمي اغيار، دشمن sweetheart, partner, helper, alter ego, adjunct, fellow, mistress, pard, pal, billy, bloke, close friend, playmate, turtledove, Jo, buddy, adjoint, adjutant, bosom friend, chummy, gill, helpmate, paramour, succourer, yokefellow, yar حبيبة، حبيب، الحبيبة، قرة العين، عشيقة dostum mec alter dudar tizio معشوقه، عزیز، دلارام، مامانی، شریک، همسر، سهیم، انباز، پا، یاور، کمک، معین، هم دست، رفیق شفیق، خود، دیگر خود، ضمیمه، کمک فرع، قسمت الحاقی، صفت فرعی، شخص، رفیق، آدم، مرد، خانم، بانو، کدبانو، بابا، نوعی کتری فلزی، چماق یا گرز راهزنان، برادر، یارو، هم کار، همبازی، کبوتر قمری، خیلتاش، دستیار، معاون استاد، اجودان، محکوم، دختر، دختربچه، گوشت ماهی، دوشیزه، کمک و همدست، فاسق، موله، رفیقه، عاشق، هم تراز، شریک زندگی
کلمه "یار" در زبان فارسی دارای کاربردهای مختلفی است و برای استفاده صحیح از آن در متون مختلف، نیاز به توجه به قواعد نگارشی و معنایی دارد. در زیر به برخی از نکات مربوط به این کلمه اشاره میشود:
1. معنی و کاربردها:
یار به معنی همراه: در این معنا، یار به معنای دوست، همراه یا شریک است. برای نمونه: "او یار وفاداری برای من بوده است."
یار در شعر و ادبیات: این کلمه در شعر فارسی معمولاً به معنای معشوق یا محبوب نیز به کار میرود.
2. قواعد نگارشی:
استفاده از یار در جملات:
یار میتواند به عنوان فاعل، مفعول و یا مضاف الیه استفاده شود.
مثال: "یار من همیشه کنارم است." (فاعل)
مثال: "من به یار خود نامه نوشتم." (مفعول)
3. نحوهٔ نگارش:
فاصله گذاری: در مواردی که "یار" با کلمات دیگر ترکیب میشود، فاصلهها باید به دقت رعایت شوند.
مثال: "یارم" (بدون فاصله) یا "یار من" (با فاصله)
4. قواعد صرف و نحو:
صرف فعل: در صورتی که یار به عنوان فاعل در جملات صرفی استفاده شود، فعل باید متناسب با آن صرف شود.
مثال: "یاران ما مهربان هستند." (جمع)
5. استفاده در شعر:
قافیه و وزن: در سرودن شعر، باید به قافیه و وزن توجه کرد؛ کلمه یار به تجمع آهنگین و شعری کمک میکند.
6. نکات stylistic:
تکرار: در ادبیات و اشعار، یار میتواند به شکل تکراری برای ایجاد قافیه و تأکید مورد استفاده قرار گیرد.
با رعایت این نکات و قواعد، میتوان از کلمه "یار" به شکل صحیح و مؤثر در نوشتار فارسی استفاده کرد.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
یار همیشه در کنارم بود و در سختیها به من کمک میکرد.
خاطرات خوب با یار عزیزم در دل من همیشه زنده خواهد ماند.
یار من در سفرهای طولانی، همراه و دلگرمی برایم بود.
فرهنگ فارسی عمید
واژگان مرتبط: معشوقه، عزیز، دلارام، مامانی، شریک، همسر، سهیم، انباز، پا، یاور، کمک، معین، هم دست، رفیق شفیق، خود، دیگر خود، ضمیمه، کمک فرع، قسمت الحاقی، صفت فرعی، شخص، رفیق، آدم، مرد، خانم، بانو، کدبانو، بابا، نوعی کتری فلزی، چماق یا گرز راهزنان، برادر، یارو، هم کار، همبازی، کبوتر قمری، خیلتاش، دستیار، معاون استاد، اجودان، محکوم، دختر، دختربچه، گوشت ماهی، دوشیزه، کمک و همدست، فاسق، موله، رفیقه، عاشق، هم تراز، شریک زندگی