جاری
licenseمعنی کلمه جاری
معنی واژه جاری
اطلاعات بیشتر واژه | |||
---|---|---|---|
مترادف | 1- روان، ساري، سيال 2- جريان 3- عادله، فعلي 4- رايج، شايع، عادي، متداول، معمول 5- جاريه | ||
انگلیسی | current, running, going, sluicy, volant, ooze, pourer, sister-in-law | ||
عربی | تيار، مجرى، جريان، مجرى الحياة، تيار مائي، حالي، جاري، متداول، قائم، جار، متدفق، حاضر، ذائع، شائع، آني، رائج، سائد، منتشر، حاضِر | ||
ترکی | akım | ||
فرانسوی | actuel | ||
آلمانی | aktuell | ||
اسپانیایی | actual | ||
ایتالیایی | attuale | ||
مرتبط | رایج، معاصر، باقی، شایع، دونده، مداوم، مناسب برای مسابقه دو، پویا، موجود، سایر، ابگیر مانند، چابک، پرواز کننده، سبک روح، لجن، بستر دریا، لجن زار، لای، چکیده، تراوش کننده، ریزنده، خواهر زن، خواهر شوهر، زن برادر، زن برادر زن | ||
تشریح نگارشی | تشریح نگارش (هوش مصنوعی) کلمه "جاری" در زبان فارسی دارای معانی و کاربردهای مختلفی است و در جملات میتواند به شکلهای گوناگون استفاده شود. در اینجا به برخی نکات قواعدی و نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنم:
به طور کلی، استفاده درست از کلمه "جاری" در فارسی نیازمند درک معانی و زمینههای مختلف آن است. | ||
واژه | جاری | ||
معادل ابجد | 214 | ||
تعداد حروف | 4 | ||
تلفظ | jāri | ||
نقش دستوری | صفت | ||
ترکیب | (صفت) [عربی] | ||
مختصات | (ص .) | ||
آواشناسی | jAri | ||
الگوی تکیه | WS | ||
شمارگان هجا | 2 | ||
منبع | واژهنامه آزاد | ||
نمایش تصویر | معنی جاری | ||
پخش صوت |
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: کلمه "جاری" در زبان فارسی دارای معانی و کاربردهای مختلفی است و در جملات میتواند به شکلهای گوناگون استفاده شود. در اینجا به برخی نکات قواعدی و نگارشی مربوط به این کلمه اشاره میکنم: معنی و کاربرد: نحوهی استفاده: حالتهای صرفی: نگارش: نکات گرامری: به طور کلی، استفاده درست از کلمه "جاری" در فارسی نیازمند درک معانی و زمینههای مختلف آن است.
چالان (خراسانی)
اورود، تَچین، نیرود (اوستایی)
ایریس (اوستایی: ایریث)
تَچَر (اوستایی: تَچَرِ)
فَرشود (اوستایی: فْرَخشود)
زَگَد (اوستایی: زْگَد)
ژَغر (اوستایی: ژْغَر)
غَژار (اوستایی: غْژارا)
تَزاک، تَچاک (پهلوی)
1- روان، ساري، سيال
2- جريان
3- عادله، فعلي
4- رايج، شايع، عادي، متداول، معمول
5- جاريه
current, running, going, sluicy, volant, ooze, pourer, sister-in-law
تيار، مجرى، جريان، مجرى الحياة، تيار مائي، حالي، جاري، متداول، قائم، جار، متدفق، حاضر، ذائع، شائع، آني، رائج، سائد، منتشر، حاضِر
akım
actuel
aktuell
actual
attuale
رایج، معاصر، باقی، شایع، دونده، مداوم، مناسب برای مسابقه دو، پویا، موجود، سایر، ابگیر مانند، چابک، پرواز کننده، سبک روح، لجن، بستر دریا، لجن زار، لای، چکیده، تراوش کننده، ریزنده، خواهر زن، خواهر شوهر، زن برادر، زن برادر زن