کنار
licenseمعنی کلمه کنار
معنی واژه کنار
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | سدر | ||
انگلیسی | next, away, apart, bank, edge, margin, lotus, brink, verge, limit, lotos, abutment, brim, lip, marge, rand, recess, list, besides, by, next to the | ||
عربی | التالي، تالي، أقرب، تال، بعد، بعد ذلك مباشرة، ثم بعد ذلك، في المرة الثانية | ||
ترکی | yanında | ||
فرانسوی | à côté de la | ||
آلمانی | neben dem | ||
اسپانیایی | al lado de | ||
ایتالیایی | accanto al | ||
مرتبط | بعد، دیگر، اینده، مجاور، پهلویی، رفته، دور افتاده، یکسو، فاصلهدار، جدا، بانک، ساحل، لب، ضرابخانه، سیل گیر، لبه، کناره، مرز، ضلع، تیزی، حاشیه، تفاوت، حد، بودجه احتیاطی، درخت سدر، درخت کنار، یکجور نیلوفر ابی، طره، نزدیکی، حدود، اندازه، پایان، وسعت، مجاورت، زمین همسایه، زمین سر حدی، طرف، بیان، برامدگی لبه طبقات سنگ، نوار، تنفس، فترت، گوشه، عقب نشینی، دوره فترت، فهرست، سیاهه، جدول، شیار، صورت، در کنار، بعلاوه، وانگهی، گذشته از این، باضافه، پیرامون، از نزدیک، از پهلو، درجه دوم | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "کنار" در زبان فارسی دارای معانی و کاربردهای مختلفی است. در ادامه به بررسی برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه میپردازیم:
با رعایت این نکات میتوان از کلمه "کنار" به شیوه صحیح و موثری در نوشتار فارسی استفاده کرد. | ||
واژه | کنار | ||
معادل ابجد | 271 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | [ka(e)nār] | ||
نقش دستوری | اسم | ||
ترکیب | (اسم) [مقابلِ میان] ‹کناغ› | ||
مختصات | (کِ یا کَ)(اِ.) | ||
آواشناسی | kenAr | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژگان عامیانه | ||
نمایش تصویر | معنی کنار | ||
پخش صوت |
یک نوع درخت است که در اکثر مناطق ایران وجود دارد کلمه "کنار" در زبان فارسی دارای معانی و کاربردهای مختلفی است. در ادامه به بررسی برخی از قواعد و نکات نگارشی مرتبط با این کلمه میپردازیم: معنی و کاربرد: نحوه استفاده: ترکیبهای رایج: نکات نگارشی: با رعایت این نکات میتوان از کلمه "کنار" به شیوه صحیح و موثری در نوشتار فارسی استفاده کرد.
بخصوص در مناطق گرم خشک
که نام دیگر ان سدر است برگ های این درخت برای مو خیلی مفیده است
و میوه ی ان هم قابل خوردن است
سدر
next, away, apart, bank, edge, margin, lotus, brink, verge, limit, lotos, abutment, brim, lip, marge, rand, recess, list, besides, by, next to the
التالي، تالي، أقرب، تال، بعد، بعد ذلك مباشرة، ثم بعد ذلك، في المرة الثانية
yanında
à côté de la
neben dem
al lado de
accanto al
بعد، دیگر، اینده، مجاور، پهلویی، رفته، دور افتاده، یکسو، فاصلهدار، جدا، بانک، ساحل، لب، ضرابخانه، سیل گیر، لبه، کناره، مرز، ضلع، تیزی، حاشیه، تفاوت، حد، بودجه احتیاطی، درخت سدر، درخت کنار، یکجور نیلوفر ابی، طره، نزدیکی، حدود، اندازه، پایان، وسعت، مجاورت، زمین همسایه، زمین سر حدی، طرف، بیان، برامدگی لبه طبقات سنگ، نوار، تنفس، فترت، گوشه، عقب نشینی، دوره فترت، فهرست، سیاهه، جدول، شیار، صورت، در کنار، بعلاوه، وانگهی، گذشته از این، باضافه، پیرامون، از نزدیک، از پهلو، درجه دوم