جهت کپی کردن میتوانید از دکمه های Ctrl + C استفاده کنید
رویداد ها - امتیازات
×
رویداد ها - امتیازات
برای بررسی عملکرد فعالیت و امتیازات خود باید در وب سایت وارد باشید. در صورت عضویت از بخش بالای صفحه وارد شوید، در غیر این صورت از دکمه پایین، مستقیم به صفحه ثبت نام وارد شوید.
معنی: ۱. [مقابلِ بسته] ویژگی پنجره، در، روزنه، و مانندِ آن که امکان ورود و خروج از آن وجود داشته باشد؛ گشوده. ۲. بدون پوشش: زخم باز. ۳. [مجاز] در حال کار و فعالیت: مغازهها باز بود. ۴. گسترده؛ بدون مانع: دشتهای باز. ۵. با فاصلۀ زیاد از هم: دستهای باز. ۶. [مجاز] ویژگی ذهن خلاق، پویا، و دارای قدرت درک بالا: ذهن باز. ۷. بدون عامل بازدارنده؛ آزاد: فضای باز مطبوعاتی. ۸. [مجاز] ویژگی چهرۀ بدون اخم و شاد: چهرۀ باز، با روی باز از ما استقبال کرد. 〈 باز شدن: (مصدر لازم) ۱. گشاده شدن؛ گشوده شدن؛ وا شدن. ۲. [مجاز] آمادۀ کار شدن؛ دایر شدن. ۳. [قدیمی] بازگشتن: ♦ به اصل باز شود فرع و هست نزد خرد / هم این حدیث مسلّم هم این مثل مضروب (ادیب صابر: ۲۱). ۴. کنار رفتن. ۵. گشوده شدن گره. 〈 باز کردن: (مصدر متعدی) ۱. [مقابلِ بستن] گشودن؛ وا کردن. ۲. [مجاز] آمادۀ کار کردن؛ دایر کردن. ۳. کنار رفتن. ۴. گشودن گره. ۵. [مجاز] بهروشنی بیان کردن یک مطلب پیچیده. ۶. روشن کردن رادیو یا تلویزیون. ۷. گشودن راه. ۸. [قدیمی] اصلاح موی سر یا صورت. ۹. عزل کردن. ۱۰. [قدیمی] منهدم کردن. ۱۱. [قدیمی] جدا کردن چیزی از چیز دیگر. 〈 باز گذاشتن: (مصدر متعدی) ‹باز گذاردن› گشاده گذاشتن؛ گشوده گذاشتن؛ واگذاشتن. قيد اسم، نيز، هم، همچنين، گشاده، منبسط، گشوده، مفتوح، وا، ازنو، دوباره ، داير، برقرار، برپا ، سنقر، قوش ، قليا ، باج، باژ، خراج ، جدا ، روشن ، جدا، منفصل ، روباز ، بيمانع، آزاد ، فاصلهدار ، چا بسته اسيد
1- باج، باژ، خراج
2- جدا
3- روشن
4- جدا، منفصل
5- روباز
6- بيمانع، آزاد
7- فاصلهدار
8- چا open, light, patulous, full-blown, again, nevertheless, base, falcon, hawk, goshawk فتح، تفتح، انفتح، شق، كشف، استهل، حرر، أطلق، أفضى إلي، إنفتح على، إنفتح قليلا، مفتوح، مكشوف، صريح، حر، غير متحفظ، غير مطوق بحواجز، جائز الصيد فيه، سخي، جيد المسامية، غير ملجم بضوابط تشريعية، عام، يفتح açık ouvrir offen abierto aprire سرگشاده، علنی، سبک، سبک وزن، کم، خفیف، پهن، تمام شکفته، کامل، پر باد، تمام، کاملا افراشته، باز هم، دیگر، مجددا، پس، با اینحال، هنوز، ضمنا، پایه، پایگاه، اساس، بنیاد، مبنا، شاهین، توپ قدیمی، قوش قزل، الاطوفان
open|light , patulous , full-blown , again , nevertheless , base , falcon , hawk , goshawk
ترکی
açık
فرانسوی
ouvrir
آلمانی
offen
اسپانیایی
abierto
ایتالیایی
aprire
عربی
فتح|تفتح , انفتح , شق , كشف , استهل , حرر , أطلق , أفضى إلي , إنفتح على , إنفتح قليلا , مفتوح , مكشوف , صريح , حر , غير متحفظ , غير مطوق بحواجز , جائز الصيد فيه , سخي , جيد المسامية , غير ملجم بضوابط تشريعية , عام , يفتح
تشریح نگارش (هوش مصنوعی)
کلمه "باز" در زبان فارسی دارای معانی و کاربردهای متنوعی است و با توجه به متن و مفهوم موردنظر ممکن است به شکلهای مختلفی استفاده شود. در اینجا به برخی از نکات نگارشی و قواعد مرتبط با این کلمه اشاره میکنیم:
معانی مختلف:
"باز" به معنی "دوباره" یا "مجدد" (مثلاً: باز فکر کن)،
"باز" به معنی "باز کردن" (مثلاً: در را باز کن)،
"باز" به معنی "آزاد" (مثلاً: پرنده آزاد در آسمان باز میخواند)،
"باز" به عنوان اسم (مثلاً: باز پرندهای شکاری است).
استفاده در جملات:
لازم است با توجه به معنی کلمه، جملات به گونهای تنظیم شوند که مفهوم واضح باشد. مثلاً، در جملات توصیفی و بیانی میتوان از "باز" برای ایجاد تاکید استفاده کرد.
فاصلهگذاری:
در نوشتار فارسی، بین "باز" و سایر کلمات، از فاصله مناسب استفاده کنید. مثلاً: "او باز به خانه برگشت" (فاصله بین "باز" و "به" لحاظ شده است).
نکات لغوی:
در برخی موارد، "باز" ممکن است به عنوان پیشوند در ترکیبهای جدید به کار برود (مثلاً: بازسازی، بازگشت).
تلفظ:
توجه به تلفظ صحیح "باز" (با معنای "دوباره") و "باز" (به عنوان اسم پرنده) نیز حائز اهمیت است تا در مکالمات باعث سردرگمی نشود.
با رعایت این نکات، میتوان استفاده بهتری از کلمه "باز" در نگارش و مکالمات داشت.
مثال برای واژه (هوش مصنوعی)
البته! در اینجا چند مثال برای کلمه “باز” در جملات آورده شده است:
درب را باز کن تا هوای تازه داخل بیاید.
من به این کتاب دوباره باز میگردم تا بیشتر یاد بگیرم.
پس از مدتی، خستگیاش را کنار گذاشته و دوباره به کار بازگشت.
او باز هم در مسابقه شرکت کرد و مدال طلا گرفت.
وقتی به خانه رسیدیم، پنجرهها را باز کردم تا نور خورشید داخل بیفتد.
اگر به مثالهای بیشتری نیاز دارید، خوشحال میشوم کمک کنم!
فرهنگ فارسی عمید
واژگان مرتبط: سرگشاده، علنی، سبک، سبک وزن، کم، خفیف، پهن، تمام شکفته، کامل، پر باد، تمام، کاملا افراشته، باز هم، دیگر، مجددا، پس، با اینحال، هنوز، ضمنا، پایه، پایگاه، اساس، بنیاد، مبنا، شاهین، توپ قدیمی، قوش قزل، الاطوفان